در اسلام، «مسجد» جایگاهى به وسعت یک مکتب جامع و زنده، و متناسب
با هدفها و آرمانهاى یک رسالت جهانى، ظرفیتى فراگیر، به فراخى تمامى
انسانها و همه بشریت دارد.
مساجد خانههاى خدا در زمین است:
«انّ بیوتى فى الارض المساجد».[1]
مسلمان در مسجد مهمان خداست:
«المساجد بیوت اللّه فى الارض و حقّ على المزوران
یخدم زائره».[2]
جایگاه مؤمن و نشست او براى سخن، مسجد است:
«المؤمن مجلسة المسجد».[3]
جهانگردى و جهانگرى مسلمان در ملازمت مسجد انجام مىگیرد:
«السیاحة فى امّتى لزوم المساجد».[4]
بهترین نقطه هر شهر مسجد آن است:
«احبّ البلاد الى اللّه مساجد».[5]
«مساجد مکان اوج تعالى معنوى و بهترین نقطه بهشت
برین است».
«و ما ریاض الجنّة؟ قال: المساجد».[6]
«ساختمان مسجد معادل بقاى آخرت و بناهاى بهشت
است».
«من بنى مسجدا بنى اللّه له بیتا فى الجنة».[7]
«و سادگى آن رمز جاودانه اصالت معنویت است».[8]
گذرگاه مساجد گذرگاه رحمت و برکات است و خیرات و نیز جایگاه
فرشتگان است:
«و تقعد الملائکة على أبواب المساجد».[9]
در تفکر اسلامى درنگ نمودن در مسجد سودمندتر از نشستن و آرمیدن
در بهشت است:
«الجلسة فى المسجد خیر من الجلسة فى الجنة فان الجنة
فیها رضى نفسى و الجامع فیها رضى ربى».[10]
مسلمانان تا در مسجد است در حال نماز و پرستش خداست:
«خرج علینا على علیهالسلام و فقال: ما تنتظرون؟ قلنا: الصلوة فقال:
انکم فى الصلوة».[11]
مساجد باید جایگزین مراکز طاغوتها گردد و در همانجا بنا شود که کاخ
ظلم برافراشته بوده است:
«انّ رسول اللّه امره ان یجعل مسجد الطائف حیث کان
طاغیتهم».[12]
مساجد مرکز خیر و برکت است و هیچ مسلمانى بىبهره از مسجد باز
نمىگردد:
«لایرجع صاحب المسجد بأقل من احدى ثلاث خصال:
اماد عاید عویه یدخله اللّه به الجنة و امّاد عاید عوبه فیصرفاللّه
عنه به بلاء الدنیا و اما اخ یستفیده فى اللّه».[13]
بهترین توشهاى که از مسجد گرفته مىشود آموزش و آگاهى حیاتبخشى
است که على علیهالسلام در این سخن بیان فرموده است:
«من اختلف الى المسجد أصاب احدى الثمان اخا مستفاد
فى اللّه، او علماً مستطرفاً او آیة محکمة او یسمع کلمة تدل على
هدى، او رحمة منتظره، او کلمة تردّه عن ردى، او یترک ذنبا
خشیة اوحیاء».[14]
وابستگى به مسجد مسلمان را در سایه حمایت خدا قرار مىدهد:
«ستة یجعلهم اللّه فى ظلّه یوم لا ظل الا ظله... رجل قلبه
متعلق بالمسجد اذا خرج منه حتى یعود الیه».[15]
زمین با فرود آمدن گامهایى که به سوى مسجد برداشته مىود، تسبیح حق را
نثار صاحب قدم مىکند:
«من مشى الى المسجد لم یضع رجله على رطب و لا یابس الا
سبحّت له الارض».[16]
مساجد مظاهر نعمتهاى الهى هستند و کفران این نعمت و بهره نبردن از
برکات آنها مایه خسران است و موجب آن مىگردد که مساجد نزد خدا شکوه
نمایند، و در این مورد مسجد و عالم و قرآن یکسان آمده است:
«ثلاثه یشکون الى اللّه عزوجل: مسجد خراب لا یصلى فیه
اهله، و عالم بین جهال و مصحف معلق قد وقع علیه غبار
لا یقرا فیه».[17]
در حدیث دیگرى مسجد در کنار قرآن و عترت از مظلومیت خود و جفایى
که از مسلمین بر آن رفته، شکایت مىکند:
«یجى، یوم القیامة ثلاثه یشکون الى اللّه عزوجل: المصحف
و المسجد و العترة، یقول المصحف: یا رب حرّقونى و مزقونى،
و بقول المسجد یا رب عطلونى و ضیعونى، و تقول العترة یا رب
قتلونا و طردونا و شردونا...».[18]
براى آنکه به قداست و فضا معنوى و ارزش والاى مساجد خدشهاى وارد
نشود نباید آن را با سخن دنیا و کارهاى بى ارزش آلوده نمود، و چنین عملى
مىتواند نشانه انحطاط جامعه مسلمین باشد و براى احیاى قداست مسجد طرد
جاهلان و مغرضائى که با این عمل مسجد را بىاعتبار و بىاثر و از رسالتش منحرف
مىکنند لازم است.
«یأتى فى آخر الزّمان قوم یأتون المساجد فیقعدون حلقاً
ذکرهم الدّنیا و حبّ الدنیا لاتجالسوهم فلیس اللّه فیهم
حاجة».[19]
در حدیث دیگر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرمود:
«جنبوا مساجدکم صبیائکم و مجانینکم و شرائکم
و بیعکم».[20]
تأکیدى که در اسلام بر نگهدارى و خدمت و نظافت مسجد شده،
روشنگر میزان اهتمام شرع است در دور داشتن مسجد از عواملى که احتمالاً
جاذبیت آن را خدشه دار مىکنند.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بر پاکیزه نگهداشتن مساجد و معطر کردن آن امر مىفرمود:
«انّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله امر بالمسجد ان تهطرو تطّیب».[21]
چنین جایگاهى براى مسجد ایجاب مىکند که همه مسلمین در بزرگداشت
و توقیر آن بکوشد. در اسلام عملى که موجب هتک حرمت مسجد شود،
عاملش مستوجب لعنت خداست.
عن الصادق علیهالسلام قال:
«ملعون ملعون من لم یوقّر المسجد».[22]
وقتى مسجد آماده برگزارى پرستش خدا و انجام دادن رسالت خویش
و بهرهبردارى است، دیگر ترک مسجد شایسته مؤمن نیست، این منافقان هستند که
همواره در نیمه راه از اداى وظایفشان شانه خالى مىکنند و مساجد را خالى
مىگذارند:
«قال النبى صلىاللهعلیهوآله من سمع الندا فى المسجد مخرج من غیر علّة
فهو منافق الا ان یرید الرجوع الیه».[23]
قرآن براى مساجد چنان کرامتى قائل است که جز دعوت خدا و خداجویى
را شایسته آن نمىشمارد:
« وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ للّهِِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَدا».[24]
به این ترتیب قرآن مسلمین را از یاد دنیا و گفتگوهاى دنیوى و مذاکرات
و حل و فصل امور مربوط به مقاصد مادى و کم بها و آنچه که انسان را از یاد خدا
غافل و به اسارت دنیاى منهاى آخرت جدا از اهداف متعالیه خدایى مىکشاند باز
مىدارد و آن را شایسته یک انسان در حال تعالى و ارتقا نمىداند، همچنان که آن را
در جهت خلاف اهداف مسجد و عملى مذموم و مکروه مىشمارد، ولى از آنجا که
مسائل زندگى انسان و امور جامعه ارتباط پیچیده و تنگاتنگ با اهداف معنوى و
تعالى و تکامل انسان دارد، و عبادت بحق و شایسته خدا جز از طریق برپایى
عدالت اجتماعى و قسط امکانپذیر نیست و ارتباط مستقیم دنیا و آخرت عبادت
خدا و خدمت به خلق را به صورت یک هدف مزدوج قرار داده، پیامبران از پى
چنین هدف مرکب و پیچیدهاى از جانب خدا مبعوث شدهاند.
قرآن یک جزء این هدف را چنین ترسیم مىکند:
«یا ایها النّبى انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً و داعیاً الى
اللّه باذنه و سراجاً منیرا».
و در آیه دیگر، عنصر دیگر آن را به این صورت بیان مىنماید:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان
لیقوم الناس بالقسط».
وقتى به اوج و عظمت مقام مسجد مىرسیم، یکباره مىبینیم که قرآن مسجد
را تا جایگاه قبله بالا مىبرد و آن را کانون همه توجهات و تمرکز سمتگیرىها
و قبلهگاه همه دلهاى خداجو معرفى مىکند. بهترین نقطه هر شهر مسجد آن است.
قرآن براى مساجد چنان کرامتى قایل است که جز دعوت خدا و خداجویى
را شایسته آن نمىشمارد.
گذرگاه مساجد، گذرگاه رحمت و برکات و خیرات و نیز جایگاه فرشتگان
است به دلیل نقشى که مسجد در تربیت دلیران ایثارگر و مجاهدان مبارز و جان
برکف داشت، محرابش نام گرفت و جایگاه حرب یافت و به این نام مشهور شد.
«مسجد قبا» و «مسجد النبى»، هم کانون عبادت و عشق به خدا و طنین
خالصانهترین راز و نیازها و عبودیتها و پاکترین نواهاى شورانگیز در فضاى
پرمعنویت آنها منعکس بود، و هم مرکز مهر و شفقت و عشق به مردم و رسیدگى
به مسائل جامعه بودند.
حرکتها و فعالیتهاى سیاسى پیوسته از این مراکز آغاز و در آنجا طرح
و برنامهریزى مىشد. و براى رهایى مسلمین و نجات انسانها و مبارزه با دشمنان
خدا و خلق ارتشها بسیج و نقشه جنگها بررسى و جهاد در راه خدا شکل
مىگرفت، در مسجد پیامبر شیوه دو حرکت موازى و دو جهاد رهایىبخش یکجا
آموخته مىشد، مسلمانان با فنون پیچیده جهاد اکبر و جهاد اصغر آشنا مىشدند
و تعلیم و ارشاد و تربیت در همه ابعاد آن و در تمامى زمینههاى حرکت و مبارزه
و جهاد عرضه مىشد و دین و سیاست به مثابه دو روى یک حقیقت مطرح
و تحلیل مىشد.
از یکسو مردم به خدا نزدیک مىشدند و صفات جلال و جمال خدا در
قالبهاى وجودى بشرى آنها متجلى مىشد و از سوى دیگر، به اتحاد و پیوستگى
و فشردگى صفوف و تعاون و عمل مشترک مىرسیدند و راه آخرت و تکامل
و تعالى را با راهیابى به دنیایى مستقل و آزاد و به دور از شیاطین و دشمنان خدا
و خلق خدا مىپیمودند.
بارها بى از قید و بند اسارتهاى درونى و گسستن همه قیودى که انسان را از
درون زمینگیر و از پرواز به ملکوت باز مىداشت و به اوج بندگى خدا مىرسیدند
و از این جایگاه پاک و منزه به اجراى حاکمیت خدا بر بندگانش همّت مىگماشتند.
مسلمانان بر گرد شمع وجود پیامبر صلىاللهعلیهوآله به برکت جایگاه تعلیمى مسجد
آموخته بودند که تا حاکمیت خدا بر درون و دلهاى گروهى پیشتاز استقرار نیابد
و آنها را آزاد و پاک نسازد، برپایى حاکمیت خدا بر دیگر تودههاى مردم امکانپذیر
نیست، همچنانکه تا رسالت حاکمیت خدا بر زمین و بر جامعه بشریت، جامه عمل
نپوشد سازندگى تعالیم اسلام و عبادت و بندگى راستین خدا و خودسازى و دعوت
به سوى حقیقت عینى نخواهد یافت و راه بندگى توأم با امنیت مردم و سرانجام راه
جهاداکبر هموار نخواهد شد و این هدف بزرگ و نهایى پیامبران تحقق نخواهد
یافت.
[1] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 482 .
[2] . کنزالعمال: ج 8 ، ص 313 ؛ وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 517 .
[3] . اصول کافى: ج 2 ، ص 485 .
[4] . سفینة البحار: ج 1 ، ص 600 .
[5] . صحیح مسلم: ج 1 ، ص 464 .
[6] . ترمذى؛ دعوات: ج 3 ، ص 8 .
[7] . فروع کافى: ج 1 ، ص 102 ؛ سنن ابنماجه: ج 1 ، ص 243 .
[8] . کتاب التهذیب: ج 1 ، ص 325 .
[9] . مسند احمد: ج 1 ، ص 2 .
[10] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 482 .
[11] . کنز العمال: ج 8 ، ص 261 .
[12] . سنن ابن ماجة: ج 1 ، ص 245 .
[13] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 477 .
[14] . خصال: ص 40 ؛ من لایحضر الفقیه: ج 1 ، ص 77 .
[15] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 482 .
[16] . کتاب التهذیب: ص 326 .
[17] . اصول کافى: ج 2 ، ص 449 .
[18] . خصال، شیخ صدوق: ج 1 ، ص 175 .
[19] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 493 .
[20] . کتاب التهذیب: ج 1 ، ص 324 ؛ کنز العمال: ج 8 ، ص 316 .
[21] . سنن ابن ماجة: ج 1 ، ص 250 .
[22] . سفینة البحار: ج 1 ، ص 600 .
[23] . وسائل الشیعة: ج 3 ، ص 513 .