نمایش صفحات



          چنانچه اشتغال علماى دین نیز به امور دنیوى و غیره، تحت لواى دین باشد
و دین وسیله‏اى براى رسیدن به اغراض دنیوى و مطامع مادى و حطام ناچیز دنیا
یا اشغال پست‏ها و رسیدن به قدرت و حکومت باشد، معلوم است که ضایعه و آثار
سوء تخریبى به ویژه بر روى نسل جوان تا چه حد خواهد بود.
          به لحاظ همین ضعفهاست که در بسیارى از خانواده‏ها یا مراکز آموزشى
و علمى و دینى وقتى کودکان یا نوجوانان به سن بلوغ و جوانى مى‏رسند و مراحلى
از تحصیلات را پشت سر مى‏گذارند، بتدریج دچار طغیان شده و عاصى مى‏شوند
و به آداب و سنن دینى پشت پا مى‏زنند و بى‏اعتنایى مى‏کنند و در نهایت پوچ‏گرا
و هرهرى مذهب و متنفّر از دین و از خود بیگانه مى‏شوند؛ که ریشه آن همین
دوگانگى و تناقضات در کردار و گفتار است و از همین خلاف واقع‏گویى‏ها
سرچشمه مى‏گیرد.
          «دکتر فارتى» جامعه شناس و استاد دانشگاه کالیفرنیا، در این باب مى‏گوید:
در جوامع غربى، هیپى‏هاى نوجوان، عاصى و سرکش نیستند، بلکه افرادى هستند
که احساس مى‏کنند جامعه به آنان دروغ گفته است، لذا آنها خود را فریب خورده از
بزرگسالان مى‏دانند.
          اگر توحید عملى و فضیلت‏ها و ارزش‏هاى الهى و کرامت‏هاى اخلاقى در
آینه رفتار آنها متجّلى نباشد، سبب بدبینى نسل نوجوان و جوان به آنها و معتقدات
آنان مى‏شود، زیرا گویاترین زبان زرین مقام ارشاد و تبلیغ و هدایت، زبان عمل است
و نه کلام البتّه واضح است که:
          «دو صد گفته چو نیم کردار نیست».
          «به عمل کار برآید به سخنرانى (سخندانى) نیست».
          استاد عالیقدر آیه‏اللّه‏ جوادى آملى مى‏فرمایند:
     «تربیت قبل از آنکه یک تئورى علمى باشد، یک روش
کاملاً عملى است».
          امام صادق  علیه‏السلام نیز مى‏فرمایند:
     «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم».
          در همین زمینه امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز فرموده‏اند:
     «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدء بتعلیم نفسه قبل
تعلیم غیره».
          به همین سبب آمر به معروف باید خود ابتدا مئتمر و ناهى از منکر باید اوّل
خود منتهى از آن باشد تا بتواند به این دو فریضه عمل کند. و الا مشمول آیه ذیل
خواهد بود:
     « لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ *  کَبُرَ مَقْتا عِنْدَ اللّه‏ِ أَنْ تَقُولُوا
مَا لاَ تَفْعَلُونَ ».
          اگر اعمال زعماى دینى و علماى مرشد و عادى جامعه، برخلاف گفته‏هاى
آنها باشد و در رفتار جامعه و عملکرد مسئولان نظام اسلامى با آنچه در تعالیم دینى
است، تفاوتى مشاهده شود، آداب و تشریفات مذهبى، صرفا تظاهر و نمایش
و تصنعى است، یا صرفا براى امرا معاش و تحصیل مال و کسب درآمد.

کارکردهاى آموزشى مساجد
          در این مبحث، کیفیت کارکاردهاى آموزش در مساجد مورد بحث قرار
مى‏گیرد؛ که عبارت اند از: مسجد نهادى، آموزشى، مسجد و مدرسه، ویژگى‏هاى
آموزش مذهبى در مساجد، مسجد و آموزش‏هاى اصلاح گرایان ظهور مدارس
جدید و وضعیت منتج به آن.
          همچنین به لحاظ موضوع، علاوه بر سیر تاریخى آموزش‏هایى که در مساجد
و در جوامع مختلف اسلامى عرضه مى‏شود، مسائل اجتماعى و سیاسى همراه
با تحولاتى که در موارد و سطح آموزش‏هاى دینى در مساجد صورت گرفته است،
بررسى شده است.

1 ـ مسجد، نهادى آموزشى
          مسجد علاوه بر محل نیایش، ذکر، وعظ و خطابه و تجمع مؤمنان در ساعاتى
خاص، از آغاز؛ محل ابلاغ احکام، دستورها و آموزه‏هاى دینى و کاربرد آنها در
زندگى روزمرّه بوده است؛ مسلمانان هیچ‏گاه نافى تلاش عقلى براى فهم تجربه
و باورهاى دینى نبوده‏اند، از این رو مبناى آموزش و پرورش دینى را منکر نبودند
بلکه تلاش مى‏کردند که با کمک عقل با یکدیگر و پیروان دیگر ادیان ارتباط برقرار
کنند در برخى از فرق و نحله‏هاى اسلامى این تلاش، پر رنگ‏تر و در برخى نحله‏ها
کمرنگ‏تر است، اما هیچ نحله‏اى خود را در یک قفس نفوذناپذیر زندانى نکرده و از
گفتگو با دیگران سرباز نزده است؛ خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مسجد مدینه به تعلیم دین
به اصحاب مى‏پرداخت و به پرسش‏هاى آنان پاسخ مى‏گفت؛ در تاریخ اسلامى نیز
مطالعات متنوع و متکثر دینى نشانگر اعتقاد به فهم‏پذیرى و قابلیت انتقال فهم‏ها در
حوزه‏هاى گوناگون دینى است.
          در مساجد بسیارى که در شبه جزیره عربستان و سپس در مناطق مفتوح
ساخته مى‏شدند، یادگیرى و درک آموزه‏ها عمدتاً در چارچوب دعوت اسلامى
و تبلیغ مطرح مى‏شد، اما کسانى که با جدیت بیشترى به این موضوع مى‏پرداختند
سعى مى‏کردند پایه‏اى علمى براى آنها ایجاد کرده، دانش‏هایى را تأسیس کنند.
          دانش‏هاى تفسیر یا حدیث‏شناسى از دل این تلاش‏ها بیرون آمد؛ مسلمانان
کمتر به ذکر صرف آیات قرآن یا اقوال اولیا اکتفا مى‏کردند بلکه به توضیح آنها از
جهات گوناگون مى‏پرداختن و همین تبیین و توضیح به شکل‏گیرى دانش‏هایى مثل
«رجال»، «درایه» و انواع علوم قرآنى منجر شد.
          در آغاز در جلساتى که در مساجد تشکیل مى‏شد افراد (بالاخص کودکان)
به حفظ آیات و احادیث تشویق مى‏شدند (تا این متون در سینه‏ها بماند و از گزند
روزگار حفظ شود) اما اندک اندک کارآموزش فراتر از به حافظه سپردن، کشیده شد
و مناسب با نیزهاى آموزشى، هم دانش مربوط بسط یافت و هم محل مربوط به آن
بوجود آمد؛ مکتب‏هاى آموزش قرآن و مدارس علوم و معارف دینى از دل این
توسعه بیرون آمد و عمدتاً در کنار مساجد تأسیس شد، در برخى مناطق این مدرس
و مکتب‏خانه‏ها در دل مساجد تشکیل مى‏شدند و زبان متون و نصوص (عربى) در
جوامع عجم مانعى بر سر کار آموزش متون ایجاد نمى‏کرد.
          تا پیش از شکل‏گیرى مؤسسات و مراکز تحقیقاتى دینى در دنیاى جدید که
عمدتاً به دانشگاه‏ها و نهادهاى دولتى وابسته‏اند، کار تحقیق و مطالعه در خصوص
باورها، رفتارها و متون دینى، در مساجد انجام مى‏شد. پایه این مطالعات و مباحث،
گفتگوها و مناظراتى بود که عمدتاً در مسجد صورت مى‏گرفت، در قرون رونق
تمدن اسلامى، این گفتگوها در عرصه‏هاى گوناگون اندیشه جریان داشت و کمتر
پیش مى‏آمد که گروهى انزوا طلبیده و محلى غیر از مسجد راستاد فعالیت‏هاى
خویش قرار دهند، مسجد در تمدن اسلامى جایى براى بررسى وجوه دینى امور
بوده است، جایى که مردم در آن مى‏توانستند حقایق، هنجارها و قواعد دینى را
جستجو کنند و به معنایى کلى‏تر مورد هدایت دینى قرار گیرند.
          در قرون اولیه هجرى این امر، کم کم به یک سنت تبدیل شد هر کسى
اطلاعاتى در باره دین داشت و چنین اعتبار و منزلتى مى‏یافت، مى‏توانست دانش
خود را به مخاطبان در مسجد انتقال دهد. بخشى از این آموزش به صورت
شفاهى صورت مى‏گرفت و به این ترتیب مباحث دینى به دیگران انتقال مى‏یافت
تا آنها را سینه به سینه به دیگران انتقال دهند، اما اندک اندک (متن) نیز پا به میدان
گذاشت. نخست آیات قرآن و حدیث و سپس توضیحات و تفاسیر و پس از آن آثار
مستقل در معارف گوناگون دینى، مبناى بحث و درس در مساجد قرار گرفت.
          بنابراین، مساجد از آغاز شکل‏گیرى اسلام به صورت مراکزى براى آموزش
دینى عمل کرده‏اند، این آموزش، هم نقش تعلیمى (انتقال آگاهى‏ها و اطلاعات)
و هم نقش تربیتى (ساختن شخصیت اخلاقى و اجتماعى فرد براى ورود به جامعه)
داشت این آموزش، هر چند با روشهاى خاص مکانیکى و عقلانى، مفهوم تعلق
به جامعه را ایجاد مى‏کرد و حقایقى که انتقال مى‏داد موجب نوعى کسب هویت
مى‏شد امّا به این وسیله افراد مسلمان از دیگران شناخته مى‏شدند و اعتقادات
و احکام انتقال یافته موجب تشخص آنها مى‏شد.
          مسلمانان در قرن‏هاى اولیه اسلامى به ارتباط وثیقى میان آنچه دین حقیقى
پنداشته مى‏شد و نوع آموزشهایى که براى انتقال ان صورت مى‏گرفت باور داشتند.
آن نوع واسطه‏هاى معرفتى که امروزه ما میان دین و معرفت دینى یا نصوص
و بازخوانى و تفسیر آن مشاهده مى‏کنیم در آن دوران لحاظ نمى‏شد و آنچه مربیّان
مسلمان مى‏گفتند، دین تلقى مى‏شد، از همین رو هیچ گونه مشکلى براى عرضه آنها
در مسجد که مى‏باید خلوص دینى آن حفظ شود، به وجود نمى‏آمد. اما گروه‏هایى
که باورها و شعار آنها از دین جارى فاصله مى‏گرفت، دیگر نمى‏توانستند مسجد را
محل عرضه تعالیم خود قرار دهند؛ صوفیان به همین دلیل مجبور بودند حلقات
درس خویش را به خارج از مسجد انتقال دهند و مراکزى مستقل براى این کار
و اداى مراسم خود احداث کنند.

2 ـ مسجد و مدرسه
          با نهادینه شدن اسلام به عنوان دین و شکل ثابت به خود گرفتن احکام
و باورهاى آن، معرفت دینى، از یک سو با قرآن و حدیث و از سوى دیگر با شریعت
و فقه فاصله گرفت؛ این دانش‏هاى تازه با رونق فکرى بسط و تعمیق یافت و هرچه
بیشتر تفاوت خویش را با بیان صرف آیات و احادیث یا احکام اسلامى آشکار کرد،
همراه با این فرآیند تمایز یابى و تخصص و معرفتى نهاد مدرسه کم کم تأسیس شد
و از مسجد فاصله گرفت.
         مدرسه در این حالت محل آموزش تخصصى افرادى است که نقش‏هاى
خاص دینى را مى‏خواهند بر عهده گیرند. (علما) اما مسجد هیچ‏گاه نقش آموزش
عمومى خود را از دست نداده است.
          معارف تازه شکل گرفته، کم کم مورد پذیرش واقع و هر یک صاحب متون
و آموزگاران و نظریه‏هاى خاص خود شدند؛ مراکز فرهنگى و علمى نیز در جهان
رو به گسترش اسلام هر یک در یک یا چند حوزه تخصصى نامدار شدند
و دانشجویانى را از سراسر حوزه تمدن اسلامى به خود جلب کردند، این امر نیز
تقویت کننده جریان جدایى مدارس از مساجد شد؛ طلّابى که کار آموختن و سپس
آموزش دادن به حرفه آنها تبدیل مى‏شد، به جایى براى استقرار و خوابگاه نیاز
داشتند که مسجد به دلیل حرمت و تقدس آن نزد مسلمانان نمى‏توانست چنین
نقشى برعهده گیرد، به این ترتیب، مدارسى که یک نهاد دنیویتر به شمار مى‏رفتند،
عمدتا در جنب مساجد احداث شده؛در همین مدارس است که دانش‏هاى
گوناگون: کلام، فقه، حدیث، قرآن، دانش‏هاى مقدماتى (مثل: منطق، صرف، نحو،
معانى، بیان و بدیع) و نیز دانش‏هاى فلسفى رونق پیدا کرد و توسعه یافت؛
نسبت به مذهب مسلمانانى که در این مدارس حضور مى‏یافتند، محل علاقه‏هاى
مدرسان، نظریه‏ها و نحله‏هاى گوناگونى شکل مى‏گرفتند یا تقویت مى‏شدند.
          تأسیس مدارس نخست در قرن پنجم و توسط خلفاى بغداد و حاکمان دیگر
بلاد بجدّ پى‏گیرى شد و در قرنهاى بعدى نیز ادامه پیدا کرد؛ یک نمونه،
اسماعیلیان فاطمى در مصر قرن دهم هجرى است که پس از استقرار مؤسساتى را
براى آموزش واعظان و مبلغان دین خود آغاز کردند؛ حاکمان رقیب در عکس
العمل به این گونه اقدامات و شاید به دلیل مقتضیات گسترش حیطه تمدن اسلامى
و حکومت بر آن از نیمه دوم قرن پنجم هجرى به تأسیس مؤسسات آموزشى خاص
خود اقدام کردند؛ در این مدارس بخش عمده‏اى از کارکردهاى آموزشى که قبلاً
مساجد متکفل آن بودند، انجام مى‏شد. این مؤسسات آموزشى به ایجاد یک
چشم‏انداز سازگار و منسجم به جهان انسان و دین در حوزه تمدن اسلامى یا حداقل
در مراکز فرهنگى آن کمک بسیارى کردند، کارى که مساجد به دلیل مخاطب
عمومى و کارکردهاى متنوع خویش از عهده آن برنمى آمدند.
          در قرن‏هاى پنجم و ششم هجرى قمرى است که بخش عمده‏اى از متون
درسى معارف دینى مطابق با مذهب و نحله مدرسان و محققان شکل گرفت
و آموزش بیش از پیش به قرائت، آموختن و توضیح متون مقدس و درسى فراهم
آمد و به همّت مفسران رسمى محدود شد؛ هرگونه نهادینه شدن و رسمیت یاقتن،
مستلزم چنین حدّ و حصرهایى است و طبعاً دیدگاههاى فرقه‏ها یا مذاهبى که
پیروان بى‏شمارى دارند ثبت و ضبط بیشترى مى‏کند. مدارس به دلیل وابستگى
به بودجه‏هاى عمومى و بیت‏المال بیش از مساجد تحت نظارت بودند، به همین
لحاظ آموزش در مساجد بازتر، پراکنده‏تر و عمومى‏تر و آموزش در مدارس،
تنظیم یافته‏تر، منسجم‏تر و خاص‏تر بود.
          آنچه در مساجد و سپس در مدارس تدریس مى‏شد، عمدتاً ربط وثیق با متون
و نصوص دینى و رفتار و اقوال اولیاى دین داشت، به این لحاظ دانش‏هایى مثل
فلسفه (که مانند منطق شأن مقدماتى نداشت) براى ورود به قلم و آموزش مشکل
داشت. در نهایت نیز فلسفه در قالب ابزار و زرّادخانه‏اى براى دفاع از عقاید دینى،
به حوزه‏هاى علوم دینى راه یافت و عمدتا به کلام استحاله یافت.
          دانش‏هاى تجربى نیز عموما در برابر علوم دیگر شأن و مرتبت پایین‏ترى
داشت و در مقایسه با دانش‏هاى هنجارى دینى (مثل فقه) کارکرد حاشیه‏اى و فرعى
پیدا مى‏کرد. هر دانشى که به بیان حقیقت دین بیشتر یارى مى‏کرد قدرش بیشتر
شناخته مى‏شد.
          این کارکرد مدرسه و مسجد در انتقال فرهنگ دینى از یک نسل به نسل دیگر
و بهره‏گیرى از همه علوم گذشته (تجربى و عقلى) براى اثبات حقیقت دین
و دستورهاى آن تا قرن دوازدهم هجرى قمرى که بتدریج دولت‏ها و کشورهاى
مسلمان شکل گرفته و امپراتورى عثمانى افول پیدا کرد، ادامه یافت؛ در برخى از
کشورها، سازماندهى مجدد آموزش زودتر انجام شد؛ در کشورهاى هند و پاکستان
به دلیل قوى‏تر بودن بخش خصوصى، مؤسسات خصوصى آموزشى (از جمله
مؤسسات دینى) حضور داشتند که امروزه از دامنه عمل آنها کاسته شده است.

3 ـ ویژگى‏هاى آموزش در مساجد
          در ادامه مطلب مى‏خواهیم آموزش‏هاى عرضه شده در مساجد بزرگ جهان
اسلام را در دو قرن نوزدهم و بیستم میلادى، یعنى زمانى که بتدریج تجددخواهى
در میان مسلمانان رواج پیدا کرد بررسى کنیم.
          این مساجد بزرگ را مى‏توان مساجد مهم «مکه» و «مدینه»، مسجد «الازهر»
در «قاهره»، مسجد «زیتونه» در تونس مسجد «قرویین» در فارس ذکر کرد.
همچنین مى‏توان به مساجدى در دمشق، بخارا، لاهور، دهلى، نجف، قم، شیراز،
اصفهان، مشهد و تهران اشاره کرد؛ در این بحث مى‏توان آموزش‏هاى مذهبى عرضه
شده در مدرسه‏ها «اعم از مدرسه‏هاى سنى و شیعى»، زاویه‏ها و خانقاه‏هاى
صوفیان و مؤسسات خصوصى تأسیس شده در دو قرن مذکور که به مطالعه قرآن
و اسلام مى‏پرداختند، کنار گذاشت.
          به دلیل چند زبانى بودن مسلمانان و عربى بودن زبان متون دینى، اولین
و مقدماتى‏ترین آموزش، آموختن زبان عربى (صرف و نحو) است؛ حداقلى که از
این زبان ممکن است بدان اکتفا شود، یادگیرى قرائت قرآن است؛ تأکیدات بسیار
اولیاى دین بر قرائت قرآن به همت همه مسلمانان زمینه مهمى بر این‏گونه
آموزش‏هاست؛ آموزش‏هاى دیگر بر پایه متون دیگرى صورت مى‏گیرد که عمدتاً
متعلق به قرن‏هاى چهارم تا هفتم هجرى قمرى است (دوران شکوفایى تمدن
اسلامى) و چهره کلاسیک اسلام به شمار مى‏آیند؛ این متون عمدتاً با کمک مفسران
رسمى آموخته مى‏شوند و علما و فقها در حلقات درس تدریس مى‏کنند.
          حضور در این حلقات کاملاً اختیارى است و به هیچ شرطى مقید نیست؛
گذراندن دروس مقدماتى نیز پیش شرط علمى حضور در دروس بالاتر است،
اما پیش شرط ضرورى و رسمى نیست، چون اصولاً سیستم آموزشى خاص
با کمک سلسله مراتب ویژه وجود ندارد، تنها عنصر اعتبارى و منزلتى افراد،
حضور در درس مدّرس یا عالم است که گاه با یک سند خاص (اجازه) همراه
مى‏شود؛ حضور مرتب در درس یک استاد و به پایان رساندن آن خود به خود به این
معناست که آن فرد مى‏تواند در مقام تدریس آن درس قرار گیرد؛ رونق گرفتن درس او
دیگر به کیفیت درسى که تدریس مى‏کند باز مى‏گردد، استادى که از شهرت
برخوردار شود با اقبال طلاب (حتى از مناطق بسیار دور) مواجه مى‏شود؛
در آموزش‏هاى عرضه شده در مساجد هیچ نوع اختصاصى وجود ندارد
(اینکه فلان درس خاص باید در فلان مسجد عرضه شود) و برنامه تحصیلى رسمى
و درجات و مدارک خاصى در نظر گرفته نمى‏شود.
          اعتبار این آموزش‏ها از دو منبع حاصل مى‏شود: اعتبار متون مذهبى در میان
مسلمانان و اعتبار استادان گذشته و معلّمان امروز که سلسله وار به اولیاى دین
اتصال پیدا مى‏کنند، اهمیت دادن به حفظ کردن متون مذهبى از اعتبار ویژه و تقدس
آنها ناشى مى‏شود (گرچه تا حدى نیز ناشى از فقدان صنعت چاپ بوده است)،
اعتبار مدرّسان، اعتبارى سنتى است و با یک جنبش اجتماعى به اعتبار فرهمندانه
تبدیل مى‏شود، اما از اعتبار قانونى - عقلایى فاصله دارد، به همین لحاظ
آموزش‏هاى مذهبى کمتر روح نقادى و گفتگو با دیگر ادیان و مذاهب را داراست،
یعنى سنت، کفایت را نیز در درون خود دارد.
          براساس همین اعتبار ناشى از متون مذهبى و سلسله هدایت‏گران،
در مساجد، هیچ نوع آموزش دنیوى عرضه نمى‏شود، در مساجد نه آموزش معارف
مربوط به طبیعت، جامعه و تاریخ جریان دارد و نه آموزش‏هاى کاربردى مربوط
به زندگى روزمرّه، اینها از علوم دنیوى به شمار مى‏روند و در مسجد جایى ندارند؛
مورد ایران در سه دهه اخیر تا حدّى استثنایى است، انقلاب اجتماعى و سیاسى در
ایران، دین را به حوزه امور دنیوى پیوند زد و تا حدى آن را از آسمان به زمین آورد،
در این هبوط، بسیارى از امور دنیوى چهره و چشم انداز دینى پیدا کرد یا حداقل
با مقدمه قرار گرفتن براى امور قدسى، رنگ قدسى پیدا کرد هنگامى که کمک‏هاى
اولیه پزشکى یا آموزش نظامى در خدمت جهاد قرار گیرند، طبیعتاً به سهولت
مى‏توانند به صحن مسجد راه پیدا کنند؛ ورود آموزش سینما، تئاتر و دیگر هنرها
به صحن مسجد در ایران نیز برخوردار از این اندیشه است که این پدیده‏ها را
مى‏توان ابزار مقاصد مقدس قرار داد.
          شکل دیگر از دینى جلوه دادن آموزشهاى دنیوى، این توجیه است که
حضور افراد در مسجد به واسطه جذابیت‏هاى آموزش‏هاى کاربردى، واکسینه کردن
افراد از انواع آسیب‏هاى اجتماعى ناشى از دوران جدید و زندگى شهرى است،
منتقدان بر این نکته تأکید مى‏کنند که حدى بر این امر متصور نیست، با این دیدگاه
باید همه امور را که عاقبت هر یک جذابیتى خاص خود دارند به حوزه مسجد وارد
کرد و این از شأن قدسى و کارکرد نیایشى مسجد مى‏کاهد، این بحث همچنان در
دهه هشتاد نیز در ایران زنده است و در مساجد انواع آموزش‏ها عرضه مى‏شود.

4 ـ مسجد و آموزش‏هاى اصلاح‏گرایان
          به موازات تحولات واقعى در جوامع اسلامى که تأثیر زیادى بر مساجد
داشته است، جنبش اصلاح گرایان دینى که از اصلاح و پیرایش جامعه به اصلاح
و پیرایش دین یا بالعکس مى‏رسیدند نیز به درون مساجد راه یافت، اصلاح‏گرایان
دینى مثل «محمد عبده» در مصر، «سید احمدخان» در هند و «سید جمال‏الدین
اسدآبادى» در ایران، آموزش‏هاى خود را مرتباً در مساجد به گوش مسلمانان
مى‏رساندند، آنها به مسلمانان تذکر مى‏داده که باید با معارف  و مشکلات دنیاى
جدید آشنا شوند و خود عملاً چنین آگاهى‏هایى عرضه مى‏کردند، از نگاه
اصلاح‏گرایان آموزش مى‏توانست موتور محرکه جوامع اسلامى براى خروج از
انحطاط قرار گیرد.
          این اصلاح گرایان بسیار بیشتر از مسلمانان سنت‏گرا به نقش آموزش در تحول
جامعه اعتقاد داشتند و تحولات اجتماعى را بیشتر ناشى از فعالیت‏هاى فرهنگى
مى‏دانستند.
          اصلاح‏گرایان اگرچه چندان نتوانستند آموزش‏هاى مورد نظر خود را نهادینه
کنند، اما آموزش‏هاى سنتى را کمرنگ کردند، این امر در کنار دو عامل دیگر
یعنى رشد مدارس جدید و ساخت‏هاى در حال تغییر اقتصادى و اجتماعى جوامع
اسلامى، از نقش آموزشى مساجد کاست و مساجد را صرفا به محل نیایش تبدیل
کرد که بعداً کارکردهاى سیاسى و اجتماعى به دلیل ضعف نهادى این جوامع
به کارکرد نیایش افزوده شد.

5 ـ ظهور مدارس جدید
          با شکل‏گیرى دولت و ملت‏هاى جدید در جوامع اسلامى یا تحول در
ساخت حکومتى ملت‏هاى کهن، حکومت‏ها به تأسیس نهادهاى آموزشى جدید
پرداختند، «محمد على» در مصر «خیرالدین» در تونس، سلاطین عثمانى و برخى
امراى اصلاح طلب در ایران (قائم مقام فراهانى، امیرکبیر) به تأسیس مؤسسات
آموزشى جدید اقدام کردند، این امر خود به خود بر آموزش در مدارس و مساجد
تأثیر گذاشت؛ اکثر جنبش‏هاى ملى‏گراى نیز بشدت ناقد شیوه‏هاى آموزش کهن
بودند، دو واقعیت نیز در این میان خودنمایى مى‏کرد: توسعه اقتصادى
(نیاز به نیروهاى متخصصى که آموزش سنتى نمى‏توانست چنین محصولاتى داشته
باشد) و تحولات اجتماعى ناشى از ارتباط با غرب (ظهور نقش‏هاى جدید که
آموزش‏هاى تازه‏اى مى‏طلبید)، این مجموعه باعث ازدیاد تأسیس مدارس جدید
شد و همه آموزش گیرندگان را تحت نظارت قرار داد.
          حکومت‏هاى جدید که مبناى مشروعیت سیاسى خویش را ایدئولژى‏هاى
تازه و عمدتاً دنیوى قرار مى‏دادند، آموزش جدید را نوعى روند اجتماعى کردن
و کنترل اجتماعى در خلاف مسیر سنتى مى‏دانستند و به این ترتیب مى‏توانستند از
اثر نیروهاى سنت‏گرا در سیاست بکاهند؛ در این نظام آموزشى جدید،
حتى آموزش‏هاى دینى تا حدّ تعلیمات دانشگاهى پیش بینى شد تا مجموعه
آموزش‏هاى سنتى کارکرد داشته باشد، نتیجه این عمل آن بود که اوّلاً مدارس سنتى
در نظام آموزشى خود تغییراتى به وجود آورند و ثانیاً در رقابت با مدارس جدید
عناوین تازه‏اى در آموزش‏هاى خود بگنجانند، علتى که باعث تداوم آموزش سنتى
مى‏شد آن بود که تبلیغ و دعوت به نیروهاى آموزش دیده‏اى نیاز داشت که
موضوع‏هایى مثل وقف یا تمهیداتى مثل خمس، هزینه‏هاى آنان را تأمین مى‏کرد
و مستقل از دولت بود.
          تحول دیگر حضور آموزش گیرندگان سنتى در مدارس و دانشگاه‏هاى جدید
به موازات حضور در مدارس علمیه و مساجد به منظور کسب معارف دینى بود.
این امر باعث شد که حلقات اتصالى میان دو نوع آموزش به وجود آید و نیروهاى
سنتى بتوانند ایده‏هاى خویش را در نظام جدید مطرح سازد، این نیروها همچنین
ایده‏هاى تحول در آموزش سنتى را مطرح مى‏ساختند و پیش برده‏اند.

6 ـ نتیجه
          نتیجه مجموعه تحولات مذکور براى مساجد آن بود که مساجد از حیث
آموزشى، سه شکل کاملاً متمایز از یکدیگر اتخاذ کنند، شکل اول آن بود که بسیارى
از مساجد با محدود کردن دایره آموزشى خویش به آموزش عمومى و ابتدایى در
حد قرائت قرآن اکتفا کنند؛ مکتب‏هاى قرآنى سنتى در بسیارى از مساجد جهان
اسلامى به فعالیت مشغول‏اند، شیوه‏هاى آموزشى در این مکتب‏ها کاملاً سنتى
است و مخاطبان آنها بیشتر کودکانى هستند که والدین آنان از سر دغدغه‏هاى دینى،
فرزندان‏شان را به آموزش قرآن ترغیب مى‏کنند.
          شکل دوم مدرن است، به این معنا که محلى در مسجد به نام کتابخانه در نظر
گرفته مى‏شود و جوانان و نوجوانان و کودکان مسلمان به شکل گروهى از
آموزش‏هاى ابتدایى (که از قرآن آغاز شده و به حدیث، اعتقادات و احکام مى‏رسد)
برخوردار مى‏شوند، در این شکل دیگر حلقاتى از افراد که بر گرد آموزش‏گر خویش
حلقه زنند، به چشم نمى‏خورد، بلکه مسجد کلاس‏هایى با صندلى و تخته سیاه دارد
و حتى از ابزارهاى نوین سمعى ـ بصرى براى آموزش در آنها استفاده مى‏شود.
          شکل سوم ارتقاى مسجد تا حد دانشگاه؛ برخى از مساجد در جهان اسلام
تعلیم و تربیت دینى در سطوح عالى را نیز بر عهده گرفته‏اند، مسجد «زیتونه»
در تونس و مسجد «قرویین» در فاس نهایت به دانشگاه اسلامى مبدّل شدند؛
در سال 1961 م. مسجد «الازهر» در قاهره به دانشگاه اسلامى تبدیل شد که همانند
دانشگاه‏هاى جدید دانشکده‏هاى بسیارى دارد و از حیث دانشکده‏هاى فقه و کلام
اسلامى مشهور است؛ «الازهر» داراى شبکه گسترده‏اى از آموزش‏هاى اسلامى در
همه سطوح در سراسر مصر و یک دانشکده زنان (کلیات البنات) است، در اکثر
کشورهاى اسلامى، مدارس سنتى نیز بتدریج به مؤسسات آموزش عالى
و مؤسسات تحقیقاتى تبدیل شده‏اند.
          در دو دهه اخیر این جریان در ایران نیز شدت گرفته است، در حوزه‏هاى
علمیه از یک طرف دانشگاههایى که عمده تاکید آنها بر علوم اسلامى است
تأسیس شده و گسترش یافته‏اند و از طرف دیگر مدارس سنتى به کارهاى پژوهشى
رو مى‏کنند، به این ترتیب آموزش رسمى از مسجد به دانشگاه انتقال مى‏یابد.
در کار مدارس نیز تحولاتى ایجاد شده است، اما هیچ یک صرفا نقش آموزش عالى
را بر عهده نگرفته است یا حداقل این نقش را به کمک مؤسسات دیگر ایفا مى‏کند؛
به دلیل تحولات سریع اجتماعى در ایران به دشوارى مى‏توان به وضعیت ثابتى در
دراز مدت اشاره کرد، نهاده‏هاى آموزشى دینى اعم از مدارس و مساجد در دوران
گذر از سنتى به مدرن، همچنان تحول پذیرند.