1 . روى الطبرى فى التاریخ و رواه
غیره أیضا: أَنَّ النَّاسَ غَشُوهُ وَ تَکَاثَرُ عَلَیْهِ یَطْلُبُونَ مُبَایَعَتَهُ...
قال [على
علیهالسلام]: اِنْ کَانَ لاَبُدَّ مِنْ ذَلِکَ فَفِى الْمَسْجِدِ فَاِنَّ
بَیْعَتِى لاَتَکُونُ خَفِیّا وَ لاَتَکُونُ اِلاَّ عَنْ رِضَا الْمُسْلِمِیْنَ وَ
فِى مَلاَءٍ وَ جَمَاعَةٍ فَقَامَ وَالنَّاسُ حَوْلَهُ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ وَانْثَالَ
عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ فَبَایَعُوهُ.
طبرى و غیر او نقل کردند: همانا
مردم در بر گرفتند و هجوم آوردند و از حضرت على علیهالسلام طلب
بیعت مىکردند. امام على علیهالسلام فرمود: اگر به ناچار قرار است با
من بیعت کنید در مسجد، چون بیعت با من نباید پنهانى و بدون رضایت مسلمانان صورت گیرد
بلکه باید آشکارا و در میان مردم باشد. پس حضرت برخواست و مردم در اطرافش بودند، وارد
مسجد شد و مسلمین بر سر حضرت ریختند و با ایشان بیعت کردند.
2 . محمد بن یحیى عن احمد بن محمد
بن عیسى عن على بن النعمان عن القاسم شریک المفضل و کان رجل صدق قال: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللّه
علیهالسلام یَقُولُ: حَلَقٌ فِى الْمَسْجِدِ
یَشْهَرُونا وَ یَشْهِرُونَ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ لَیَسُوا مِنَّا وَ لاَنَحْنُ مِنْهُمْ
أَنْطَلِقُ فَأُوَارِى وَ أَسْتُرُ فَیَهْتِکُونَ سِترِىْ هَتَکَ اللّهُ سُتُورَهُمْ
یَقُولُونَ اِمَامٌ أَمَا وَاللّهِ مَا أَنَا باِمَامٍ الاَّ لِمَنْ أَطَاعَنِى فَأَمَّا
مَنْ عَصَانِى فَلَسْتُ لَهُ باِمَامٍِ لِمَ یَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِى أَلاَ یَکُفُّونَ
اسْمِى مِنْ أَفْوَاهِهِمْ فَوَاللّهِ لا یَجْمَعُنِى اللّهُ وَ اِیَّاهُمْ فِى دَارٍ.
قاسم شریک مفضل ـ که مردى راستگو
بودـ مىگوید: شنیدم امام صادق علیهالسلام مىفرمود:
گروههایى در مسجد هستند که با یادکرد ما بر شهرت خود مىافزایند، آنان از ما نیستند
و ما از ایشان نیستیم، مىروم و متوارى مىشوم و خود را پنهان مىسازم [تا مبادا
مردم مرا با آنان ببینند] اما آنها پردهدرى و حرمتشکنى مىکنند،
خدا رسوایشان گرداند، مرا امام خود مىخوانند، اما به خدا سوگند من کسى را امام هستم
که اطاعتم کند، نه آن را که نافرمانىام نماید، چرا نام مرا
دستآویز خود ساختهاند و چرا زبان از بردن نام من باز نمىدارند، به خدا سوگند که
خداوند من و آنها را در یک جا گردهم نخواهد آورد.
3 . محمد بن على بن معمر عن محمد
بن على عن عبداللّه بن ایوبالأشعرى عن عمرو الاوزاعى عن عمرو بن شمر عن سلمة بن کهیل
عن ابىالهیثم بن التیهان أَنَّ أَمِیرَالمُؤْمِنِینَ علیهالسلام خَطَبَ
النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ... قال: ثُمَّ خَرَج مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَرَّ بِصِیرَةٍ فِیها
نَحْوٌ مِنْ ثَلاَثِینَ شَاةً فَقَالَ وَاللّهِ لَو أَنَّ لى رِجَالاً یَنْصَحُونَ
لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هَذِهِالشّیَاةِ لَأَزَلْتُ ابْنَ آکِلَةِ
الذِّبّانِ عَن
مُلْکِهِ... .
ابوهیثم مىگوید: امام على علیهالسلامروزى
در مدینه براى مردم سخنرانى کرد [اعتراض به جریان سقیفه و مسائلى
که گذشت] و سپس از مسجد بیرون آمد در حال عبور در راه به گوسفند انى
در حدود سى رأس برخورد نمود پس فرمود: به خدا سوگند اگر به مقدار همین گوسفندان مردانى
داشتم که براى خدا و براى رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهنصیحت
مىپذیرفتند [حرف مرا اطاعت مىکردند ]فلان کس (سلطان وقت) را برکنار مىکردم و حقم را مىگرفتم.
. شرح نهج البلاغة، ج 11 ، ص 9 / بحارالأنوار، ج 32 ، ص 24 ـ 23 ، ح 8 .
.
الکافى، ج 8 ، ص
374 ، ح 562 / وسائلالشیعة، ج 16 ، ح
237 ، ح 21453 .
. الذبان
ـ بالکسر والتشدید ـ جمع ذباب و کنى بابن آکلتها عن سلطان الوقت فانّهم کانوا فى
الجاهلیة یأکلون من کل خبیث نالوه. پاورقى کافى به نقل از: الوافى فیض کاشانى، ج 8 ، ص 33 .
. الکافى، ج 8 ، ص 31 ، ح 5 / بحارالأنوار، ج 28 ، ص 239 .