به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد؛ امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) پس از ضربت خوردن در سحرگاه نوزدهم رمضان سال ۴۰ هجری قمری، با فرقی شکافته و شرایطی که هیچکس را یارای درک آن نیست، جز محمد(صلى الله علیه وآله) و آل محمد(صلى الله علیه وآله)، چند وصیت نمودند که میتواند از بزرگترین درسها محسوب شود. در سالروز ضربت خوردن ایشان، ترجمه و شرح نامه ۲۳ نهج البلاغه: وصیت امیرالمؤمنین هنگام شهادت را تقدیم نگاهتان میکنیم. باشد که درس بگیریم و پیرو راهش باشیم.
و من کلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبیل الوصیة لما ضربه ابن ملجم لعنه الله:
وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً، وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ؛ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ. وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ، وَ مَا کُنْتُ إِلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.
وصیّت من به شما این است که چیزى را همتاى خدا قرار ندهید، و سنّت محمد(صلى الله علیه وآله) را ضایع نکنید و این دو ستون استوار را برپا دارید و این دو چراغ پرفروغ را روشن نگه دارید و دیگر نکوهشى بر شما نیست.
من دیروز یار و همنشین شما بودم و امروز (که در بستر شهادت افتاده ام) عبرتى براى شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد (و دنیا را وداع مى گویم). اگر زنده بمانم، ولىّ خون خویشم (و مى توانم قصاص یا عفو کنم) و اگر از دنیا چشم بپوشم فنا (در دنیا) میعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خداست و براى شما حسنه و نیکى در نزد خداست; بنابراین عفو کنید «آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد».
به خدا سوگند چیزى از نشانه هاى مرگ به طور ناگهانى به من روى نیاورده که من از آن ناخشنود باشم و طلایه اى از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم.
من نسبت به مرگ همچون کسى هستم که شب هنگام در جستجوى آب باشد و ناگهان در میان (یأس و) تاریکى به آب برسد و یا همچون کسى که گمشده (نفیس) خود را ناگهان پیدا کند (چرا که من به این واقعیّت معتقدم) که «آنچه نزد خدا (در سراى دیگر) است براى نیکان بهتر است».
از سخنان امام(علیه السلام) است که پس از ضربت ابن ملجم ملعون و قبل از شهادتش به عنوان وصیّت بیان فرمود.(1)
گفتار امام در یک نگاه:
این وصیّت نامه در عین اختصار از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش اوّل، امام(علیه السلام) توصیه به تمسک به دو رکن مهم اسلام، توحید و نبوّت کرده و مى فرماید: هیچ گونه شرک به زندگى خود راه ندهید و سنّت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را ضایع مکنید.
در بخش دوم، از دوران زندگانى خود سخن مى گوید و آن را به سه مرحله تقسیم مى کند که هر یک در مقایسه با دیگرى درس عبرتى است براى مخاطب و مى فرماید: روزى که سالم بودم و روزى که در بسترم و روزى که از میان شما مى روم سه روز عبرت انگیز است.
در بخش سوم، امام(علیه السلام) طرز رفتار با قاتلش را که آمیخته با نهایت محبّت و عطوفت است، بیان مى کند که اگر زنده بماند، او را عفو خواهد کرد و اگر از بستر شهادت برنخیزد، گرچه اولیاى دم مى توانند قصاص کنند، باز هم توصیه به عفو مى فرماید.
در بخش چهارم چگونگى برخورد خود را با مرگ شرح مى دهد و مى فرماید: من هرگز مرگ (شهادت) را ناخوش نداشتم و همچون تشنه اى که به سرچشمه مى رسد از ورود به آن شادم.
چند وصیت پرارزش:
آنچه مرحوم سیّد رضى در اینجا آورده است، بخشى از سخن مشروح ترى است که امام(علیه السلام) در آخرین ساعات عمرش به عنوان سرمایه اى گرانبها براى همه امّت اسلامى به یادگار گذاشت. در بخش اوّل این وصیّت چنین مى فرماید: «وصیّت من به شما این است که چیزى را همتاى خدا قرار ندهید و سنّت محمد(صلى الله علیه وآله) را ضایع نکنید، این دو ستون استوار را برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگه دارید و دیگر نکوهشى بر شما نیست»; (وَصِیَّتِی لَکُمْ أَنْ لاَ تُشْرِکُوا بِاللهِ شَیْئاً; وَمُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله) فَلاَ تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ، وَأَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، وَ خَلاَکُمْ ذَمٌّ!).
با توجّه به اینکه امام(علیه السلام) تأکید بر این دارد که مطلقا چیزى را همتاى خدا قرار ندهید، تمام شاخه هاى شرک را بدین وسیله نفى مى کند; اعم از شرک در ذات و صفات و افعال، شرک در عبادت و غیر آن و اگر توحیدى خالص از انواع شرک باشد تمام روح و جان انسان را روشن مى کند و از او وجودى ملکوتى و به تمام معنا روحانى مى سازد.
حضرت در دومین تأکیدى که بر عدم تضییع سنّت پیغمبر دارد، عمل به تمامى آن را لازم مى شمرد به عکس کسانى که در آن زمان و هر زمان اهل تبعیض اند و در واقع خود را فریب مى دهند، نمى خواهند به سراغ جهاد واجب و امر به معروف و نهى از منکر برود، به نماز شب و نوافل روى مى آورند، حاضر نیستند از محرمات چشم بپوشد و فقط به عزادارى شهیدان بسنده مى کنند.
جالب توجّه اینکه امام(علیه السلام) این دو اصل اساسى را گاه به ستون هاى خیمه تشبیه کرده و گاه به دو چراغ نورانى; خیمه هاى کوچک معمولا یک ستون دارد ولى خیمه هاى بزرگ و تشکیلاتى داراى دو ستون و معمولا در کنار هر ستونى چراغى آویزان است و یا به گفته بعضى نور از آن ستون ها برمى خیزد. به هر حال خیمه دین بدون این دو اصل برپا نمى شود و فضاى آن بدون این چراغ ها ظلمانى و کاملاً تاریک است.
اما جمله «خَلاَکُمْ ذَمٌّ» همان گونه که در شرح خطبه 149 در جلد پنجم نوشته ایم، در میان اعراب به صورت ضرب المثل در آمده و مفهومش این است که ملامت و نکوهش و مذمتى بر شما نیست، چرا که وظیفه خود را انجام داده اید; یعنى شما آنچه را که گفتم انجام دهید دیگر هیچ مشکلى ندارید; اما اینکه نخستین کسى که این جمله را به کار برد چه کسى بود، شرح آن را در همان جلد نوشته ایم.
سپس امام(علیه السلام) در بخش دوم این خطبه در عباراتى بسیار کوتاه و پر معنا، زندگى خود را درس عبرت بزرگى دانسته و براى یارانش بیان مى کند و مى گوید: «من دیروز یار و همنشین شما بودم و امروز (که در بستر شهادت افتاده ام) عبرتى براى شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد (و دنیا را وداع مى گویم)»; (أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَالْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ).
یعنى من که فاتح خیبر و احزاب و بدرم و دیروز به صورت انسانى نیرومند در میان شما بودم، با گذشت یک روز دگرگون شدم و اکنون با فرق شکافته از بیداد ابن ملجم در بستر شهادت هستم و همین فرق شکافته من به شما درس بىوفایى دنیا مى دهد و فردا که جاى خالى مرا ببینید، احساس مى کنید که دنیا تا چه اندازه بى اعتبار است; به همین سادگى مردى شجاع و قهرمانى بى بدیل از دنیا چشم مى پوشد و در برابر حوادث تسلیم مى گردد.
در تاریخ بشر، شبیه این حادثه کم نیست که افراد یا گروه ها و کشورهاى نیرومندى با گذشت زمان کوتاهى به کلى دگرگون شدند و از نسیمى دفتر ایام براى آنها به هم خورد و به گفته شاعر:
شبانگه به دل قصد تاراج داشت سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفرى نه نادر به جا ماند و نى نادرى
آرى نادرشاه در اوج عظمت در حالى که قصد حمله به بعضى از کشورها را داشت، شب در بستر خوابیده بود، آشپز او که از عصبانیّت نادر نسبت به بعضى از مواد غذایى ترسیده بود با کارد سر او را برید و صبحگاهان همه چیز تمام شد.
از همه روشن تر، سرگذشت اقوام پیشین است که به طور مکرّر در قرآن مجید آمده است. فرعون ها، نمرودها و قوم عاد و ثمود که در عین عظمت و قدرت با مشیت و اراده الهى در چند لحظه به علت اعمالشان مورد غضب الهى قرار گرفتند یا در میان امواج دفن شدند، یا صیحه آسمانى و یا زلزله اى ویران گر آنها را در هم کوبید.
این مسأله منحصر به بدان عالم نیست، نیکان و بدان همه مشمول بى اعتبارى دنیا هستند.
آن گاه امام(علیه السلام) در سومین بخش در ارتباط با قاتل خود سخن مى گوید و با پیامى کریمانه و بسیار محبّت آمیز به فرزندان و یاران خود درباره او توصیه مى کند و مى فرماید: «اگر زنده بمانم، ولىّ خون خویشم (و مى توانم قصاص یا عفو کنم) و اگر از دنیا چشم بپوشم فنا (در دنیا) میعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خدا و براى شما (در صورتى که از میان شما بروم) حسنه و نیکى در نزد خداست; بنابراین عفو کنید. آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد»; (إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی، وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ، وَهُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا (أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ)(2)).
آنچه امام(علیه السلام) در جمله اخیر فرمود، برگرفته از آیه شریفه سوره نور است که ذیل آیات «اِفک» آمده است، هنگامى که گروهى از منافقان به همسر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تهمت زدند و قرآن مجید او را به کلى تبرئه کرد و از تهمت ها مبرّا نمود. بعضى از ثروتمندان اصحاب قسم یاد کردند که بعد از این حادثه از کمک مادى به افرادى که دامن به این شایعه دروغین زده بودند خوددارى کنند آیه شریفه نازل و به آنها دستور گذشت داد و در ذیل آن فرمود: «آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد» یعنى همان گونه که انتظار عفو الهى دارید دیگران هم انتظار عفو از شما را در برابر کارهاى خلافى که انجام داده اند دارند.
به یقین قصاص در اسلام اصلى است که به گفته قرآن، حیات جامعه در گروى آن است; ولى در عین حال ترک قصاص و عفو کردن درباره کسانى که شایسته عفوند، فضیلتى است بسیار بزرگ و مقامى است والا.
سرانجام در چهارمین و آخرین بخش از این وصیّت، موضع خود را در برابر مرگ و شهادت بیان مى کند; همان چیزى که در موارد دیگرى از نهج البلاغه نیز منعکس است و آن اینکه من نه تنها از مرگ نمى ترسم، بلکه عاشق بى قرار مرگى هستم که در راه خدا و براى خدا باشد. مى فرماید: «به خدا سوگند چیزى از نشانه هاى مرگ به طور ناگهانى به من روى نیاورده که من از آن ناخشنود باشم و طلایه اى از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم من نسبت به مرگ همچون کسى هستم که شب هنگام در جستجوى آب باشد و ناگهان در میان تاریکى ها به آن برسد و یا همچون کسى که گمشده (بسیار نفیس) خود را ناگهان پیدا کند (چرا که من به این واقعیّت معتقدم) که آنچه نزد خداست (در سراى دیگر) براى نیکان بهتر است»; (وَاللهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ، وَلاَ طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ، وَمَا کُنْتُ إِلاَّ کَقَارِب وَرَدَ، وَطَالِب وَجَدَ; (وَما عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ لِلاَْبْرارِ)).
جمله اخیر برگرفته از آیه شریفه 198 سوره آل عمران است. در آغاز آیه، از پاداش پرهیزکاران سخن مى گوید و سرانجام با جمله مزبور آیه را پایان مى دهد.
آنچه در بخش اخیر این وصیّت نامه آمده همان است که امیر مؤمنان على(علیه السلام) بارها در نهج البلاغه و غیر آن بیان فرموده. امام(علیه السلام) که جاى خود دارد، مؤمنان عادى هم هرگز از مرگ نمى ترسند مخصوصاً اگر مرگ آمیخته با شهادت در راه خدا باشد. کسانى از مرگ مى ترسند که یا ایمان به زندگى پس از مرگ ندارند و مرگ را فنا و نابودى همه چیز مى پندارند و از آن وحشت مى کنند یا اینکه ایمان به زندگى پس از مرگ دارند ولى پرونده اعمالشان به گونه اى سیاه و تاریک است که مى دانند مرگ براى آنان آغاز ناراحتى و عذاب است; اما آنها که هم ایمان به آخرت دارند و هم پرونده اعمالشان پاک و نورانى است، دلیلى ندارد که از مرگ بترسند، بلکه به بیان امام(علیه السلام) در خطبه 5 نهج البلاغه علاقه آنها به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر هم بیشتر است (وَاللهِ لاَبْنُ أبى طالب آنَس بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ).
بى جهت نیست که طبق روایت مشهور هنگامى که عبد الرحمن ملجم مرادى فرق نازنین امام(علیه السلام) را در محراب عبادت شکافت، امام(علیه السلام) فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة; به پروردگار کعبه رستگار شدم».
با توجّه به اینکه «قارب» طبق آنچه در لسان العرب و بعضى از کتب آمده است به معناى کسى است که شبانه به دنبال آب مى رود و یا کسى که فاصله میان او و سرچشمه آب یک شب راه است، استفاده مى شود که جمله «کَقارِب وَرَدَ وَ طالِب وَجَدَ» اشاره به این است که من مرگ و شهادت را همچون تشنه کامى که زودتر از آنچه فکر مى کرد به سرچشمه آب رسید، به دست آوردم و گمشده خود را که سال ها در انتظارش بودم یافتم.
چقدر تفاوت است میان این سخن و سخن زورمندان از خدا بى خبر که وقتى در چنگال مرگ گرفتار مى شوند، مى لرزند و فریاد مى کشند و ذلیلانه تقاضاى بازگشت به دنیا مى کنند.
مرحوم سیّد رضى در پایان این نامه مى گوید: «قالَ السَّیِّدُ الشَّریفُ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ: أقولُ: وَقَدْ مَضى بَعْضُ هذا الْکَلامُ فیما تَقَدَّمَ مِنَ الْخُطَبِ، إلاّ أنَّ فیهِ هاهُنا زِیادَةٌ أَوْجَبَتْ تَکْریرُهُ; بخشى از این سخن در گذشته در ضمن خطبه هاى پیشین (خطبه 149) گذشت ولى به جهت اضافه اى که در اینجا بود آن را تکرار نمودیم».
نکته ها:
معناى «لا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ»:
اساس اسلام همان است که امام(علیه السلام) در این وصیّت نامه پر نور و پر محتوا بیان فرمود: توحید و حفظ سنّت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله). توحید در همه ابعاد، به ویژه توحید در عبودیّت و افعال و خدا را سرچشمه تمام خیرات و برکات دانستن و تنها دست به دامان کبریایى او دراز کردن; خداوندى که شفاعت شفیعان نیز به اذن او انجام مى گیرد و روزى همه بندگان به دست اوست. مرگ و حیات از ناحیه او و عزت و ذلت به فرمان اوست.
حفظ سنّت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به آن است که نه تنها در سخن، بلکه در عمل پیاده شود. با نهایت تأسف گروهى تنها به نام اسلام قناعت کرده و سنّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را به کلى فراموش کرده اند .
گروه دیگرى با انواع تفسیر به رأى ها و توجیه ها و به اصطلاح قرائت هاى جدید و نو آنچه را مى خواستند بر سنّت تحمیل کرده و هواى نفس خود را جانشین سنّت کرده اند تا آنجا که امام(علیه السلام) در وصیّت دیگرى که در همان بستر شهادت فرموده است مى گوید: نکند دور افتادگان از قرآن به قرآن عمل کنند و شما تربیت شدگان در سایه قرآن آن را به فراموشى سپارید. دیگران امانت و صداقت از خود نشان دهند و شما خیانت و کذب. دیگران در دنیاى خود متّحد باشند و شما در دین خود مختلف و پراکنده; «وَاللهَ اللهَ فِی الْقُرْآنِ، لاَ یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ».(4)
از این بیم داریم، آن روز که «لا یَبْقى مِنَ الاِْسْلامِ إلاّ إسْمُهُ وَلا یَبْقى مِنَ الْقُرآنِ إلاّ رَسْمُهُ» نزدیک باشد.
پی نوشت:
1 . سند کلام: این وصیّت را مرحوم کلینى در کتاب کافى با تفاوت هایى ذکر کرده و مى گوید: هنگامى که امیر مؤمنان على(علیه السلام)ضربت خورد، گروهى از عیادت کنندگان اطراف بستر او را گرفته بودند. کسى عرض کرد: اى امیر مؤمنان، وصیتى فرما: امام(علیه السلام) فرمود: متکایى براى من بیاورید تا بر آن تکیه کنم سپس بیان نسبتاً مشهورى فرمود که آنچه مرحوم سیّد رضى آورده است بخشى از آن است. بخشى از این کلام را مسعودى در مروج الذهب و نیز در کتاب اثبات الوصیة و ابن عساکر در تاریخ خود در حوادث مربوط به شهادت آن حضرت آورده است.
2 . نور، آیه 22 .
3 . بقره، آیه 179.
4 . نهج البلاغه، نامه 47.