نمایش صفحات

 

          در اسلام مسجد جایگاهى به وسعت مکتب جامع و زنده و موقعى به پهنه
آرمان‏هاى رسالت جهانى، و ظرفیتى به فراخى جهان انسانى و مقامى به بلنداى
تکبیر و تسبیح خدا دارد؛ طبق نصوص اسلامى، مساجد خانه‏هاى خدا
در زمین‏اند[1] و مسلمانان در مسجد مهمان خدا هستند.[2]

         جایگاه مؤمن و نشست او براى سخن، جهان‏گردى و جهان‏نگرى او در
ملازمت، مسجد انجام مى‏گیرد.[3]

         بهترین نقطه هر شهر، مسجد جامع آن شهر است و گذرگاه مساجد،
معبر رحمت و برکات و نیز جایگاه فرشتگان است[4] در بینش اسلامى تفکر
و درنگ در مسجد، سودمندتر از آرمیدن در بهشت است.[5]

         مسلمان تا در مسجد است، در حال عبادت و پرستش خداست[6]
مساجد را باید بر ویرانه‏هاى کاخ‏هاى ستم طاغوت‏ها برافراشت.[7]

         اسلام به همان اندازه که قداست و جایگاهى به مسجد بخشیده احکام

و آدابى نیز بر آن مقرر داشته است، از آن جمله نباید فضاى معنوى و ارزش والاى
مساجد را با سخنان دنیایى و کارهاى بى‏ارزش آلوده، کرد، چنین رفتارهایى مى‏تواند
نشانه سقوط جامعه و در نتیجه موجب سلب رحمت الهى باشد.[8]

         از آنجا که عبادت بحق و شایسته خدا، جز از طریق برپایى عدالت اجتماعى
و قسط، امکانپذیر نیست، در بینش اسلامى، دنیا و آخرت ارتباط مستقیم دارد
و عبادت خدا و خدمت به خلق به صورت هدفى مزدوج درآمده است.

          «مسجدالحرام» نمونه مسجدى است که قبله‏گاه است «فولّ وجهک شطر
المسجد الحرام
»[9] و «مسجد النبى» صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه نمونه دیگرى از مسجد است که
پایگاه سیاسى و عملیات نظامى یک حکومت بوده است، و «مسجد کوفه» الگوى
دیگرى که شاهد باشکوه‏ترین پرستش‏هاى خالصانه و پاک‏ترین دل‏هاى عاشق خدا
و سوز و گداز و مناجات نیاز انسان به غناى بى‏نهایت بارى تعالى است.

          «مسجدکوفه» در خود حماسه‏هاى خودسازى و جهاد با نفس را شگفتى‏هاى
پیکار در راه خدا، و جهاد با دشمن را به منظور گسستن اسارت‏ها و از میان برداشتن
عواملى که دنیاى اسلام رابه دوران جاهلیت بازمى‏گرداند، یکجا پرورانده است.

          در جامعه اسلامى نقش مساجد در حدى است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:

     «مساجد کانون‏هاى همیشه بیدار است که مسلمانان آگاه،
دل به دریاى علم و حکمت بى‏کران خدا زده، على رغم
تاریکى‏هاى شب، در آن زنده‏دل و بیدارند و تاریکى‏ها را با نور
دل بیدار خود مى‏زدایند و نورافشانى مى‏کنند و سرانجام با
نورانیت کامل محشور مى‏شوند».[10]

    «گام‏هایى که به سوى مساجد برداشته مى‏شود دنیاساز
و آخرت آباد و آگاهى آفرین و وحدت زاست».[11]


         مساجد فعالى چون نمونه‏هاى یاد شده، حرز و پناهگاه جامعه در برابر نفوذ
شیاطین و دژ محکم در برابر توطئه‏گران است.[12]

         به این ترتیب، مسجد، ابزارى تاکتیکى و موقت تلقى نمى‏شد، بلکه رابطه
حرکت نهضت انقلاب اسلامى با مسجد، پیوندى استوار و جاودانه و استراتژیک
بود که هیچ جایگاهى نتوانسته و نخواهد توانست جایگزین آن شود «انّ بیوتى فى
الارض المساجد
».[13]

         با الهام از این تفکر بنیادین اسلامى، ملت‏هاى مسلمان همواره حرکت‏هاى
انقلابى و نهضت‏هاى رهایى‏بخش خود را از مساجد آغاز کرده‏اند؛ مساجد همواره
کانون‏هاى الهام‏بخش براى مردم ظلم‏ستیز بوده است، بخصوص در تاریخ
نهضت‏هاى اسلامى که در ایران شکل گرفته است به طور قطع هسته مرکزى همه
آنها در مساجد تکوین یافته است. اینک به ذکر چند نمونه مى‏پردازیم:

 

الف) قیام سربداران

          در نیمه اوّل قرن هشتم هجرى قمرى که حکومت مغول پس از قتل عام‏هاى
وسیع چنگیز و هولاکو مردم ایران را به یأس و ذلّت و ضعف تسلیم کرده بود
و خواسته‏هاى چنگیز، قانون بود و شمشیر دژخیمى مجرى قانون، خان‏هاى مغولى
و صحراگردان و افسران و روساى طوایف محلى، هر یک منطقه‏اى را به صورت
اقطاع یا تیول در چنگ خود گرفته با قساوت هولناکى دهقانان را برده‏وار به بند
کشیده بودند و در شهرها نیز علماى مذهب یا در خدمت حکام مغول درآمده بودند
و یا لباس زهد و تصوف پوشیده به انزواى خانقاه‏ها خزیده بودند و غیرمستقیم
جاده صاف کن تجاوز و زمینه‏ساز جنایت شمرده مى‏شدند و مردم را در زیر تازیانه
جلادان و چپاولگران مغولى تنها گذاشته بودند، در این هنگام یک فقیه انقلابى

به نام «شیخ خلیفه»، مسلمان وار، در جستجوى حقیقت برمى‏خیزد و از همه
مدّعیان معروف آن عصر، سراغ مى‏گیرد، نخست نزد «بالوى زاهد» مى‏رود تا راه
نجات را در مکتب پارسایى و آزادى او بیابد، زهد را سکوت در برابر ظلم مى‏بیند
و چه بى‏شرمى و بى‏رحمى و خودخواهى زشتى که انسانى در پیرامونش ضجه
اسیران و نعره جلادان و فقر گرسنگان و تازیانه‏هاى ستم را بر کرده بیچارگان ببیند
و بشنود و به جاى آنکه به نجات آنان برخیزد، خود به تنهایى، در طلب نجات خود
و کسب بهشت باشد.

          «شیخ‏خلیفه»آن چیزى‏که به‏دنبالش بود، در محضر «شیخ بالوى» زاهدآملى،
نمى‏یابد و با نفرت از او مى‏گریزد و نزد «شیخ زکى الدین علاءالدوله سمنانى»
مى‏رود که آوازه معرفت و پیشوایى طریقت او در تصوف، همه جا پیچیده بود،
تصوف را نیز چون زهد، مذهب فرار از واقعیت‏ها و مسئولیت‏ها و پشت کردن
به سرنوشت مردم و نادیده گرفتن ستم‏ها و قساوت‏ها مى‏یابد؛ او را مى‏بیند که دلى
نازک و احساسى لطیف وروحى متعادل دارد، اما چگونه است که سیل خونى که
مغول بر این ملک جارى کرده است و زوالى که اسلام و مردم را تهدید مى‏کند،
آرامش روح و صفاى دل او را اندکى کدر نساخته است. گمشده خود را نزد او نیز
نمى‏یابد، چنانکه روزى شیخ «علاء الدوله سمنانى» از وى مى‏پرسد: «اى شیخ آنچه
من مى‏طلبم از این مذهب‏ها بالاتر است».[14] از او نیز به نفرت مى‏گریزد
و به خدمت «شیخ الاسلام امام غیاث الدین حموى» به «بحرآباد» مى‏رود ولى در
بحرآباد نیز به خواسته خود نمى‏رسد و لذا رخت سفر مى‏بندد و در لباس «درویش»
ساده، تنها و غریب به سبزوار مى‏آید. در «مسجد جامع» شهر خانه مى‏کند و آنجا
به وعظ مى‏پردازد، سخنانش خلق کثیرى را به سوى او مى‏کشاند و بسیارى از افراد
مرید و پیرو او مى‏شوند؛ به این ترتیب، آوازه شهرتش در اطراف و کنار مى‏پیچد
و صاحبان قدرت را به وحشت مى‏اندازد؛ از این رو صاحبان قدرت در دو بعد

سیاسى و عقیدتى به مبارزه با او برمى خیزند، لکن «شیخ خلیفه» همچنان به کار
خود مشغول و به تعلیم و تعالیم خود که عمدتاً قیام علیه ستمگران بود مى‏پردازد
و سرانجام علماى دربارى که دست در دست حکام مغول داشتند، فتوایى صادر
مى‏کنند، با این مضمون که: «شخصى در مسجد ساکن است و حدیث دنیا مى‏گوید
و چون منعش مى‏کنند، منزجر نمى‏شود و اصرار مى‏نماید. این چنین کسى واجب
القتل باشد یا نى؟ و اکثر فقهاى رسمى زمان جواب مى‏دهند که: باشد».[15]

         صورت فتوا را به نزد سلطان «ابوسعید» مى‏فرستند تا بر آن صحه بگذارد.
لکن ایلخان از این کار سرباز مى‏زند و جواب مى‏دهد: «من دست به خون درویشان
نمى‏آلایم، حکام خراسان به موجب شرع شریف عمل نمایند».[16]

         حکام و عمال آنها در کار خود شدت عمل نشان مى‏دهند و درصدد قتل
شیخ برمى‏آیند، ولى مریدان «شیخ» مانع از این کار مى‏شوند، از سوى دیگر آوازه
تعالیم شیخ مردم را به سوى او مى‏کشد و هر روز بر عدّه پیروان او افزوده مى‏شود.
ارادت «شیخ حسن جورى» که به هر حال خود وزنه‏اى در منطقه محسوب مى‏شد
به اعتبار «شیخ خلیفه» و عدّه پیروان او مى‏افزاید؛ امّا صاحبان قدرت دست از او
برنمى‏دارند و هر لحظه براى از بین بردن وى به طرح نقشه‏اى مى‏پردازند و سرانجام
در خفا دسیسه کرده و یک روز قصد خود را عملى مى‏سازند.

          «و در این اثنا ناگاه بامدادى به مسجدى که شیخ خلیفه مى‏بود درآمدند
ریسمانى بر ستون بسته دیدند و شیخ «خلیفه» از آن به حلق آویخته خشتى چند در
پاى ستون بر یکدیگر نهاده، چنانکه پاى بر آن خشتها نهند و گردن به آن ریسمان
رسد. بعضى را ظن آن شد که شیخ قصد خود کرده و اتباع او گفتند: منازعان،
او را قصد کرده‏اند. فى الجمله کیفیت آن معلوم نشد».[17]

         لکن کیفیت معلوم بود، کار، کار معاندان و دشمنان سیاسى و عقیدتى

«شیخ خلیفه» بود که سرانجام پس از کوشش‏هاى فراوان به اهداف خود رسیدند.

          پس از او بیدرنگ شاگرد وى «شیخ حسن جورى» کارش را ادامه داد.
وى ابتدا اعلام بسیج سپس سازماندهى کرد و مبارزه را مخفى ساخت و خود در
شهرها گردید و دست به هجرت زد همه جا بذر آگاهى و انقلاب را بر مبناى
تشیع پاشید.

 

ب) نهضت مشروطه در ایران

          در نهضت مشروطه نیز «مساجد» نقش بسیار حساسى در انسجام و حرکت
مردم داشت. روحانیت مبارز و انقلابى با سخنان دلنشین و افشاگرانه خود مردم را
در صفوف متحد از مساجد به سوى میادین مبارزه و انقلاب رهبرى کردند، مساجد
کانون‏هاى آگاهى بخش و ایام محرّم و عاشورا و ماه مبارک رمضان نقطه عطفى در
تاریخ مبارزات مردم بوده است. مؤلف کتاب «انقلاب مشروطه» مى‏نویسد:

          در وسط بازار امیر که از بازارهاى معروف تهران در آن زمان بود،
قبرستان کهنه‏اى وجود داشت که سال‏ها مرده در آن دفن نمى‏شد، در جوار قبرستان
مدرسه‏اى بود که آنجا نیز به حال خراب و ویران افتاده بود. به مرور زمان مردم
زمین‏هاى اطراف قبرستان را تصرف کرده خانه ساخته بودند، علما و مجتهدین در
فروش زمین‏هاى مدرسه و قبرستان به منظور تبدیل به احسن اشکالى نمى‏دیدند،
بنابراین هر کس زمینى تصرف کرده خانه‏اى ساخته، سند مالکیتى نیز به امضاى
یکى از علما به دست آورده بود.

          در چنین اوضاعى بانک استقراض روس نیز مصمّم شد در مرکز بازار تهران
ساختمانى بسازد و براى تحقق این منظور بهتر دید که از مدرسه و قبرستان
بلاصاحب استفاده کند؛ نخست منازل اطراف را از مالکین خریدارى، آنگاه براى
خرید مدرسه اقدام کرد و شروع به ساختمان نمود، از جمله چاهى حفر نمودند
تا استخوان مردگان را در آن بریزند، ضمن درآوردن استخوآنها جسد زن تازه
درگذشته‏اى، پیدا شد که با بى‏اعتنایى به درون چاه سرازیر شد.


          در جریان وباى سال قبل که تلفات زیاد بود، مردم فرصت این را نیافته بودند
که مردگان خود را به قبرستان عمومى ببرند، ناچار تنى از عزیزان خود را دور از
چشم مأموران دولت، به خاک تیره این قبرستان سپرده بودند که از جمله جنازه این
زن بینوا بود که اکنون به فرمان روس‏ها به چاه انداخته مى‏شد.

          خبر این حادثه غم‏انگیز به گوش انقلابیون و مخالفان دولت رسید،
مرحوم «آیه‏اللّه‏ طباطبایى»، نخست با پیغام، رئیس بانک را از تملک آن زمین برحذر
داشت، سپس به وزیر داخله و خارجه نامه‏اى نوشت و استدلال کرد که جا گرفتن
کفّار در مرکز بازار مسلمانان کار درستى نیست، زیرا کارهاى خلاف شرع آنان ممکن
است ایجاد فتنه کند، پس از اقدام به این دو کار راه هرگونه گله را بر دولتیان بست
به آخرالدّوا، یعنى تحریک احساسات مردم توسل جست.

          روز شنبه چهارم آذر (27 رمضان)[18] مرحوم شیخ محمّد واعظ، از سخنوران
برجسته عهد انقلاب در مسجد مرحوم حاج میرزا محمدحسن آشتیانى بالاى منبر
رفت، ابتدا شمه‏اى از حرمت رباخوارى که کار اساسى بانک‏هاست و سپس از
حرمت اعانت به کفّار سخن گفت، آنگاه گریز به داستان قبرستان و بیرون آمدن
جنازه و کار بانک استقراضى زد، وقتى که خون در رگ‏هاى مستمعان به جوش آمد
و احساسات غلیان پیدا کرد و اشک در چشم‏ها حلقه زد، گفت: «آقایان علما براى
جلوگیرى از این زشت کارى‏ها به هر درى زده‏اند، نتیجه‏اى نگرفته‏اند فعلاً کارى که
از ما ساخته است، این است که زحمت دو قدم راه بر خود گذارده زیارتى از اموات
و اجداد خود بکنیم، بلکه یک وداع آخرین از قبور و استخوان‏هاى آنان بنمایید
و فاتحه بر آنها بخوانید و روح آنها را شاد کنید که همین امروز و فردا این قبور
لگدکوب روس‏ها خواهد شد».[19]

         آنگاه از منبر به زیر آمد و به سمت قبرستان روانه شد، مردم نیز با ناراحتى
شدید و عصبانیت کامل در پى او به راه افتادند، با فراهم آمدن چنین مقدمه‏اى

مى‏توان نتیجه را پیش‏بینى کرد، مردم چون به محل ساختمان رسیدند به یک باره
حمله بردند و در مدت یکى دو ساعت آنچه روس‏ها عمارت کرده بودند ویران
کردند و جز توده‏اى آجر و مصالح ساختمانى چیزى به جاى  نگذاشتند.[20]

         ماه رمضان آن سال، مقطعى نیست که بتوان از آن به سادگى گذشت؛
نابسامانى دستگاه استبداد و بى‏تدبیرى رجال دولت قاجار به قدر کافى خوراک
تبلیغاتى به دست علماى انقلابى و سخنوران و وعاظ آزادیخواه داده بود،
کارهاى نارواى «مسیو نوز» بلژیکى، چوب خوردن «مجتهد کرمانى»،
«واقعه عسگرگاریچى»، داستان بانک، همه مسائلى[21] بود که در مجالس عزاى
مولاى متقیان علیه‏السلام در شب‏هاى قدر از ناحیه وعاظ باشور و سوز خاصى عنوان
مى‏شد و احساسات مردم ستمدیده را برمى‏انگیخت: علاوه بر این حوادث،
حکومت «شعاع السلطنه» در فارس و ستمگریهاى او کار مردم فارس را به طغیان
و عصیان کشانده بود. مردم خراسان از دست ستمگریهاى «آصف الدوله» به جان
آمده بودند «وزیر اکرم» حاکم قزوین به «سید جمال‏الدین قزوینى» از علماى بزرگ
قزوین اهانت کرده بود. این ستمگریها و امثال آنها زمینه مساعدى براى سخنوران
مذهبى و انقلابى فراهم کرده بود. در میان سخنوران ماه مبارک، آنکه از همه شیرین
سخن بود «سیدجمال‏الدین صدرالمحققین اصفهانى» مشهور به «سیدجمال‏واعظ»
بود، سخنان این سید اصفهانى به سبکى روح و روانى آب در اعماق عروق
و اعصاب مردم نفوذ مى‏کرد و به آنان جانى تازه و فکرى نو مى‏بخشید. سخنان او
چنان دلنشین و مطلوب خاص و عام قرار گرفته بود که بعدها روزنامه‏اى به نام:
«الجمال» به وجود آمد که اختصاص به نشر وعظ او داشت (شماره اوّل این روزنامه
روز دوشنبه 26 محرم 1325 ه ق انتشار یافت). در میان سخنوران عهد انقلاب هیچ
یک این مقام را کسب نکرده است که براى درج مواعظ او روزنامه‏اى منتشر شود.

          لهجه شیرین اصفهانى وقتى با کلمات و عبارات خوبى تعدیل شود و از آیات

قرآنى و اخبار و احادیث آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زیب و زیور پذیرد، آنگاه از دل هم برآید
لاجرم دلپذیر مى‏شود و این هر سه مورد هنر در وجود سیدجمال، به حد اعلى
جمع بود، وى که در روان‏شناسى اجتماعى درس نخوانده، استاد بود، علاوه
بر اینکه باعوام، زبان عامیانه مى‏گشود، با همان مهارت و تردستى نقال‏هاى قهوه
خانه‏اى اصفهان، قصه‏پردازى نیز مى‏کرد، از آن جمله است قصه کدخدا نوروز
و ملا صفرعلى که در شماره‏هاى یک و دو و سه روزنامه «الجمال» از او به یادگار
مانده در لطیفه‏گویى نیز از هیچ یک از اصفهانى‏ها عقب نمى‏ماند.

          «سید جمال» در بزرگترین مجالس آن روز تهران، یعنى مسجد شاه
(مسجد امام امروز) به منبر رفت و بى‏پروا به دستگاه استبداد بد مى‏گفت.
حتى از جمله به امام جمعه نوه شاه سابق که پاى منبر او نشسته بود، ابایى نداشت؛
امام‏جمعه در تنگناى عجیبى افتاده بود زیرا اگر سید را از منبر منع مى‏کرد،
مسجد او خالى مى‏شد و به مقام ریاست او لطمه وارد مى‏آمد و اگر منع نمى‏کرد،
نمى‏دانست چگونه حملات کوبنده او را به خود و دستگاه دولت تحمل کند؟
سرانجام «عین‏الدوله»، «سید جمال» را به قم تبعید کرد.

 

ج) انقلاب اسلامى ایران

          به طورى که اشاره شد، در صدر اسلام، حرکت‏ها از مسجد آغاز و در مسجد
سازماندهى مى‏شد و نیروها از مسجد بسیج مى‏شدند، به این ترتیب نهضت
و انقلاب همواره با مسجد، پیوندى استوار و جاودانه دارد.

          با الهام از این تفکر بنیادى اسلامى، ملت مسلمان ایران در جریان
«انقلاب اسلامى، بویژه در سال قبل و بعد از پیروزى شکوهمند انقلاب، با تأکید
رهبر عظیم‏الشأن انقلاب، یعنى امام خمینى رضوان اللّه‏ تعالى علیه بر حضور فعّال
در مساجد، مسجدها حالتى پرتحرک و سرنوشت ساز یافت و به دوران صدر اسلام
بازگردانیده شد و روحانیت مبارز در سنگر محراب و منبر به تعیین تفکر سیاسى
اسلام و نشر اهداف نهضت و افشاگرى در زمینه فجایع رژیم ستمشاهى و آثار شوم

سلطه خارجى و توطئه‏هاى استکبار جهانى به ویژه آمریکا و صهونیسم پرداخت،
و با بازگو کردن بیانیه‏ها و اعلامیه‏ها و سخنان رهبر اسلام، آگاهى مردم را درباره
آرمان‏هاى اسلامى و فجایع رژیم شاه رشد و تعمیق بخشید.

          مساجد در سراسر ایران موقعى سازنده و جایگاهى مقدس پیدا کرد
و جاذبیت و مرکزیت سیاسى و عبادى خود را بازیافت، با این تحول عمیق،
که خود بازگشتى به دوران شکوهمند صدر اسلام و سیره پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
و امیرالمؤمنین على علیه‏السلام بود، نقش سرنوشت سازى در ایجاد وحدت و یک‏پارچگى
طبقات گوناگون ملت و همدلى نیروهاى انقلابى در مسیر اهداف و آرمان‏هاى
مقدس انقلاب اسلامى، ایفا کرد.

          مساجد در سراسر ایران در طول مبارزات و فعالیت‏هاى انقلابى به کلیه
مبارزان و انقلابیون و هواداران مؤمن انقلاب اسلامى که هر لحظه در معرض افتادن
به چنگ مزدوران رژیم ستمشاهى و دژخیمان ساواک بودند، امکان داد که در پناه
امن مساجد و  جو آکنده از وحدت و اخوّت و معنویت این مکان مقدس، با سرعت
عمل هر چه بیشتر و ضربه پذیرى هر چه کمتر، در جهت بیدارى و آگاهى بخشى
به توده‏هاى وسیع و گروه‏هاى مردم، رسالت خویش را متحقق سازند.

          در یک جمله، مساجد در این مقطع زمانى به مراکز نیرومند پشتیبانى انقلاب
و ستاد عملیاتى رهبر انقلاب اسلامى تبدیل شد.

          مساجد با کسب چنین جایگاه رفیعى که طیف وسیعى از مردم و توده‏هاى
میلیونى را در برگرفت، در پیشبرد انقلاب اسلامى پیشاپیش حوزه علمیه قم
و دانشگاه قرار گرفت، و به فعالیت‏هاى آن دوران نیز نیرو و سرعت بخشید و همگام
با یکدیگر رسالت به پیروزى رساندن انقلاب اسلامى را متحقق ساخت.[22]

         به همین دلیل مساجد یکى از مراکز عمده‏اى بود که بارها آماج حملات
دژخیمان رژیم قرار گرفت، و مسجدهاى متعددى به این ترتیب، به آتش و خون

کشیده شد، نخستین گروه‏هاى مقاومت اسلامى در مساجد شکل گرفت و ضربه
نهایى را بر پیکر پوسیده و در حال زوال آن وارد کرد و رسالت و پاسدارى از حریم
انقلاب اسلامى و اجراى رهنمودهاى رهبرى انقلاب اسلامى و اجراى فرمان‏هاى
رهبرى انقلاب را بر عهده گرفت.

          تولّد جمهورى اسلامى ایران توسط آراى مردم در مسجد صورت گرفت
و رفراندمها و انتخابات متعدد سرنوشت‏ساز براى راه اندازى نظام نوین سیاسى در
کشور، در فضاى پر از نور، صفا، معنویت، یکدلى و وحدت انجام پذیرفت.[23]

         در برابر خطر جدایى انقلاب از مساجد که توطئه جدید دشمنان انقلاب
اسلامى بود، امام فرمود:

     «از هواپیماهاى دشمن نهراسید، از آن بترسید که مساجد
خلوت شود».

          حال، چکار باید کرد که مساجد خلوت نشود و همانند دوران انقلاب مملو از
جوانان پرشور و انقلابى شود و این سنگر «بنیان مرصوص» همواره فعّال باشد،
بر عهده ائمه محترم جمعه و جماعات است که طرح برنامه‏هاى مفید و آموزنده
براى جذب، جوانان، این سرمایه‏هاى ارزنده کشور را که بالقوه اداره کننده آینده
کشور اسلامى ما هستند، بریزند و نگذارند که آنان به دامان ناپاک ایسم‏هاى گوناگون
و گروه‏هاى الحادى بیفتند. امروزه دشمن انگشت روى نقطه حسّاسى گذاشته
و حملات وحشیانه فرهنگى خود را به سوى جوانان هدف گرفته و با توپخانه دور
برد، یعنى رسانه‏هاى همگانى، غرایز آنان را هدفگیرى کرده و مى‏خواهد با هجوم
فرهنگى که به مراتب از تهاجم نظامى، خطرناکتر است، قشر جوان کشور را منحرف
سازد.


 



[1] .  وسائل الشیعه:  ج 3، صفحه 482 «ان الذین بیوتى فى الارض المساجد».

[2] .  کنزالعمال:  ص 313 ؛ وسائل الشیعه:  ص 517  

[3] .  سفینه‏البحار:  ج 1 ، ص 600 ، «السیاحة فى التى لزوم المساجد».

[4] .  وسائل‏الشیعه:  ج 3 ، ص 482 . 

[5] .  کنزالعمال:  ج  8 ، ص 261 .

[6] .  سنن ابن‏ماجه:  ج 1 ، ص 245 . 

[7] .  همان .

[8] .  وسائل الشیعه:  ج 3 ، ص 493 . 

[9] .   بقره  /  144  .

[10] .  کنز العمال:  ج 8 ، ص 253  

[11] .  همان:  ص 258 «انّ بکلّ خطوة یخطوها الى المسجد درجة».

[12] .  همان:  ص 319 «قال على علیه‏السلام: المساجد مجالس الأنبیاء و حرز من الشیطان».

[13]  .  وسائل الشیعه:  ج 3 ، ص 482 . 

[14] .  میرخواند، روضة الصفا:  ج 5 ، ص 605 .

[15] .  حافظ ابرو، مجموعه، زبدة التواریخ، میرخواند، روضة الصفا:  ج 5 ، ص 605 . 

[16] .  حافظ ابرو، جغرافیا، و زبدة التواریخ، میرخواند، روضه‏الصفا:  ج 5 ، ص 605 .

[17] .  حافظ ابرو، مجموعه، زبدة التواریخ، مجمل:  ج 3، ص 42 . 

[18] .  تاریخ کسروى:  بخش یکم، ص 56 .

[19] .  تاریخ بیدارى ایرانیان:  ص 262 . 

[20] . رضوانى، محمد اسماعیل، انقلاب مشروطیت: انتشارات ابن‏سینا، تهران، 1352، ص 90 .

[21] .  براى مطالعه جریانات مذکور به فوق‏الذکر و دیگر منابع دوره مشروطه، مراجعه شود. 

[22] .  زنجانى، عمید، انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن:  ص 31 .

[23] .  همان:  ص 32 .