بسم الله الرحمن الرحیم
«سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی» (دعای ابوحمزه ثمالی)
مناسبت: نیمه دوم ماه رمضان
ایجاد انگیزه[1]
روزى جابر بن عبدالله انصارى خدمت امام على (ع) بود و آه عمیقى کشید. امام (ع) فرمودند: گویا براى دنیا، اینگونه نفس عمیق و آه طولانى کشیدی؟
جابر عرض کرد: آرى به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم. امام فرمودند: اى جابر! تمام لذتها و عیشها و خوشیهای دنیا در هفت چیز است: «خوردنیها» و «آشامیدنیها» و «شنیدنیها» «بوئیدنیها» و «آمیزش جنسى» و «سوارى» و «لباس»
اما لذیذترین خوردنى عسل است که آب دهان حشرهاى به نام زنبور است؛
گواراترین نوشیدنیها آب است که در همهجا فراوان است؛
بهترین شنیدنیها غناء و ترنم است که آنهم گناه است؛
لذیذترین بوئیدنیها بوى مشک است که آن خون خشک و خورده شده از ناف یک حیوان (آهو) تولید میشود؛
عالیترین آمیزش، با همسران است و آنهم نزدیک شدن دو عضو پست است؛
بهترین مرکب سوارى اسب است که آنهم (گاهى ) کشنده است؛
بهترین لباس ابریشم است که از کرم ابریشم به دست میآید.
دنیایی که لذیذترین متاعش اینطور باشد، انسان خردمند براى آن آه عمیق نمىکشد!
جابر گوید: «فَوَ اللَّهِ مَا خَطَرَتِ الدُّنْیَا بَعْدَهَا عَلَى قَلْبِی؛ سوگند به خدا بعد از این موعظه، دنیا در قلبم راه نیافت.»[2]
متن و محتوا
عالم دنیا، یکی از عوالمی است که خداوند متعال بنا به مصلحت و از روی حکمتش در سر راه انسان قرار داده است.
این عالم را هیچ کسی بهتر از خداوند نمىشناسد. خداوند نظام دنیا را «نظام راستین»[3] و «نظام حق»[4] مىداند و در آیاتی به موجودات و مخلوقات این عالم از جماد و نبات و حیوان گرفته تا خورشید و ماه و شب و روز، سوگند یاد مىکند.[5] این نشان دهنده ارزش و اعتبارى است که خدا براى آنها قائل است.
خداوند متعال در آیهای ما را بهسوی بهره بردن از دنیا راهنمایی کرده است: «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ[6]؛ و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و هم چنانکه خدا به تو نیکى کرده نیکى کن.»
پیامبر اسلام (ص) دنیا را مزرعه آخرت معرفی کرده که انسان میتواند با کشت در این مزرعه در زمان نیاز برداشت کند و استفاده کند. «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[7]
برخی از روایات بر استفاده از لحظهبهلحظه این عالم، حتی تا لحظه مرگ از دنیا و نعمتهای آن سفارش کردهاند. «اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً[8]؛ براى دنیاى خود چنان کار کن که گویى همیشه زنده خواهى ماند.»
بنابراین اصل وجود عالم دنیا مورد پسند و بر اساس ضرورت و حکمت الهی و هدف خلقت شکل گرفته است.
از سوی دیگر، دوستی نسبت به دنیا و متعلقات آن، از فطرت درونی انسان سرچشمه میگیرد و همین محبت فطری، زمینهای برای کار و تلاش و تحرک در زندگی میشود، از این رو، محبت فطری و ابتدایی نسبت به دنیا و متعلقات دنیایی نهی نشده است.
از طرفی نیز دنیا، عالمی پر زرق و برق است که هر گوشهای از آن، دل میبرد، دیدگان را به خود مشغول میدارد و انگیزههای مختلف را در درون آدمی بیدار میکند، تا در کشاکش این انگیزهها و درخشش این زرق و برقها و چهرههای دلانگیز و دلربا، افراد را فریب دهد.
از این رو در بیان قرآن و روایات، دنیا به دو قسم تقسیم شده است: دنیای «مذموم» و دنیای «ممدوح».
قرآن در آیات متعددی، زندگی دنیا را عامل غرور و فریب میداند و به انسان هشدار میدهد تا متاع و زرق و برقهای فریبنده این جهان او را غافل نکند.»[9] گاه زندگی دنیا به «لعب و لهو» توصیف شده است.[10]
از نظر اسلام، رابطه با دنیا نهی شده و آنچه اسلام در تعلیمات خود مبارزهاى بىامان با آن دارد، «وابستگى» و «علاقه شدید» به دنیا و مظاهر آن است. زیرا اگر رابطه و علاقه بین انسان و دنیا بهصورت وابستگى انسان و طفیلى بودنش درآید، موجب محو و نابودى تمام ارزشهاى عالى انسان مىگردد و پیامدهاى شوم و ناگوارى را هم در جنبه فردى و هم از جنبه اجتماعى در پى دارد.
پیامبر اسلام (ص) مردم را در رابطه با دنیا دو گروه معرفی کرده است: «اَلدُّنیا دارُ بَلاءٍ وَ مَنزِلُ بُلغَةٍ وَ عَناءٍ قَد نَزَعَتْ عَنها نُفُوسُ السُّعَداءِ وَ انتَزَعَت بالْکُرهِ مِن أیدِى الأْشْقیاءِ فَأَسعَدُ النّاسِ بِها أرغَبُهُم عَنها و أشقاهُم بِها أرغَبُهُم فیها[11]؛ دنیا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است: خوشبختان از آن دل کندهاند و بدبختان آن را بهزور میگیرند؛ پس خوشبختترین مردم، بیمیلترین آنان به دنیا و بدبختترین مردم، مایلترین آنان به دنیاست.»
امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی اینچنین از خدا رهایی از حب دنیا را طلب میکند: «سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَی وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه؛ ای آقای من! محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفی پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن!»
بنابراین عالم دنیا، ذاتاً عالم فساد تباهی و شر نیست، بلکه افراط در علاقه و دوستی با دنیا مذموم است و باید به دنبال راههایی برای رهایی از حب دنیا باشیم.
عوامل رهایی از حب دنیا
الف) شناخت خود و رابطه انسان با جهان
انسان باید خود را بهخوبی بشناسد و بداند موجودى است، آسیبپذیر که فاصله میان مرگ و زندگى او بسیار کم است، امروز سالم است و پرنشاط، فردا ممکن است گرفتار سختترین بیماریها یا اندوهبارترین مصایب گردد، امروز قوى و غنى و قدرتمند است، فردا ممکن است از ضعیفترین و فقیرترین افراد باشد و نمونههای آن صفحات تاریخ بشریّت را پر کرده است.
از طرف دیگر انسان باید بداند در قلب و دل او محبت دو نفر جمع نمیشود؛ و دل او ظرفیت و قابلیت همزمان محبت دنیا و محبت خدا را ندارد. در قرآن چنین آمده: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِه[12]؛ خداوند براى هیچ کسی دو دل در درونش نیافریده است.»
علاوه بر شناختهای گذشته، انسان باید بداند برای عالم دنیا خلق نشده و زندگی او در عالم دنیا، همچون عبور از پلی است برای رسیدن به مقصد اصلی که عالم آخرت است و علاقه شدید به دنیا و مظاهر آن، انسان را از آخرت و سرای ابدی باز میدارد. او باید بفهمد هر نفسی که میکشد، قدمی بهسوی مرگ نزدیکتر میشود.
حضرت علی (ع) در نامهای خطاب به فرزندش امام حسن(ع) چنین مینویسد: «پسرم! بدان که تو براى آخرت آفریده شدهای نه براى دنیا، و براى رفتن نه ماندن، و براى مرگ نه زندگى جاودانه، که هرلحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى و به آخرت درآیى.»[13]
همه سود دنیا زیان است و بس جهان است از بهر مؤمن قفس
به مردن رها گردد از بند خویش بود نوش در آخرت جای نیش[14]
روزی بهلول در وسط پلی نشسته بود. از قضا هارون الرشید از آنجا میگذشت. بهلول با بیاعتنایی، سرش را پایین انداخت! آنگاه که هارون الرشید نزدیک وی رسید، گفت: ای بهلول دیوانه! چرا وسط پل نشستهای و راه را بستهای؟ از اینجا برخیز!
بهلول در جواب او گفت: ای هارون! این حرفها را به خودت بگو که اینچنین روی پل قرار گرفتهای و مسکن گزیدهای، دنیایی که خودت را به آن وابسته کردهای و نسبت به آن عشق میورزی، گذرگاه است. تو خود بر روی آن ماندهای آنچنان به دنیا مشغول شدهای که آن طرف را فراموش کردهای. ای هارون! بدان که این پل چندان دوام نخواهد داشت و همه آمال و آرزوهایت در کامت تلخ خواهد شد.[15]
اگر انسان خود را شناخت و رابطه خویش با جهان را درک کند، در زندگى هدفى سازگار با غایت آفرینش خود در نظر میگیرد و آن هدف، تنها حیات جاودان است.
ب) شناخت دنیا و عواقب سوء حب دنیا
اگر انسان بداند و به این باور برسد که دنیا بیاعتبار و فانی است، از دام وابستگی به دنیا رها میشود. از این رو خداوند در قرآن کریم، بندگانش را از دام وابستگی به دنیا بر حذر داشته و دنیا را بازیچه و بیهوده معرفی کرده است.[16]
امام علی (ع) میفرماید: «در عزت و ارجمندی دنیا رغبت نکنید. فخر دنیا بریده شدنی و آرایش و نعمتش تمامشدنی است.»[17]
امام علی (ع) در روایت دیگری میفرماید: «مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لَا یُدْرِکُه[18]؛ هر که دل به دنیا بندد، به سه خصلت دل بسته است: اندوهی که پایان ندارد و آرزویی که به چنگ نیاید و امیدی که بدان نرسد»
خسرو پرویز از شاهنشاهان بزرگ ساسانی بود که همواره در غرور و تکبر غوطه میخورد. روزی به همسرش شیرین گفت: «پادشاهی خوش است؛ اما ای کاش دائمی بود!
همسرش پاسخ عبرتآمیزی به او داد. به او گفت: «اگر دائمی بود، به تو نمیرسید.!»[19]
منسوب به امام صادق (ع) است که در روایتی فرمودند: «دنیا همچون اندامى است که سر آن کبر، چشم آن آز، گوش آن ولع، زبان آن ریا و خودنمایى، دست آن شهوت، پاى آن عجب، قلب آن غفلت و بیخبری، بودش نیستى و ثمرهاش زوال است. پس هر کسی آن را دوست گیرد، کبر و خود بینى به او دهد، و به هر که نیکوش پندارد حرص و ولع ارزانى کند، و کسى را که طالب او گردد، به آز و طمع در اندازد، و بر کسى که او را بستاید جامه ریا پوشاند، و کسى را که اراده آن کند گرفتار عجب و خودبینى کند، و کسى را که به او اعتماد کند غافل سازد، و کسى را که متاعهاى او پسند وى افتد نابود سازد، و کسى را که متاعهاى دنیوى جمع کند و بخل بورزد به جایگاه و قرارگاهش، آتش، روانه کند.»[20]
فریبنده دامی است، دام جهان نباشد از آن هیچ کس در امان
جز آن کس که بشناسد از دانه دام کند توسن نفس اماره رام[21]
خود دنیا هم بی وفائیش را به شیوههای متعددی برای ما ثابت کرده است. از مرگ عزیزان و مصیبتها گرفته تا فقر و نداری ثروتمندان و قربت و تنهایی افراد نامدار و پرآوازه!
حکایت شده هنگامیکه اسکندر مقدونی خود را در آستانه مرگ دید، به مادرش گفت: بعد از مرگم سفره طعامی پهن کنید و همه مردم کشور را به آن دعوت نماید و اعلام کنید که همگان این دعوت را بپذیرند، مگر کسانی که عزیز و دوستی را از دست دادهاند. و کسانی که عزیز از دست دادهاند هرگز در مجلس شرکت نکنند تا شرکت کنندگان در عزای اسکندر خوشحالی خوشحالی کنند و مجلس عزای اسکندر مانند مجلس عزای دیگران با حزن و غم توأم نباشد.
وقتی که اسکندر از دنیا رفت، مطابق وصیت اسکندر، به همه مردم کشور، اعلام کردند که در مراسم عزا و اطعام شرکت کنند، به شرط اینکه شرکت کنندگان، به مصیبت مرگ دوست و عزیزی گرفتار نشده باشند! مادر اسکندر و دیگر اعضای خانواده، ساعتها در انتظار نشستند؛ ولی هیچ کسی دعوت آنان را اجابت نکرد، از خدمتگذاران مجلس از علت این امر جویا شدند.
در پاسخ گفتند: شما خود آنان را از اجابت این دعوت منع کردهاید؛ پرسیدند: چطور؟ «گفتند: شما امر کردید که همه شرکت کنند، به شرط آنکه عزیز و محبوبی را از دست نداده باشند! در میان این همه مردم کسی نیست که دارای این شرط باشد. وقتی که مادر اسکندر این مطلب را شنید به اصل ماجرا پی برد و گفت: «فرزندم با بهترین راه تسلیت مرا تسلی خاطر داد.»[22]
شناخت عواقب و پیامدهای ناگوار دلبستگی به دنیا نیز میتواند انسان را از این رذیله بازدارد. پیامبر (ص) حب دنیا را منشأ گناهان و نابودکننده نیکیها میداند: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَة[23]؛ حب دنیا رأس هر خطا و اشتباهى، و کلید هر زشتی و گناهی و سبب نابودی هر کار خیری مى باشد.»
آری کسی که اعتقاد دارد: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ[24]؛ همه کسانى که روى زمین هستند فانى مىشوند» و نیز اعتقاد دارد: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ[25]؛ آنچه نزد شماست، از بین مىرود و آنچه نزد خداست باقى مىباشد.» هرگز به این دنیا و متعلقات آن دل نمیبندد و حب و دلبستگی به آن را از دل خود بیرون میکند و همواره با نفس خود چنین نجوا میکند:
دل بر این پیرزن عشوهگر ده مَبند کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
خیمه اُنس مزن بر سر این کهنه رُباط که اساسش همه بیموقع و بیبنیاد است[26]
ج) یاد مرگ و سرای آخرت
با تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، بهتدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر میکند؛ بهطوری که به مقدار اندکی از آن راضی میگردد و دلبستگی بین او و دنیا ایجاد نخواهد شد. حضرت على (ع) مىفرماید: «مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر[27]؛ آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود»
ابوعبیده مى گوید به امام محمد باقر (ع) عرض کردم: مرا موعظه کن و سخنى به من بفرما تا به سبب آن بهرهمند گردم. حضرت فرمودند: «یَا أَبَا عُبَیْدَةَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا[28]؛ای ابو عبیده! زیاد مرگ را یاد کن! زیرا هر انسانی آن را بسیار یاد کند، نسبت به دنیا بی رغبت میشود.»
ای کرده شراب حبّ دنیا مستت هشیار نشین که چرخ سازد پَستت
مغرور جهان مشو که مانند حَنا بیش از دو سه روزی نبود در دستت
حکایت شده مرد صالحی مقداری زرِ در خانه داشت، آنها در خانه وزن کرد و به بازار رفت تا چیزی بخرد. صرّاف رفت، صراف زرهای او را وزن کرد و گفت بهاندازه یک دینار وزن آن کم است. مرد نیکوکار آهی کشید و نالهای از دل برآورد! صرّاف گفت: چرا در بازار چنین زاری میکنی؟ گفت: زاری من از آن است که در بازار قیامت، روز جزا که حسنات من ناقص آید حال من چگونه خواهد بود؟!
آری یاد مرگ و قیامت انسان را از تعلقات دنیایی رها میکند.
حکایت شده اسکندر ذوالقرنین وارد شهری شد و چیزهای عجیب دید. او دید مغازهها و خانهها درب ندارند. شبها مغازهدارها مغازهها را رها کره و به خانه میروند.
چند روزی در آن شهر ماند و جز مهر و محبت و مهربانی چیزی ندید. از امور عجیب دیگر آن شهر این بود که قبرها را در جلوی خانهها قرار داده بودند. دیگر اینکه روی قبرها سنین 15 تا 30 سالگی نوشته شده بود.
یکی از پیرمردان شهر را دید و جریان این عجایب را از او پرسید. پیرمرد گفت: اولاً در و دربان برای دزد است و اینجا کسی دزدی نمیکند و هر کس به آنچه دارد، قانع است. ثانیاً دلیل دیگر اینکه قبرها در جلوی خانهها است و هر کس مردگان خود را در جلوی خانه خود دفن میکند. علتش هم آن است که هر روز صبح که از خانه بیرون میآییم، چشمانمان به قبر گذشتگان و دوستانمان بیفتد به یاد مرگ بیفتیم و به دنیا دل نبندیم؛ اما علت اینکه روی قبرها سنین 15 تا 30 سالگی نوشته شده، به خاطر این است که نصف عمر خود را در خواب میگذرانیم و ما آنها را جزء عمر بهحساب نمیآوریم.[29]
[2] . بحارالانوار، ج 75، ص 11.
[3] . ص/27: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً»
[4] . ابراهیم/19: «اَلَم تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»
[5] . سوره شمس؛ سوره تکویر و ...
[7] . مجموعه ورام، ج1، ص 183.
[8] . مستدرک الوسائل و مستبط المسائل، ج 1، ص 146.
[9] . حدید/20: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» و لقمان/33: «فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور»
[10] . محمد/36: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْو»
[11] . بحارالانوار، ج74، ص 185.
[13] . نهج البلاغه، نامه 31.
[15] . حکایتهای شهر عشق، ص 22 و آینه عبرت، ص 28.
[17] . نهج البلاغه، خ 98.
[18] . بحارالانوار، ج 70، ص 130.
[19] . حکایتهای شیرین، ص 448.
[20] . مصباح الشریعه، ص 139.
[22] . داستانهای باستان، ص 13.
[23] . ارشادالقلوب، ج1، ص 21.
[27] . نهج البلاغه، حکمت 349.
[29] . داستانها و حکایتها، ص 158.