تولیت امور مسجدالحرام و رسیدگى به آن و آبادسازى این پایگاه مقدس، امرى ارزشمند و افتخارآمیز است بطورى که بسیارى از حاکمان در طول تاریخ افتخار مىکردند که به آنها عنوان خادمالحرم اطلاق شود و حتّى این امر در میان عربهاى جاهلى و پیش از اسلام نیز به عنوان یک کار افتخارآمیز بود تا جایى که برخى افراد فاقد ایمان و اعتقاد توحیدى به این سمت یعنى تولیت و تعمیر مسجدالحرام در برابر مؤمنان جهادگر تفاخر مىکردند وآن را معادل ایمان به خدا وروز قیامت وجهاد در راه خدا مىدانستند.
«اَجَعَلتُم سِقایَةَ الحاجِّ و عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن ءامَنَ بِاللَّهِوالیَومِ الأخِرِ وجهَدَ فى سَبیلِ اللَّهِ لا یَستَوونَ عِندَ اللَّهِ...».[1]
«آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ این دو نزد خدا مساوى نیستند».
تا سال نهم هجرت، مسلمانان قدرت و شرایط لازم براى تصدّى امور مسجدالحرام را به نحو کامل دارا نبودند؛ در این سال موظف شدند از ورود مشرکان به مسجدالحرام بهطور کامل جلوگیرى کنند و اداره امور آن را در اختیار خود بگیرند:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا...».[2]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید مشرکان ناپاکند؛ پس نباید از امسال (سال نهم هجرى) نزدیک مسجدالحرام شوند».
گرچه مشرکان اصرار داشتند متولى امور مسجدالحراماند و حاضر نبودند به راحتى این امتیاز را از دست بدهند؛ امّا خدا با صراحت فرمود: آنان شایسته چنین منصبى نیستند؛ زیرا:
اولّا نجس و پلیدند همانگونه که در آیه یاد شده اشاره شده است.
ثانیا آنان علی رغم اینکه مؤمنان اهالی واقعی مسجد هستند، در آن زمان به بهانه تصدى امور مسجدالحرام، از ورود آنان به مسجدالحرام و استفاده آنها از فضاى معنوى این مرکز مقدس جلوگیرى مىکردند و اداره آن مکان را منحصر به خود کرده بودند و اصولاً شایسته چنین منصبى نبوده و نیستند؛ زیرا گروهى بىتقوا و نادان هستند:
«و ما لَهُم اَلّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وهُم یَصُدّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ و ما کانوا اَولِیاءَهُ اِن اَولِیاؤُهُ اِلَّا المُتَّقونَ و لکِنَّ اَکثَرَهُم لایَعلَمون».[3]
«چرا خدا آنها را مجازات نکند با این که از عبادتمؤمنان و موحّدان در مسجدالحرام جلوگیرى مىکنند در حالى که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزکارانند؛ ولى بیشتر آنها نادانند».
ثالثا به جهت بىتقوایى و نادانى، حرمت مسجدالحرام را حفظ نمىکنند و در این نهاد الهى کارهایى لغو و بیهوده انجام مىدهند:
«و ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلّا مُکاءً و تَصدِیَةً ...».[4]
«نماز و عبادتشان نزد خانه خدا (و مسجدالحرام) چیزى جز سوت کشیدن وکف زدن نبود».
از این گذشته، آنها به دلیل شرک و کفر، شایسته تولیت هیچ مسجد
و مکان مقدسى نیستند تا چه رسد به مسجدالحرام که جاى خود دارد:
«ما کانَ لِلمُشرِکینَ اَن یَعمُروا مَسجِدَ اللَّهِ شهِدینَ عَلى اَنفُسِهِم بِالکُفرِ اُولئکَ حَبِطَت اَعملُهُم و فِى النّارِ هُم خالِدون».[5]
«مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد سازند در حالى که به کفر خویش گواهى مىدهند آنها اعمالشان نابود (و بىارزش) شده، و در آتش (دوزخ) جاودانه خواهند ماند».
[1] . سوره توبه، آیه 19 . درباره آیه یاد شده شأن نزولهاى متعددى نقل شده از جمله این
که شخصى بنام «بریده» گوید «شَیبه» و «عباس» هرکدام تفاخر مىکردند در این حال على علیهالسلامرسید و فرمود: به چه چیزى تفاخر مىکنید؟ عباس گفت به من فضلیت و امتیازى داده شده که هیچ کس ندارد و آن اینکه من به حجاج آب مىرسانم. شیبه گفت من امتیاز تعمیر مسجدالحرام را دارم. على علیهالسلام گفت: بااین که از شما حیا مىکنم امّا با این سنّ کم امتیازى دارم که شما دو تا ندارید گفتند: امتیاز شما چیست؟ فرمود: با شمشیر بر خرطومهاى شما کوبیدم تا این که به خدا و رسولش ایمان آوردید و عباس خشمناک برخاست و بر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله وارد شد وگفت: آیا نمىبینى على علیهالسلام بامن چگونه سخن مىگوید؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآلهعلى علیهالسلام را طلبید و فرمود ماجرا چیست؟ على علیهالسلام گفت: من مطلب حقى را گفتم هر کس مىخواهد ناراحت شود و هر کس مىخواهد خشنود شود در این لحظه جبرئیل نازل شد و آیه یاد شده را آورده است. مجمع البیان، ج 2 ـ 1 ، ص 23 .
[2] . سوره توبه، آیه 29 .
[3] . سوره انفال، آیه 34 .
[4] . سوره انفال، آیه 35 .
[5] . سوره توبه، آیه 17 .