شرایط بانیان مسجد
خداوند متعال در آیاتى نورانى قرآن کریم، ویژگىهاى احداثکنندگان
تعمیرکنندگان مساجد را بیان مىفرماید:
«ما کانَ لِلمشرکینَ أنْ یَعمُروُا مَساجِدَ اللّه شاهدینَ على انفُسِهِم
بِالکُفرِ اولئکَ حَبطَت اعمالُهُم وَ فى النارِهُم خالدونَ * انَّما یَعمُرُ
مساجِدَ اللّهِ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَالیِومِ الاخِرِ و أقامَ الصَّلوةَ و آتَى
الزّکوةَ وَ لَم یَخشَ الاّ اللّهَ فَعَسى اولئکَ أنْ یَکُونُوا مِنَ المُهتَدینَ*
أجَعَلتُم سقایَةَ الحاجّ وَ عَمارَهَ المسجِدِ الحَرامِ کَمَن آمَنَ بِاللّهِ
وَ الیَومِ الاخِرِ و جاهدَ فى سَبیلِ اللّهِ لایستَونَ».[15]
«مشرکان را نرسد که مساجد خدا را تعمیر کنند در صورتى که
به کفر خود شهادت مىدهند آنان اعمالشان نابود گشته و در
آتش دوزخ جاوید خواهند بود. تعمیر مساجد به دست کسانى
است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز (پنجگانه) بپا
دارند و زکات مال خود را بدهند و از غیرخدا نترسند آنها
امیدوار باشند که از هدایت یافتگان هستند. آیا رتبه آب دادن
حاجیان و تعمیر کردن مسجدالحرام را با مقام آن کس که به خدا
و روز قیامت ایمان آورده در راه خدا جهاد کردند یکسان
شمردید؟ هرگز آن نزد خدا یکسان نخواهند بود که خدا
ستمکاران را هرگز هدایت نخواهد کرد».
در این آیات براى سازندگان و تعمیرکنندگان مسجد شرایطى ذکر شده
است که آنها بررسى مىنماییم.
1 ـ ایمان به خدا
از سیاق کلام درآیه «انَّما یَعمُرُ مساجِدَ اللّهِ مَن آمَنَ بِاللّهِ» استفاده مىشود
که انحصار این امتیاز که مستفاد از کلمه «انما» است خاص مؤمنان است.
ممکن است شخصى توهم کند که هم مؤمنان حقّ دارند مساجد خدا را تعمیر کند
و هم مشرکان، آیه در رد پندار، حق مزبور را منحصر در مؤمنین کرده است.[16]
اما ایمان چیست؟ و مؤمن چگونه شناخته مىشود؟ در پاسخ مىگوییم:
در واقع ایمان داراى سه بعد است:
1 ـ بعد اعتقادى که خاستگاه آن قلب است.
2 ـ بعد گفتارى که ابزار آن زبان و قلم است.
3 ـ بعد رفتارى که ظهور و بروز آن در جزء جزء اعضاى بدن است.
سؤال از اینکه کدام بعد مهمتر است پاسخ دشوار است زیرا از سویى
چگونه مىتوان پذیرفت که کسى به چیزى در قلبش باور داشته باشد در حالى که
در عمل هیچگونه رفتار مناسب با آن را نداشته باشد،از سوى دیگر اگر صرفا
بر عمل یا گفتار تنها بسنده کنیم از کجا معلوم مىشود که این عملکرد از روى نفاق
نبوده است؟ آدمى از این توانایى برخوردار است که به سهولت به گفتار مطلبى را
گوید که در دل هرگز باور ندارد یا در دل به چیزى باور و یقین داشته اما در زبان
آن را انکار نماید هم چنان که خداوند در توصیف کافران فرماید:
«وَ جَحَدُوا بِها و استَیقَنَتها ظُلما و عَلُوّا».[17]
«کافران معجزات حضرت موسى را از روى ظلم و سرکشى انکار
کردند، در حالىکه در دل به آن یقین داشتند».
امام صادق علیهالسلام در پاسخ به ابىعمر و زبیرى که در مورد ایمان پرسید،
پاسخى مشروح دادند در اینجا سخن امام را با توضیح علامه طباطبایى از کتاب
المیزان نقل مىکنیم ایمان، تنها و صرف علم نیست، به دلیل آیات زیر که از کفر
و ارتداد افرادى خبر مىدهد که با علم به انحراف خود کافر و مرتد شدند،
مانند آیه: «ان الذین ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدى و آیه ان الذین
کفروا و صدوا عن سبیل اللّه و شاقوا الرسول من بعد ما تبین لهم الهدى و آیه
و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم و آیه و اضله اللّه على علم». پس بطورىکه
ملاحظه مىفرمایید این آیات، ارتداد و کفر و جحود و ضلالت را با علم جمع
مىکند.
پس معلوم شد که صرف علم به چیزى و یقین به اینکه حق است،
در حصول ایمان کافى نیست، و صاحب آن علم را نمىشود مؤمن به آن چیز
دانست، بلکه باید ملتزم به مقتضاى علم خود نیز باشد، و برطبق موداى علم عقد
قلب داشته باشد، به طورى که آثار عملى علم ـ هر چند فى الجمله ـ از وى بروز
کند، پس کسى که علم دارد به اینکه خداى تعالى، الهى است که جز او الهى
نیست، و التزام به مقتضاى علمش نیز دارد، یعنى در مقام انجام مراسم عبودیت
خود و الوهیت خدا برمىآید، چنین کسى مؤمن است، اما اگر علم مزبور را دارد،
ولى التزام به آن را ندارد، و علمى که علمش را بروز دهد و از عبودیتش خبر دهد
ندارد چنین کسى عالم هست و مؤمن نیست و از اینجا بطلان گفتار بعضى که
ایمان را صرف علم دانستهاند، روشن مىشود به همان دلیلى که گذشت و نیز
بطلان گفتار بعضى که گفتهاند: ایمان همان عمل است، چون عمل با نفاق هم
جمع مىشود، و ما مىبینیم منافقین که حق برایشان ظهورى علمى یافته،
عمل هم مىکنند، اما در عین حال ایمان ندارند و چون ایمان عبارت شد از علم
به چیزى به التزام به مقتضاى آن، به طورى که آثار آن علم در عمل هویدا شود،
و نیز از آنجایى که علم و التزام هر دو از امورى است که شدت و ضعف و زیادت
و نقصان مىپذیرد، ایمان هم که از آن دو تألیف شده قابل زیادت و نقصان
و شدت و ضعف است، پس اختلاف مراتب و تفاوت درجات آن از ضروریاتى
است که به هیچ وجه نباید در آن تردید کرد.
این آن حقیقتى است که اکثر علماء آن را پذیرفتهاند، و حق هم همین
است، دلیل نقلى هم همان را مىگوید، مانند آیه مورد بحث که مىفرماید:
«لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم» و آیاتى دیگر و نیز احادیثى که از ائمه اهلبیت علیهمالسلام
وارد شده، و از مراتب ایمان خبر مىدهد... و و نیز در همان کتاب (کافى) به سند
خود از ابىعمرو زبیرى از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که گفت: به حضورش
عرضه داشتم: اى عالم مرا خبر ده از اینکه کدام یک از اعمال نزد خدا افضل
است؟ فرمود: آن چیزى که سایر اعمال جز به وسیله آن قبول نمىشود.
پرسیدم آن چیست؟ فرمود: ایمان به خدایى که جز او معبودى نیست، این از همه
اعمال درجهاش بالاتر و منزلتش شریفتر و برکاتش بیشتر است.
مىگوید: پرسیدم: آیا مرا از ایمان خبر نمىدهى که آیا صرف گفتن
شهادتین است و یا عمل کردن؟ فرمود: ایمان همهاش عمل است، و گفتن
شهادتین هم عمل زبان است که خدا وجوب آن را در کتابش و نور واضحش بیان
کرده، و دلیلش از ناحیه عقل هم تمام است. کتاب هم شاهد عقل است،
و به سوى رهنمودهاى عقل مىخواند. عرضه داشتم: فدایت شوم توضیح بدهید
تا بفهمم. فرمود: ایمان، حالات و درجات و صفات و منازلى دارد، بعضى از آن
مراتب مرتبه تام است، که دیگر به منتهى درجه رسیده است، و بعضى از آن
ناقص است، و نقصانش روشن است، و بعضى از آن نه به آن تمامیت است
و نه به این نقص، بلکه از طرف نقصان بسوى کمال ترجیح دارد. عرضه داشتم
مگر ایمان تام و ناقص، و کم و زیاد دارد؟ فرمود: بله. پرسیدم: چطور؟ فرمود:
براى اینکه خداى تعالى ایمان را بر تمامى اعضاى بنىآدم واجب، و در همه آنها
تقسیم کرده، هیچ عضوى از اعضاء نیست مگر آنکه موظف به داشتن ایمانى
است غیر آن ایمانى که اعضاى دیگر دارند.
پس هرکس خدا را دیدار کند در حالى که اعضاى خود را حفظ کرده،
و هر یک را در انجام وظیفهاى که داشته به کار بسته، خدا را با ایمان کامل دیدار
کرده، و اهل بهشت است و هر کس که در یکى از آنها خیانت کرده و یا از
حدودى که خدا معین نموده تعدى کند خدا را ناقصالایمان ملاقات کرده است.
عرضه داشتم: نقصان و کمال ایمان را فهمیدم حال بفرمایید این زیادتى
ایمان از کجا مىآید؟ فرمود: از آمادگى، همچنان که خداى عزّوجلّ پاسخ این
سؤال را چنین مىدهد:
«و اذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایمانا فاما
الذین آمنوا فزادتهم ایمانا و هم یستبشرون و اما الذین فى
قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم».
«و چون سورهاى نازل مىشود، بعضىها مىپرسند: کدام یک از
شما است که این سوره ایمانش را زیاد کرده باشد؟ و اما آنهایى
که ایمان دارند، آن سوره ایمانى بر ایمانشان بیفزاید و خوشحال
مىشوند، و اما آنهایى که در دل مریضند همان سوره، پلیدى
جدیدى بر پلیدیشان مىافزاید».
و نیز مىفرماید:
«نحن نقص علیک نباهم بالحق، انهم فتیه آمنوا بربهم
و زدناهم هدى».
«ما اخبار آنان را به حق برایت نقل مىکنیم، آنان جوانمردانى
بودند که به پروردگار خود ایمان آورده بودند، و ما هدایتشان را
بیشتر کردیم و اگر ایمان در همه افراد یکى مىبود، و هیچ زیادت
و نقصانى در بین نبود، دیگر احدى بر دیگرى برترى نمىداشت،
و نعمتها و مردم همه برابر مىشدند، و فضیلتى در کار نمىبود،
و لیکن این تمامیت ایمان است که مؤمنین را بهشتى مىکند،
و این زیادتى آن است که مؤمنین را از نظر درجاتى که نزد خدا
دارند مختلف مىسازد، و این کمى ایمان است که مقصرین را
داخل آتش مىسازد».[18]
2 ـ ایمان و اعتقاد به قیامت
از جمله شرایط و خصایص آبادکنندگان مسجد ایمان و اعتقاد به روز رستاخیز
است ... «والیوم الاخر» خداوند در ابتداى سوره بقره یکى از ویژگىهاى متقین
را ایمان به رستاخیز معرفى مىکند و مىفرماید:
«وَ بِالاخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ).[19]
«و آنها خود به عالم آخرت یقین دارند».
در این آیه خداوند علاوه بر شرط ایمان به خدا، ایمان به روز جزا را ذکر
کرده است به این جهت که مشرکین خدا را قبول داشتند و تفاوتشان با مؤمنین
صرف نظر از شرک، این بود که به روز جزا ایمان نداشتند. ایمان به رستاخیز آثار
تربیتى فراوانى دارد و به انسانها یک هدفى مقدس و الهى مىبخشد،
ایمان به قیامت انسان را در برابر گناهان کنترل مىکند، و او را به کارهاى خیر
و نیک وا مىدارد. هرچه ایمان به آخرت در انسانها قوىتر باشد گناه کمتر
خواهد کرد. خداوند به حضرت داود خطاب مىکند و مىفرماید:
«وَ لا تَتَّبعِ الهَوى فیضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللّهِ انَّ الَّذین یَضِلّوُنَ
عَن سبیلِ اللّهِ لَهُم عَذابٌ شدیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِساب».[20]
«هرگز هواى نفس را پیروى نکن که تو را از راه خدا گمراه سازد
و آنان که از راه خدا گمراه شدند چون روز حساب (قیامت) را
فراموش کردهاند به عذاب سخت معذّب خواهند شد».
طبق آیات شریف قرآن، اگر انسان اعمال صالحهاى انجام بدهد
ولى به آخرت ایمان نداشته باشد و تکذیب آخرت کند، اثرش حبط و باطل
مىگردد. در سوره اعراف آمده است:
«وَ الَّذینَ کذَّبُوا بِایاتِنا وَ لِقاء الاخِرهِ حَبِطَت اعمالُهُم».[21]
«کسانى که آیات و دیدار رستاخیز را تکذیب و انکار مىکنند
اعمالشان حبط و نابود مىگردد».
3 ـ اقامه نماز
آبادکنندگان مساجد کسانى باید باشند که نماز با حدود و مقررات آن را بپا دارند
«و اقام الصلوة». چون نماز رمز ارتباط انسان با خداى خویش است و بزرگترین
عامل تربیت انسان است.
علاوه؛ فلسفه اصلى بناى مسجد جهت عبادت و پرستش خداوند سبحان
است و کسى که نماز نخواند و آن را محترم نشمارد صلاحیّت بناى مسجد را
نخواهد داشت، در روایات متعددى نیز آمده است که هدف اصلى بناى مسجد
عبادت و پرستش است.
پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآله فرمودند:
«مَن بَنى مسجِدا لیذکُر اللّهَ فیه بنى لَهُ بَیتَ فى الجَنّةِ...».[22]
«کسى که مسجدى را به آن انگیزه که یاد خدا در آن شود
بنا نهد خانهاى در بهشت براى او ساخته مىشود».
و در جاى دیگر فرمود:
«... انّما نصبت المَساجِدُ لِلقُران».[23]
«... مساجد را براى قرآن خواندن ساختهاند».
چنین سخنانى به روشنى رسالت اولیّه مسجد را که پرستشگاه بودن آن
است بیان مىکند. در این صورت چگونه مىتوان پذیرفت کسى که خود اهل
نماز و عبادت نیست در امور مسجد که اصلىترین نماد جامعه اسلامى است
حق دخالت داشته باشد؟ آرى براساس این آیه شریفه باید گفت: چنین
اشخاصى نمىتوانند از تعمیرکنندگان مساجد باشند.
4 ـ پرداخت زکات
شرط دیگرى که آیه شریفه براى سازندگان و تعمیرکنندگان مساجد ذکر مىکند
پرداخت زکات است «آتى الزکوة»بانى مسجد نه تنها با اقدام خداپسندانه
با خداى خویش پیوند خود را محکم کند و از طرف دیگر در فکر مستحقین
و مستمندان نیز مىباشد و پیوند خود را با آنها نیز با پرداخت زکات محکم
مىسازد همانطور که گفته شد: ایمان فقط اقرار و اعتراف و عقیده قلبى
به یگانگى خدا نیست بلکه علاوه برآن، عمل به اعمال دینى و افعال واجبه نیز
جزء ایمان است و مقصود از ذکر نماز و زکات، ذکر نمونهاى از اعمال صالحه
است، و اگر از میان اعمال صالحه این دو را نام برد، چون این دو هر یک در باب
خود رکن هستند نماز در عبادتهاى الهى و زکات در آنچه مربوط به مردم
است.[24]
حضرت على علیهالسلام درباره این دو رکن مهم سخنى ارزشمند داشته و در آن
اصحاب خود را به این دو سفارش نموده و فرمود: امر نماز را مراعات کنید
که معراج مؤمن و ستون دین و نخستین چیزى است که در قیامت از بنده بازپرسى
مىشود اگر قبول شد سایر اعمال پذیرفته است و اگر به حساب نیامد هیچ یک از
اعمال سودى ندارد و آن را محافظت نمائید، از وقت فضیلت آن غافل نمانید؛
و بسیار به جا آورید، بوسیله آن به خدا نزدیک شوید زیرا نماز همانطورکه در
قرآن کریم آمده:
«کانَت عَلَى المُومنینَ کِتابا مَوقُوتا».[25]
بر مؤمنین فریضهاى نوشته و وقت آن تعیین گردیده است، آیا گوش دل
به پاسخ اهل دوزخ نمىدهید آنگاه که از آنها مىپرسند:
«ما سَلَکَکُم فى سَقَرَ؟ قالُوا: لَم نَکُ مِنَ المُصَلّینَ».[26]
چه چیز شما را گرفتار دوزخ ساخت؟ مىگویند از نمازگزاران نبودیم
و نماز گناهان را مىریزد مانند برگ از درخت و رها مىکند، مانند رها کردن
بندها (از گردن چهارپایان) و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نماز را به چشمه آب تشبیه فرمود
که بر در خانه مردى باشد و شبانه روزى پنج نوبت از آن شستشو کند، معلوم است
دیگر بر چنین کسى چرک باقى نخواهد ماند، و حقّ نماز را مردانى از مؤمنین
شناختهاند که آرایش کالاى جهان و روشنى چشم از فرزند و دارائى آنان را از آن
باز نمىدارد خداوند سبحان در قرآن کریم مىفرماید:
«رِجالٌ لاتُلهیهم تِجارةٌ وَ لابیعٌ عَن ذِکرِ اللّهِ وَ اقامِ الصّلوةِ
وَ ایتاءَ الزّکوةِ».[27]
«مردانى هستند که بازرگانى و خرید و فروش آنها را از یاد خدا
و به جا آوردن نماز و دادن زکات غافل نىگرداند».
و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله با این که به بهشت مژده داده شده بود و براى نماز خود را
به رنج مىافکند به جهت فرمان خداوند سبحان در قرآن کریم که مىفرماید:
«وَ أمُر أهَلَکَ وَ اصْطَبِر عَلَیها».[28]
«اهل خود را به خواندن نماز امر کن و خویشتن بر انجام آن
شکیبا باش».
پس آن حضرت هم اهل خود را به نماز امر مىفرمود و خود را به شکیبایى
به رنج آن وا مىداشت.
پس براى مسلمانان زکات با نماز وسیله آشنایى قرار داده شده (اداى آن
مانند نماز وسیله تقرب به خداست) هرکه آن را به میل و رغبت و خوشدلى اداء
نماید براى او کفاره و پوشاننده (گناهان) و مانع و نگاهدارنده از آتش دوزخ
است، و نباید کسى که آن را پرداخت به یاد آن باشد، و نباید از آن بسیار اندوه
به خود راه دهد، زیرا به یاد مال بودن و اندوه خوردن بر اثر علاقه به دارائى است
و علاقه به آن منافى با تقرب به خداست و کسى که آن را از روى بىمیلى عطاء
کند و در عوض به آن جا از آن برتر است (بهشت جاوید) امیدوار نباشد،
پس او در دعوى دوستى با خدا دروغگو و به سنّت پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نادان است
زیرا سنّت براى اداى آن است که به طیب نفس و خوشدلى باشد، نه از روى اکراه
و نگرانى، چنانکه در قرآن کریم خداوند مىفرماید:
«وَ یُطعِمُونَ الطّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکینا وَ یَتیما و أسیرا *
انِّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکُم جَزاءً وَ لا شُکُورا».[29]
«بر اثر دوستى خدا بینوا و کودک بىپدر «مسلمان» و اسیر
«از مشرکین را طعام مىدهند» «به این قصد که» براى دوستى خدا
شما را اطعام مىدهیم و پاداش و سپاسگزارى از شما
نمىخواهیم».[30]
5 ـ ترس از خدا
مطلب دیگرى که از ادامه آیه «ولم یخش الا للّه» فهمیده مىشود آن است
که تعمیرکنندگان مسجد فقط از خداوند ترس دارند و با احداث مسجد راه
هدایت را به سوى خود باز مىکنند خداى متعال مىفرماید:
«أتَخشَونَهُم فَاللّهُ أحقُّ انْ تَخشَوهُ».[31]
آیا از آنها بیم دارید؟ و حال آنکه سزاوارتر است که از خدا بترسید
و بس اگر اهل ایمانید.
در تفسیر نمونه در توضیح «لَم یَخش الا اللّه» آمده است: و جمله «لَم یَخشِ
الا اللّهَ» نشان مىدهد که عمران و آبادى و نگاهدارى مساجد جز در سایه شهامت
و شجاعت ممکن نیست، هنگامى این مراکز مقدس اسلامى به صورت
کانونهاى انسانسازى و کلاسهاى عالى تربیتى در مىآید که بنیانگزاران
و پاسدارانى شجاع داشته باشد، آنها که از هیچ کس جز خدا و نترسند،
و تحت تأثیر هیچ مقامى و قدرتى قرار نگیرند، و برنامهاى جز بر برنامههاى الهى
در آن پیاده نکنند. و در پایان اضافه مىکند در این گروه که داراى چنین صفاتى
هستند ممکن است هدایت شوند و به هدف خود برسند و در عمران و آبادى
مساجد خدا بکوشند و از نتایج بزرگ آن بهرهمند شوند «فَعَسى اولئِکَ انْ یَکُونُوا
مِنَ المُهتدَیَن».[32]
به اختصار باید گفت: نشانههاى مدیریت مطلوب بر مساجد عبارت است
از:
1 ـ اداره مسجد به دست انسانهاى شایسته و با کفایت است.
2 ـ کارآیى مساجد در راستاى اهداف الهى است.
3 ـ مسجد مرکزى است براى عبادت و جایگاهى براى نشر معارف
اسلامى و محلى است براى پرورش انسانهایى که به گفته قرآن:
«... رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تجَرَةٌ وَ لابَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصلَوةِ
وَ إِیتَاءِ الزَّکَوةِ یخَافُونَ یَوْما تَتَقَلَّب فِیهِ الْقُلُوب وَ الاَبْصرُ».