1 . على بن محمد و محمد بن الحسن
جمیعا عن سهل بن زیادٍ عن أحمد بن محمد بن أبىنصر و على بن ابراهیم عن أبیه عن عبداللّه
بن المغیرة. عن عبداللّه بن سنان عن أبىعبداللّه علیهالسلام قال:
سَمِعْتُهُ یَقُولُ: اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله بَنَى
مَسْجِدَهُ بِالسَّمِیطِ، ثُمَّ
اِنَّ الْمُسْلِمِینَ کَثَرُوا، فَقَالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ لَوْ أَمَرْتَ بالْمَسْجِدِ فَزِیْدَ [فنزید] فِیْهِ، فَقَالَ: نَعَمْ. فَأَمَرَ
بِهِ فَزِیدَ فِیهِ وَ بَنَاهُ بِالسَّعِیدَةِ ثُمَّ
انَّ الْمُسْلِمِینَ
کَثَرُوا فَقَالُوا: یا رَسُولِ اللّهِ، لَوْ
أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِیدِ فِیهِ. فَقَالَ: نَعَمْ فَأَمَرَ بِهِ فَزِیدَ فِیهِ
وَ بَنَى جِدَارَهُ بِالأُنْثَى وَالذَّکَرِ، ثُمَّ
اشْتَدَّ عَلَیهِمُ الْحَرُّ فَقَالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ! لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ
فَظُلِّلَ، فَقَالَ: نَعَمْ. فَأَمَرَ بِه
فَأُقِیمَتْ فِیهِ سَوارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخلِ ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَیْهِ الْعَوَارِضُ
وَالْخَصَفُ وَ الاذْخِرُ، فَعاشُوا فِیْهِ حَتَّى أَصابَتْهُمُ الأَمْطَارُ، فَجَعَلَ
الْمَسْجِدُ یَکِفُ عَلَیْهِمْ. فَقَالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ
فَطُیِّنِ.
فَقَالَ لَهُم رَسُولُاللّهِ صلىاللهعلیهوآله: لا،
عَرِیشٌ کَعَرِیْش مُوسَى علیهالسلام، فَلَمْ
یَزَلْ کَذلِکَ حَتَّى قُبِضَ رسُولُ اللّه صلىاللهعلیهوآله وَ کانَ
جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ یُظَلَّلَ قَامَةً.
عبداللّه بن سنان از امام صادق
علیهالسلام نقل مىکند که فرمود: رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله مسجد خود را با ردیفى از خشت بنا
نمود، و چون بر تعداد مسلمانان افزوده شد، گفتند: اى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
چه خوب مىشد، اگر براى توسعه مسجد تصمیم مىگرفتید و دستور
مىفرمودید؛ حضرت فرمود: آرى چنین است. دستور دادند، و بر مساحت مسجد افزودند و دیوار
آن را با عرض بیشتر (یک خشت و نصف) ساختند. و آنگاه که جماعت مسلمانان بیشتر گردید،
گفتند: اى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، خوب مىشد اگر درباره مسجد فرمان
مىدادید تا بر آن افزوده شود. حضرت فرمود: آرى. سپس دستور داد تا بر مساحت مسجد بیفزایند
و اینبار عرض بیشترى براى دیوار قرار داد و دیوار را با دو خشت در جهت مخالف هم چیدند.
سپس گرماى سوزان و آزاردهنده از راه رسید به حضرت عرض کردند: دستور بفرمایید مسجد سایبانى
داشته باشد، حضرت فرمود: آرى. و طبق نظر حضرت از تنه درخت خرما ستونهایى برپا شد و
روى آنها را با تیرهایى از چوب و برگ درختان و گیاه خوشبوى «أذخر» پوشانیدند. چندى
بعد ریزش آب باران از سقف مسجد نمازگزاران را آزار مىداد و مانع حضور آنان مىگردید
به همین دلیل درخواست کردند: یا رسولاللّه: سقف مسجد را گلاندود کنند. ولى پیامبر
فرمود: نه! سایبانى همچون سایبان موسى علیهالسلام. بناى
مسجد نبوى همچنان تا هنگام رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله باقى
ماند. ارتفاع دیوار مسجد در آن هنگام به اندازه قامت یک انسان بود.
2 . عن الحسن بن على بن النعمان
قال: لَمّا بَنَى الْمَهْدِىُّ فِى الْمَسْجِدِالْحَرامِ بَقِیَتْ دارٌ فِى تَرْبِیِع
الْمَسْجِدِ فَطَلَبَها مِنْ أَرْبابها فَامْتَنَعُوا، فَسَأَلَ عَنْ ذَلِکَ الْفُقَهاءُ
فَکُلٌ قالَ لَهُ انَّهُ لا یَنْبَغِى أنْ یُدخِلَ شَیْئا فِى الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
غَصْبَا فَقالَ لَهُ عَلِىُّ بْنُ یَقْطِینٍ یا أَمِیرَالمُؤمِنینَ لَو (أنى) کَتَبْتَ
الَى مُوسَىبنِ جَعفرِ علیهالسلاملَأَخْبَرَکَ
بِوَجْهِ الْأَمْرِ فِى ذلِکَ، فَکَتَبَ اِلَى وَاِلی الْمَدِینَةِ أَنْ یَسْأَلَ مُوسَىبْنَ
جَعْفَرٍ عَن دارٍ أَرَدْنا أَنْ نُدْخِلَها فِى الْمَسْجِدِالْحَرامِ فَامْتَنَعَ
عَلَیْنا صاحِبُها فَکَیْفَ الُمخْرَجُ مِنْ ذَلِکَ فَقالَ ذَلِکَ لِأَبِى الْحَسَنِ
علیهالسلام فَقالَ: أَبُوالْحَسَنِ علیهالسلام وَ
لا بُدَّ مِنَ
الْجَوابِ فِى هذا فَقالَ لَهُ الْأَمْرُ لا بُدَّ مِنْها، فَقالَ لَهُ اُکْتُبْ، بِسْمِاللّهِالرَّحمنِالرَّحِیمِ
اِنْ کَانَتِالْکَعْبَةُ هِىَ النَّازِلَةُ بِالنَّاسِ فَالنَّاسُ أَوْلى بِفِنائِها
وَ اِنْ کَانَالنَّاسُ هُمُ النَّازِلُونَ بِفِناءِ الْکَعْبَةِ فَالکَعْبَةُ أَوْلى
بِفِنَائِها فَلَمَّا أَتَى الْکِتابُ اِلَى المَهْدِىَّ أَخَذَ الکِتَابَ فَقَبَّلَهُ
ثُمَّ أَمَرَ بِهَدْمِالدَّارِ فَأَتَى أَهْلُ الدَّارِ أَباالْحَسَنِ علیهالسلامفَسَأَلُوهُ
أَنْ یُکْتَبَ لَهُمْ اِلَى الْمَهْدِىّ کِتابا فِى ثَمَنِ دارِهِمْ فَکَتَبَ اِلَیْهِ
أَنْ أرْضَخْ لَهُمْ شَیْئا فَأَرْضاهُمْ.
حسن بن على بن نعمان مىگوید: هنگامى
که مهدى [خلیفه عباسى ]مسجدالحرام را بازسازى مىکرد، خانهاى
باقى ماند که براى چهارگوش نمودن مسجد به آن نیاز بود. چون آن را از صاحبش طلب کرده
سر باز زد و نپذیرفت. پس از فقها مسئله را پرسیدند همگى گفتند: شایسته نیست چیزى به
غصب بر مسجدالحرام افزوده شود. علىبن یقطین به او گفت: اى أمیرالمؤمنین، اگر نامهاى
به موسى بن جعفر علیهالسلام مىنوشتى تو را به حقیقت امر باخبر
مىکرد؛ آنگاه به والى مدینه نامه نوشت که از امام کاظم علیهالسلام درباره
خانهاى که مىخواهیم آن را جزء مسجدالحرام گردانیم و صاحبش آن را از ما دریغ مىدارد،
بپرس که راه چاره چیست؟ والى، مسئله را به امام کاظم علیهالسلامرساند،
امام علیهالسلام فرمود: آیا حتما باید پاسخ دهم؟
والى گفت: این دستور است، و چارهاى جز پاسخ نیست، امام فرمود: بنویس: به نام خداوند
بخشنده مهربان،
اگر کعبه بعد از آنکه مردم در آنجا قرار داشتند، بنا شده است پس مردم در اولویت هستند
[کنایه از اینکه نمىشود خانه مردم را براى مسجد خراب کرد ]و اگر کعبه بوده است و مردم پس از آن، آنجا آمدهاند [که این
چنین هم بوده است] پس سزاوار است که خانهها به جهت
کعبه ویران شود؛ هنگامى که نامه به دست مهدى [عباسى] رسید
آن را گرفت و بوسید، و فرمان داد؛ خانه را خراب کردند، پس اهل خانه نزد امام آمدند
و از ایشان خواستند تا نامهاى به مهدى بنویسید تا بهاى خانه آنان را پرداخت کند؛ حضرت
نامه را نوشت. او نیز با پرداخت هزینهاى خشنودشان ساخت.
در کتب تاریخى
و روایى شیعه و اهلسنت، موارد زیادى از تخریب مساجد و بناء جدید و نوسازى آنها و توسعه
مساجد نقل شده است که به ذکر دو روایت فوق اکتفا مىکنیم. بهعنوان نمونه ر.ک: صحیحالبخارى، ج
1 ، ص 115 / سنن ابىداود، ج
1 ، ص 111 .
. السمیط؛
لبنة لبنة، سمیط در لغت، یک خشت است. مجمعالبحرین، ج 3 ، ص 418 .
. والسعیدة، لبنة و نصف یک خشت و نیم، مجمعالبحرین، ج 2 ، ص 418 .
. و بالانثى
و الذکّر: لبنتان متخالفتان دو خشت در جهت مخالف یکدیگر مجمعالبحرین، ج 2 ، ص 814 .
. الکافى، ج 3 ، ص 295 ، ح 1 / و فى التهذیب: علىبن ابراهیم عن أبیه... ج 3 ، ص 262 ، ح 58 . سند شیخ
طوسى به على بن ابراهیم در صفحه 255 خواهد آمد. / وسائلالشیعة، ج 5 ، ص 205 ، ح 6339 / بحارالأنوار، ج 19 ، ص 119 / معانىالأخبار، أبى ره عن سعد بن عبداللّه و ابراهیم بن هاشم و أیوب بن
نوح عن عبداللّه بن المغیرة... ص 160 ـ 159 / بحارالأنوار، ج 81 ، ص 10 ، ح 85 .
. تفسیرالعیاشى، ج 1 ، ص 185 / وسائلالشیعة، ج 13 ، ص 217 ، ح 17595 / بحارالأنوار، ج 10 ، ص 245 و ج 96، ص 84 .