بسم الله الرحمن الرحیم
«أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ» (دعای ابوحمزه ثمالی)
مناسبت: نیمه دوم ماه مبارک رمضان
ایجاد انگیزه[1]
محیطی که در آن زندگی میکنیم، جهان علت و معلول و اثر و مؤثر است. در این عالم، هر چیزی و هر فعل و انفعالی اثر خاص خود را دارد. در علوم تجربی نیز این مطلب به اثبات رسیده است.
شگفت آنکه، در عالم مخلوقات شبیه به هم، از جهاتی متعددی با هم متفاوت هستند و آثار متعددی دارند!
مثلاً، هر دوستی، دوست است؛ اما دوست دانا و آگاه و بصیر، به انسان معرفت و شناخت میدهد و در تمام مراحل زندگی کمک کار اوست؛ ولی همانگونه که شاعر گفته:
دشمن دانا بلندت میکند بر زمینت میزند نادان دوست
درس و کتاب و برخی تحصیلات هم شبیه دوست و یا دشمن عمل میکنند، با اینکه همه یک عنوان دارند ولی برخی از آنها سبب رشد و تعالی فکری انسان شده و به انسان راه خرد و حکمت و دینداری میآموزند؛ و از برخی دیگر جز تکبر و منیت و انسانگرایی زاده نمیشوند.
بنابراین هر کسی باید به این مسئله توجه کند؛ زیرا ممکن است به خاطر مشابهت بسیاری از امور، کلاه سرش برود!
یکی از اعمالی که حالات و انواع متعددی دارد؛ ولی هر کدام از آنها آثار خاص خود را دارند، «گریه» میباشد.
گریه، میتواند برخی از افراد را سبک کند و ممکن است افرادی را هم محزون و غمگین سازد و در برخی دیگر باعث افزایش استرس و غم درونی آنها شود.
برخی از گریهها باعث سبکی موقت انسان میشوند؛ ولی از آنجا که فاقد شرایط لازم هستند، تأثیری در کمال انسان ندارند. برخی از گریهها ممکن است در ظاهر کم ارزش به نظر برسد؛ ولی در واقع تعالیبخش و اثرگذار باشد.
بنابراین ما باید انواع گریهها را بررسی و فرمول ارزشمندی گریه را نیز بیان کنیم و به بیان آثار آن بپردازیم و راههای ایجاد چنین حالتی را نیز بشناسیم.
حال سؤال اساسی این است: آیا گریه تأثیری در آرامش ما خواهد داشت یا فقط تداعیگر غمها و شکستها و نا کامیها خواهد بود؟
متن و محتوا
در قرآن کریم برای بیان حالت آرامش از عبارات مختلفی استفاده شده است:
ـ اطمینان قلب: «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[2]
ـ عدم خوف و حزن: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[3]
ـ سکینه: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»[4]
در آیات مذکور، عامل اصلی آرامش «یاد و ذکر خداوند» معرفی شده و نمونه آرامش واقعی در دوستان خدا و اولیاء او وجود دارد که نه ترس و غصهای از گذشته دارند و نه نگرانی و تشویش نسبت به آینده!
البته این سکینه و آرامش هدیهای خداوندی است که در لحظات سخت و نفسگیر زندگی به دوستان خود نازل میکند تا خاطر عاطرشان آزرده نشود.
دوستان خداوند نه تنها در دنیا آرامش دارند؛ بلکه در هنگامه حول انگیز قیامت نیز غم و غصهای آنها را فرا نمیگیرد و ملائکه الهی ملاقاتی دل انگیز و همراه تهیت و سلام با آنها دارند. «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ[5]؛ [در آن روز] بزرگترین ترس و واهمه آنان را اندوهگین نمىکند و فرشتگان [با درود و سلام] به استقبالشان آیند [و گویند:] این است روز شما که شما را به آن وعده مىدادند.»
این تصویرگری زیبا و دلانگیز از آرامش واقعی، در روایت ما نیز تجلی خاصی دارد؛ در حدیثی از امام صادق (ع) آرامش و وقار به عنوان بهترین زینت انسانی معرفی شده؛ البته آرامشی که در سایه سار ایمان به خداوند به وجود آمده باشد. «اِنَّ... أَحْسَنَ زینَةِ الرَّجُلِ السَّکینَةُ مَعَ الْایمانِ[6]؛ همانا... نیکوترین زیبایى فرد، آرامش خاطر به همراه ایمان است.»
با توجه به مطالب فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که آرامش گذرا و لحظهای را نمیتوان آرامش نامید و ممکن است برخی از کارها و امور مادی در ما اثرات آرامش بخش لحظهای داشته باشند؛ ولی آنچه ارزشمند است آرامشی است که با آگاهی و شناخت حاصل شده و در تمامی حالات، همراه انسان باشد و در لحظات هولانگیز زندگی قابلیت دسترسی داشته باشد. علاوه بر آن نباید یک چیز توهمی باشد؛ بلکه باید منشاء واقعی داشته باشد.
بنابراین آرامشی که برخی داروهای آرامش بخش و مسکرات و برخی موسیقیهای خاص که حالت تخدیری داشته و بیشتر قوه خیال انسان را فعال کرده و به محض فرو کش کردن آن حالت هیجانی، دیوارهای غم را همچون آوار بر سر و روی روح و جان آدمی فرود میریزند، مصداق آرامش واقعی نیستند.
از این رو، تنها آرامشی که میتواند ارزشمند باشد و زندگی انسان را زینت ببخشد و شاه کلید سکینه و وقار است، همان «ذکر خداوند» میباشد و ذکر یعنی: «هر قول و فعلی که از انسان صادر شود و او را به یاد جان جانان بیندازد و یادآور عظمت او باشد و باعث شود آدمی در مسیر توجه خداوند قرار گیرد» و این ذکر قطعاً آرامشبخش خواهد بود.
حال سؤال این است: آیا گریه باعث آرامش ماندگار است یا اینکه حالتی زودگذر میباشد؟
در قرآن از چهار گریه سخن به میان آمده است:
1. اشک شوق: گروهى از مسیحیان با شنیدن آیات قرآن اشک مىریختند. «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق»[7]
2. اشک حزن و حسرت: مسلمانان عاشق، همین که از رسولاکرم (ص) مىشنیدند که امکانات براى جبهه رفتن نیست، گریه مىکردند. «تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا»[8]
3. اشک قلابى و ساختگى: برادران یوسف گریهکنان نزد یعقوب آمدند که گرگ یوسف را درید. «وَ جَآءُو أَبَاهُمْ عِشَآءً یَبْکُونَ»[9]
4. اشک خوف: هنگامی که آیات الهى براى اولیا تلاوت مىشد، گریهکنان به سجده مىافتادند. «إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا»[10]
از دیگر انواع گریه، میتوان به گریه «عجز و زبونی»، گریه «فراق»، گریه «حاصل از غم و اندوه» و ... اشاره داشت.
به نظر میرسد ملاک برای ارزشگذاری معنوی گریه را، میتوان «منشاء این گریه و تاثیری که در یادآوری بندگی و وظایف و تکالیف ما نسبت به خدا دارد و به میزان ارتباطی که برقرار میکند»، برشمرد.
بر اساس ملاک فوق، میتوان اینچنین نتیجه گرفت که گریه از خوف و خشیت خداوند، دارای بالاترین ارزشهاست.
در روایات پاداش فراوان و آثار عجیبی برای این نوع گریان بیان شده است. در ادعیهای که از حضرات معصومین (علیهم) رسیده، نحوه بیان عذر تقصیر آدمی به درگاه خدا نیز تصویر شده و عوامل ایجاد این حالت در انسان نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
رهبری معظم انقلاب (حفظهالله) در بیان حدیثی اخلاقی از توصیههای پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) در مورد گریه از خشیت الهی بیاناتی به این مضمون دارند: «اصل گریه، معلول فعل و انفعالات درونی است، گریه زورکی نیز یا امکان ندارد و یا فایده نخواهد داشت. اگر انسان خود را در برابر عظمت الهی احساس کند و در او حالتی از خشوع و تذلل به وجود بیاید، این موجب میشود اشک جاری شود. پس وظیفه انسان، ایجاد آن حالتی است که دگرگونی قلبی برایش حاصل شود و راهش نیز توجه به خدای متعال است. اگر انسان احساس کند در مقابل خدا قرار گرفته، این احساس حضور در محضر او، انسان را متغیر خواهد کرد و اشک را جاری میکند.»[11]
آیت الله قرهی نقل کرده: «شبی که از پاریس با امام خمینی (ره) عازم ایران بودیم؛ امام در هواپیما برای نماز شب برخاستند و چنان میگریستند که خدمه فرانسوی، تعجّب کرده بودند و پرسیدند: «آیا امام از چیزی ناراحت هستند؟» من گفتم که کار هر شب امام است.[12]
باشد فزون زگوهر غلطان بهای اشگ خلد برین نهفته بود لابلای اشگ
ای دل! بکوش سنگ جهان بشکند ترا آری دل شکسته بود رهنمای اشگ
نشکن بخیره قیمت این پربها گهر زیرا که فوق عرش برین است جای اشگ
یک قطرهاش هزار در بسته وا کند غافل مشو ز پنجه مشگل گشای اشگ
هرگز کسی به قیمت او پی نمیبرد نشناخت قدر اشگ کسی جز خدای اشگ[13]
امام زین العابدین، سید الساجدین در دعای ابوحمزه ثمالی لحظاتی از معاشقه عبد با مولای خود را در فضای گریه به تصویر کشیده و با حالت گریه، فقر و ناداری و نیاز حقیقی خود را در درگاه الهی بیان نموده و قطعاً سپهر چشمانشان نیز مزین به مروارید اشک بوده است. حضرت در این فقرات چنین نجوا میکند: «وَ مَا لِی لَا أَبْکِی وَ مَا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لَا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا؛ و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مىنگرم که با من نیرنگ میبازد، و روزگار را مشاهده میکنم که مرا میفریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه میکنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مىکنم براى تاریکى قبرم، گریه مىکنم برای تنگى لحدم، گریه مىکنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من، گریه مىکنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار.»
امام سجاد (ع) در این فقرات تمام فقر ذاتی انسان را در مقابل آن ذات مستغنی بیان کرده که اگر چه فردی مانند امام باشد؛ ولی تقصیر در کمال معرفت نیز خود قصوری قابل توجه است. چه رسد به ما که واقعاً گرفتاریم و به گریه سزاوار. مایی که سر تا پا تقصیریم و نا آماده برای سفر در پیش.
در دعای کمیل اینچنین نجوا میکنیم: «یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی»
در حالات امام حسن مجتبی (ع) آمده: هنگامى که در ساعات آخر عمر قرار گرفت، گریه میکرد، یکى از حاضران گفت: اى پسر رسول خدا! با اینکه در محضر خدا، داراى مقام ارجمندى هستى، و آن حضرت در شأن و مقام تو، سخن بسیار فرموده، و بیست بار پیاده از مدینه به مکه براى انجام حج رفتى و سه بار همه اموال خود را به فقیر دادى، در عین حال گریه میکنى! تو باید شادمان باشى که با آنهمه مقامات ارجمند، از دنیا میروى نه گریان!
آن حضرت فرمودند: «إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ؛ بدان که گریهام براى دو موضوع است: براى وحشت روز قیام که هر کس به اطراف مىنگرد، تا از اوضاع اطلاع یابد، و براى جدایى از دوستان»[14]
در احوالات امام حسین (ع) در روز عرفه آمده که دو چشم ایشان همچون دهانه مشک، ریزان از اشک بوده است.
مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در شرح حال آقا سید صدرالدین عاملی اصفهانی مینویسد: این سید، «جلیل البکّاء و کثیر المناجات» بود. نقل شده شبی از شبهای ماه رمضان داخل حرم امیرالمؤمنین (ع) شد، بعد از زیارت، نشست پشت سر مقدس و شروع کرد به خواندن دعای ابوحمزه، همین که شروع کرد به کلمه «الهی لاتؤدّبنی بعقوبتک» گریه او را فراگرفت و پیوسته این کلمه را تکرار کرد و اشک ریخت تا غش کرد و او را از حرم مطهّر بیرون آوردند.[15]
قطعاً میتوان گفت که این گریهها حاصل از خشیت الهی است. حضرت علی (ع) در اواخر دعای کمیل میفرمایند: «اِرْحَمْ مَنْ رَأسَ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ»
گویا مؤمن در برابر خداوند با دو سلاح دعا و بکاء میتواند تقرب یابد؛ یعنی خواستههای خود را با خاضعانهترین شکل ممکن به درگاه الهی عرضه کند تا ندای «فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»[16] و نوای « ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»[17] را به گوش جانش بشنود.
این گریه چنان اثری دارد که علاوه بر اینکه گناهان خود شخص آمرزیده میشود و ارزش اشک حاصل از آن قابل شمارش نمیباشد، اگر یک فرد در دل جمعیتی دلش بشکند و اشکش جاری شود امید است که همه آن جمعیت بخشیده شوند.
در حدیث نورانی دیگری پیامبر (ص) آثار انواع گریه را بیان کرده که بشارتی برای همه ما میباشد: «مَنْ بَکَى مِنْ ذَنْبٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ بَکَى خَوْفَ النَّارِ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْهَا وَ مَنْ بَکَى شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ أَسْکَنَهُ اللَّهُ فِیهَا وَ کَتَبَ لَهُ أَمَاناً مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ مَنْ بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداء[18]؛ هر که بر گناهى گریه کند آمرزیده مىشود، و هر که از ترس آتش بگرید خداوند از آتش به او پناه مىدهد، و هر که از شوق بهشت گریه کند، خداوند او را در بهشت جاى مىدهد و امانى از ترس بزرگ براى او مىنویسد، و هر که از ترس خدا بگرید، خداوند او را با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان که نیکو رفیقانى هستند، محشور مى کند.»
برای گریه از خوف خداوند، علاوه بر رحمت و غفران الهی، آثار دیگری نیز از قبیل نظر کردن خداوند به انسان، گریان نبودن در روزی که همه چشمها گریانند، تقرب به خداوند و جای گرفتن در رفیق اعلی و ... آمده است.
یکی از بالاترین مراتب گریه، گریهای است که از روی محبت و شوق نسبت به خداوند ایجاد شود.
در احوالات شعیب پیامبر (ع) آمده: آنقدر از محبت خداوند گریه کرد تا اینکه کور شد، خداوند، بیناییاش را بر گرداند؛ اما او باز هم آنقدر گریه کرد تا کور شد و مجدداً خداوند بینایی را به او برگرداند و تا سه مرتیه این کار تکرار شد و خداوند بینایی را به برگرداند! در مرتبه چهارم که مجدد کور گردید، خداوند به شعیب (ع) وحی کرد که تا چه زمانی میخواهی گریه کنی! اگر گریه تو از ترس دوزخ است، تو را نجات دادم و اگر از شوق بهشت است آن را به تو بخشیدم!
او در جواب گفت: «إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَکَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ عَقَدَ حُبُّکَ عَلَى قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاک؛ خداوندا تو میدانی که من نه از ترس آتش گریه میکنم و نه از شوق بهشت؛ ولی خدایا! قلب من در گرو محبت توست و صبر و قرار را از من گرفته است و نمیتوانم تحمل کنم.»
خداوند به خاطر این عمل، به حضرت شعیب (ع) وحی کرد: حال که اینگونه است و تو فقط به خاطر محبت من اینچنین بیقراری میکنی، من دوست و رفیق خودم، موسی بن عمران (عل) را به خدمت تو میفرستم.»[19]
طبیعتاً این فعل و انفعالات درونی که در اثر یاد خداوند و توجه به عظمت او در درون انسان ایجاد میشود، باعث خواهد شد که گریه کننده از خوف الهی ذاکر او باشد، و ذاکر قلبش مطمئن خواهد بود و از اولیاءالله به شمار میآید و قطعاً نه غم و غصه گذشته را خواهد خورد و نه ترس آینده، بر او غلبه خواهد کرد.
چه خوب است که ما نیز فرصتها و به ویژه هنگام سحر را غنیمت بشماریم و با یاد و ذکر الهی و یادآوری عظمت خداوندی این حالت بکاء را در خود ایجاد کنیم و بار گناهان و غم وغصه خودمان را در آسمان بارانی چشمان خویش شستشو دهیم و در چشمه جوشان غفران الهی غوطه ور شویم تا به آرامش واقعی برسیم.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود که زبند غم ایام نجاتم دادند[20]
[11]. فرازی از بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در تاریخ 17/6/92.
[12]. سمیای فرزانگان، ج 3، صص 220 و 221.
[15]. داستانهای معنوی، ص 4941.
[18]. ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص 97.
[19]. علل الشرایع، ج1، ص 57.
[20]. غزلیات حافظ، غزل 183.