به گزارش پایگاه اطلاع رسانی محراب، مدینه برای شیعه یعنی دلتنگی، اشک، اندوه بینهایت و غم. یکی از برنامههای فرهنگی بعثه در مدینه منوره بردن زائران به زیارتهای دوره و آشنا کردن آنها با مساجد تاریخی صدر اسلام است. مساجدی مانند مسجد قبا و مسجد ذوقبلتین، مساجدی که نسبت به صدر اسلام بیشترین تغییر را کردهاند، معماری جدید، فضای بزرگ، حتی امکاناتی مانند پلهبرقی نیز در آنها نصب شده است.گر چه همچنان بهترین، بزرگترین و پرامکاناتترین فضاهای این مساجد متعلق به بخش مردانه است و کمترین فضا به بانوان زائر اختصاص دارد، اما استفاده از معماری جدید و کاملاً متفاوت از آنچه ما در کشور خودمان آن را معماری اسلامی میدانیم، از نکات بسیار جالب در بازسازی این مساجد است. گنبد، سازهای است که در ساخت این مساجد تقریباً به چشم نمیخورد، در حالی که در ساخت مساجد در ایران مهمترین بخش و معرف مسجد بودن سازه، گنبد است.
از اینها که بگذریم، حقیقت این است که تمام این معماری زیبا و امکانات پیشرفته در مساجد هرگز نمیتواند اندوه شیعه را در مدینه حتی برای لحظاتی کم کند. مدینه یعنی اندوه بینهایت شیعه در غربت پیامبر در شهرش، در غریبی فاطمه (س) در کوچه پس کوچههای این شهر و چه عجیب است که تمام نشانههای این غریبی و غربت را میتوان در یک مسجد دید.مسجدی که برای دیدنش باید آن را جستوجو کنی.
مساجد شبعه یا مساجد هفتگانه، مساجدی هستند که از نظر تاریخی روایات متعدد، متفاوت و حتی متناقضی در مورد آنها مطرح شده است. 6 باب از این مساجد در اطراف کوه سلع قرار داشته و هفتمین آنها مسجد ذوقبلتین است، گفته میشود مسجد فتح محلی است که پیامبر در جنگ خندق درآنجا عبادت میکرد و تحرکات نظامی دشمن را زیر نظر داشته و برای پیروزی سپاه اسلام در این مسجد دعا کرده است. مسجد سلمان فارسی، مسجد علیبنابیطالب، مسجد ابوبکر بن ابیقحافه، مسجدعمر بن خطاب، مسجد حضرت فاطمه(س) و مسجد ذوقبلتین دیگر مساجد معروف به مساجد سبعه را تشکیل میدهند.
از اتوبوس که پیاده میشوی اولین چیزی که توجهت را جلب میکند مسجدی بسیار بزرگ با معماری زیبا و منارهای بسیار بزرگ است. ولی مسئلهای که نظرت را بیشتر جلب میکند زائران ایرانی هستند که اصلاً به سمت این مسجد بزرگ که نامش مسجد ابوبکر است، نمیروند. بلکه راه خود را کج کرده و به سمت مسجدی بسیار کوچکتر که در بالای تپهای کوچک قرار دارد حرکت میکنند.
مسجدی که از یک اتاق و یک بالکن تشکیل شده است. اینجا مسجد فتح است، مسجدی که پیامبر سه روز در آن برای پیروزی مسلمانان در جنگ خندق دعا کرد و دعایش پذیرفته شد.
برخی مواقع که جمعیت (تقریباً همه ایرانی) کمتر است و کاروانهای کمتری در آنجا حضور دارند میتوان راحتتر در مسجد فتح نماز خواند اما اگر دو یا سه کاروان با هم به این محل برسد ازدهام جمعیت به حدی میرسد که دیگر نماز خواندن در آنجا به سختی صورت میگیرد.
پایینتر از مسجد فتح مسجد سلمان فارسی قرار دارد، اتاقی بسیار کوچک که در آن بسته شده و برای اطمینان از بسته ماندن در آن را جوش زدهاند و مردم (که باز هم اغلب ایرانی هستند) بیرون مسجد سجاده پهن کرده و نماز میخوانند! در شهر پیامبر یک مسجد تاریخی را به جرم اینکه نام مسجد قرنهاست که به نام صحابی پیامبر سلمان فارسی است بستهاند و مردم بیرون مسجد نماز میخوانند! چه قدر پیامبر در این شهر غریب است.
تقریباً در مقابل این دو مسجد و در آن سوی میدانی که محل توقف اتوبوسهاست. تپه کوچکی پوشیده از درخت قرار دارد و در پایین آن یک کانتینر تعبیه شده است که هر چه فکر میکنی نمیفهمی به چه دردی میخورد.
به خاطر مطالعه قبلی که انجام داده بودم میدانستم که باید مسجدی به نام حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نیز در اینجا باشد، متأسفانه هیچ کس نتوانست دقیقاً به من بگوید که محل این دو مسجد کجاست، تعدادی از زائران مشغول بالا رفتن از پلههای تعبیه شده در تپه بودند و من بیاختیار آنها را همراهی کردم. کمی بالاتر به چهاردیواری بدون سقفی برخوردم که رویش نوشته بود مسجد زهرا(س) و چه غریب بود این مسجد.
تمام مساحت این مسجد 12 متر است، جایی که بانوی همه عالم در جنگ خندق عبادت میکرد، مجروحان جنگ را مداوا کرده برای سپاه اسلام غذا فراهم میکرد. جایی که فاطمه (س) میایستاد و نماز میخواند، دختری، همسری، مادری، پرستاری، ... جهاد میکرد.
اینجا مسجد حضرت فاطمه (س) است. مسجدی بدون سقف، بدون در؛ در این مسجد را چند سال قبل با بتن پوشاندند که مبادا کسی درون آن نماز بخواند و تو چه بینهایت آرزو میکنی که ای کاش میتوانستی در این جایگاه عظیم بایستی و نماز بخوانی، در جایی که قرنها پیش فاطمه(س) ایستاد و چه حسرت بیانتهایی است این آرزو.
در مسجد را با بتون پوشاندهند، اما کافی نبود زائران عاشق که حتی نام زهرا (س) برایشان یعنی نشانهای از بهترین بودن برای خدا و رسول خدا بیرون مسجد نماز میخوانند؛ برای جلوگیری از این کار نیز کانتینر بزرگی در مقابل در کوچک این مسجد قرار دادند و امروز اگر ندانی و اگر نگردی نمیتوانی آن را بیابی.
قرنها پیش پس از پیروزی اسلام در جنگ خندق به حرمت جایگاه عظیم فاطمه(س) این مسجد ساخته شد، اما امروز تنها از بالای تپه میتوانی نگاهی به درون این مسجد بیندازی، مسجدی که درونش را دستی عاشق جارو زده و سجادهای درون آن قرار داده است. و تو با نگاه به درختان اطرافت احساس میکنی حتی برگ و شاخه این درختان هم میخواهند خود را به درون آن برسانند.
تمام غریبی فاطمه (س) را میتوان در این مسجد دید. مسجدی کوچک که با همه کوچکیش، با همه در بسته بودنش باز هم عظمتی بینهایت را نشان میدهد. مسجدی که اگر بر روی دیوار آن ننوشته بودند مسجد زهرا(س) نمیتوانستی بفهمی اینجا کجاست و چه عجیب است این غربت.
مدینه، شهر پیامبر، شهری که تو در آن دوست داری عطر پیامبر را استشمام کنی، شهری که قلب تپنده آن مسجدالنبی(ص) است، مسجدی بزرگ که هر روز در حال گسترش آن هستند. اما کمی دورتر مسجدی را به نام دین بستهاند و به جرم هم نامی با دردانه رسول.
از چه میترسند، به چه چیز استدلال میکنند، چرا؟ مگر قرار است این 12 متر زمین خدا چه تهدیدی برای آنها ایجاد کند که چنین مذبوحانه تقلا میکنند. کمی آنطرفتر دیواری است که دست عاشق یک شیعه تقیه کرده کمی از دیوار آن را فروریخته و تو میتوانی از روی دیوار به درون فضای محصور شده بپری و پلهها را بالا بروی و برسی به مسجد کوچکی به نام مسجد علیبن ابیطالب (ع) این مسجد نیز درش بسته است. به هر حال چه جرمی بالاتر از همنامی با علی(ع). مدینه یعنی غم بینهایت برای شیعه.