پایگاه تخصصی مسجد/جلال حیراننیا؛ یکی از ارکان گذار به دموکراسی و اعمال حاکمیت مردم در هر نظام
مردمسالاری، مشارکت سیاسی مردم است. فرهنگ سیاسی به عنوان مجموعهای از
تمایلات و جهتگیریها نسبت به سیاست، حکومت و عملکردهای آن، بستر و شالوده
مشارکت سیاسی است. اکنون انقلاب اسلامی ما 38 سال دارد و جوان محسوب میشود. با این حال میانگین انتخابات در آن از بسیاری از کشورهای غربی که خود را مهد دموکراسی میدانند، بیشتر است. جدای از جهت گیریهای سیاسی آنچه مایه مباهات نظام اسلامی است مشارکت و فهم سیاسی مردم در عرصههای مختلف از جمله انتخابات است. لذا میتوان گفت؛ فرهنگ سیاسی مردم ایران را آموزههای دینی و فرامین امام راحل(ره) و فرمایشات رهبر فرزانه جمهوری اسلامی تشکیل میدهد و بلوغ سیاسی مردم با عمر انقلاب بیشتر شده است. اما این نسبت در دیگر جوامع چگونه است و آیا ادعای آنها درباره مردم سالاری در کشورشان درست است؟ برای بررسی این سوالات و اطلاع بیشتر از نسبت مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی گفتگویی با «استفن لندمن» نظریه پرداز آمریکایی انجام دادهایم که در ادامه میآید.
«استفن لندمن» نظریه پرداز امریکایی و دانش آموخته دانشگاه هاروارد است. او همچنین در رشته MBA در مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا تحصیل کرده و درجه MBA را اخذ کرده است.
«باتلاق عراق» ، «چگونه وال استریت آمریکا را سر کیسه کرد» و «تسخیر بانکداران» از جمله کتابهای او به شمار میروند. وی مجری رادیو «پروگرسیو» شیکاگو است.
چه نسبتی میان مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی یک جامعه وجود دارد؟
مشارکت سیاسی شهروندان یک کشور با فرهنگ سیاسی آن کشور ارتباط دارد. لزوما مشارکت سیاسی بالا به معنای وجود دموکراسی در یک کشور نیست. بلکه این روند دموکراتیک است که میتواند به مشارکت بالای سیاسی شهروندان یک کشور منجر شود.
در اینجا تمایل دارم در مورد ساختار سیاسی آمریکا توضیح بدهم. آمریکا کشوری دو حزبی و دارای حکومت انحصاری متشکل از دو طیف سیاسی است که هر یک از آنها که به قدرت می رسد کار خود را انجام می دهد.
فرهنگ سیاسی آمریکا را چگونه ارزیابی می کنید؟
دمکراسی در آمریکا کاملا فانتزی و خیالی است. هیچ چیزی (دمکراسی) وجود ندارد – هیچ چیز از زمانی که جمهوری (آمریکا) به وجود آمده. «جان آدامز» دومین رئیس جمهور آمریکا و متخصص برجسته و سرآمد قانون اساسی در زمان خویش می گوید که کشور باید تنها به وسیله افراد ثروتمند، نجیب زاده اداره شده و انسانهای معمولی باید کاملا از صحنه (اداره کشور) بیرون روند. امروز این وضع بدتر از همیشه است.
برای نمونه «دونالد ترامپ» رئیس جمهورکنونی ایالات متحده امریکا مانند اسلاف گذشته خود به دنبال برتری آمریکا به لحاظ ثروت، قدرت و در دست گرفتن حق امتیاز انحصاری است و نه چیز دیگر.
زمانی که آمریکا دشمنانش را با هدف توسعه قدرت مطلقه مخرب خود، با دست خودش تعریف و ابداع می کند، امنیت ملی نیازی به مراقبت ندارد.
وی این پول را برای راه انداختن جنگ، ساقط کردن حکومت های مستقل و پر کردن جیب سوء استفاده چیان از جنگ نیاز دارد.
هیچ کشوری در هیچ جای جهان آمریکا را تهدید نمی کند. این دغل بازی های آمریکاست که بقای بشریت را مورد تهدید قرار داده است.
تجاوز علنی به یک کشور مستقل با دستور ترامپ یک دورغ بزرگ است. هیچ زمانی طی شش سالی که از جنگ (در سوریه) می گذرد، سوریه از تسلیحات شیمیایی استفاده نکرده است. هیچ شاهدی دال بر این موضوع وجود ندارد.
تحمیل یکجانبه تحریم های غیرقانونی علیه سوریه دروغی بزرگ است. هیچ یک از سوری ها از تسلیحات شیمیایی استفاده نکرده اند.
برنامه ترامپ موسوم به حفاظت از مرزهای آمریکا نژادپرستانه و غیرقانونی است. پیشنهاد وی برای کشیدن دیوار در مرزهای جنوبی آمریکا با مکزیک در صورت اجرایی شدن میلیون ها دلار هزینه در بر خواهد داشت.
به قدرت رسیدن ترامپ چه آثاری بر فرهنگ سیاسی جامعه آمریکا داشت؟
سیاست های داخلی وی به دنبال امنیتی تر کردن بیش از پیش آمریکا است. وی از منافع مالی خود حمایت می کند. سیاست خارجی وی خطر به راه افتادن جنگ هسته ای علیه بشریت را در بر دارد.
100 روز کاری مخرب نخست ریاست جمهوری وی نوید بخش دهشت و ترس در پیش رو است. وی بازیگری فریب کار، پول دوست و قدرت طلب است که آنچه برای وی ارجحیت دارد، افزایش هزینه ها در داخل و خارج و در عین حال تهدید صلح جهانی است.
رای دهندگان هیچ حرفی در خصوص اینکه چه کسی می خواهد دولت انتخابی را اداره کند و یا چه کسانی را منصوب می کند ندارند، چراکه رای دادن در آمریکا یعنی هدر دادن وقت و رسیدن به هیچ چیز. تنها چهره های جدید به جای قدیمی ها می آیند. همه چیز مانند فرآیندهای انتخاباتی همیشگی است.
آمریکا همیشه خود را به عنوان یک دموکراسی مطرح است. اما باید توجه داشت که تعداد افرادی که در انتخابات سالهای اخیر شرکت می کنند، تنها کمی بیش از 50% بوده و تنها در سال 2008 و در زمان انتخاب باراک اوباما پس از پشت سر گذاشتن 8 سال مصیبت بار دوران «بوش / چنی» بود که 57% از مردم در انتخابات شرکت کردند. پس از هشت سال ریاست جمهوری فاجعه بار اوباما نیز میزان رای دهندگان به 55% رسید. این درحالیست که تعداد رای دهندگان در انتخابات کنگره و انتخابات محلی به تنهایی خیلی کمتر از این حرفهاست.
داستان انتخابات آمریکا از قرن 19 به این سو بسیار رقت انگیز است. چراکه نامزد مستقل هیچ شانسی برای پیروزی و رسیدن به ریاست جمهوری ندارد. قول های انتخاباتی (روسای جمهور) به محض رسیدن به قدرت همه به باد می رود.