بسم الله الرحمن الرحیم
اعتکاف وجلوت
انگیزه سازی
دین مبین اسلام همانگونه که مؤمنین را به داشتن اوقاتی برای خلوت با خداوند و خلوت با خود توصیه مینماید، اوقاتی را نیز برای حضور در اجتماعات مسلمین قرار داده و بر روی این حضور نیز تأکیدات فراوان نموده است. فلذا در کنار مطرح نمودن ثوابهای فراوان و ترفیع درجات برای حاضرین در عبادات اجتماعی، از عدم حضور مؤمنین نیز به شدت نهی فرموده است. در همین زمینه داستانی از وجود مقدس خاتم انبیاء محمد مصطفی6 را نقل مینماییم.
امام صادق7 فرمود: رسول خدا6 تصمیم گرفت تا خانههای گروهی از مردم را که در خانهشان نماز میخواندند ولی در نماز جماعت شرکت نمیکردند، آتش بزند. پس مردی که نابینا بود نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا همانا من نابینا هستم و چه بسا اذان را میشنوم ولی کسی را که مرا به سوی جماعت و نماز با شما بیاورد نمییابم. پس پیامبر به او فرمود: از منزل خویش به مسجد طنابی وصل کن و در جماعت حاضر شو.[1]
همچنین از وجود نازنین امیرالمؤمنین علی7 در این زمینه روایتی وارد شده است.
امام صادق7 فرمود:
به امام علی7 خبر رسید که گروهی از مردم برای نماز در مسجد حاضر نمیشوند. امیرالمؤمنین7 برای مردم سخنرانی کرده و در ضمن آن فرمود: «گروهی که برای نماز خواندن با ما در مسجد حاضر نمیشوند، حق ندارند با ما غذا بخورند و بیاشامند و مشورت کنند و با ما ازدواج نمایند و حق ندارند از بیت المال مسلمین استفاده کنند، مگر این که در نماز جماعت ما حاضر شوند. نزدیک است که اگر آنها از کار خود دست برندارند، فرمان دهم تا خانههای آنان را به آتش بسوزانند.
آنگاه امام صادق7 فرمود: «مسلمانان از خوردن و آشامیدن و ازدواج با آنها خودداری کردند تا این که آنان در نماز جماعت مسلمین حاضر شدند.»[2]
اقناع اندیشه
اعتکاف همانگونه که محلی برای خلوت با خود و خدا میباشد، تمرینی برای ایجاد یک رابطه انسانساز با دیگر مؤمنین و نیز تمرین مساوات با ایشان است. همانطور که مطرح کردیم، حضور در این اجتماعات و تلاش برای ایجاد رابطهای سازنده بین مؤمنین از اهمیت ویژهای برخوردار است.
شاید دلیل اینکه اعتکاف فقط در مساجد جامع قابل انجام است، همین مطلب باشد که انسان در جمع مؤمنین قرار بگیرد؛ همانگونه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد6 فرمودند:
خَیْرُ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ کَانَ مَأْلَفَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَفُ.
بهترینِ مؤمنان کسی است که جایگاه انس برای مؤمنین باشد و خیری نیست در کسی که نه با دیگران انس میگیرد و نه اجازه میدهد که با او انس بگیرند.[3]
لذا فرد با اعتکاف در مساجد پر رفت و آمد و انس با مؤمنین میتواند بهتر به خودسازی بپردازد، چرا که امیر بیان حضرت علی7 میفرمایند:
یَا کُمَیْلُ، الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ یُجْمِلُ حَالَتَه.[4]
اى کمیل، فرد مؤمن آینه مؤمن است، او را به دقّت مىنگرد و برانداز مىکند تا حاجتش را برطرف نماید و وضعش را اصلاح کند.
فلذا انسان مؤمن میتواند با بهره بردن از توصیههای مؤمنین و همچنین دقت در رفتارهای خوب ایشان و یافتن عیوب و نقائص خویش، راه خودسازی و سعادت را در این محیط معنوی بیش از پیش برای خویش هموار نماید.
از دیگر فواید حضور در جمع مؤمنین، آگاه شدن از حال ایشان و برآوردن حوائج آنها است، که خود جلوهای از مساوات میباشد و توسط پیامبر گرامی اسلام جزء بهترین اعمال شمرده شده است. آنجا که فرمودند:
یَا عَلِیُّ سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ خِصَالٍ إِنْصَافُکَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُسَاوَاةُ الْأَخِ فِی اللَّهِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال.[5]
یا على، بهترین کارها سه چیز است: خود درباره مردم انصاف دادن، با برادر دینى مساوات کردن و خدا را در هر حال بیاد آوردن.
آری! ثمره این حضور در جمع مؤمنین، کمک به دیگران و حل مشکلات مؤمنین است و ارزش این کار حتی از خود اعتکاف نیز والاتر است؛ همانگونه که امام صادق7 فرمودند:
عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْخَارِقِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7 یَقُولُ مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ یَطْلُبُ بِذَلِکَ مَا عِنْدَ اللَّهِ حَتَّى تُقْضَى لَهُ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ مِثْلَ أَجْرِ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَتَیْنِ وَ صَوْمِ شَهْرَیْنِ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ اعْتِکَافِهِمَا فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَنْ مَشَى فِیهَا بِنِیَّةٍ وَ لَمْ تُقْضَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِذَلِکَ مِثْلَ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ فَارْغَبُوا فِی الْخَیْرِ.[6]
ابراهیم خارقى، گوید: شنیدم امام صادق7 مىفرمود: هر که در انجام حاجت برادر مؤمن خود راه برود و مزد خود را از خدا بخواهد تا زمانی که حاجت برادرش برآورده شود، خداى (عز و جل) براى او در برابر آن، مانند پاداش یک حجّ و یک عمره پذیرفته شده را بنویسد و روزه دو ماه از ماههاى حرام و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام، و هر که با قصد رضای خدا در آن راه بکوشد و حاجت برادرش برآورده نشود، خدا در برابرش براى او یک حجّ پذیرفته بنویسد. پس در کار خیر رغبت کنید.
با توجه به مطالب مذکور، اهمیت اعتکاف در مساجد و توجه به ثمرات اجتماعی آن معلوم گردید و در پرتو همین مباحث میتوان به روشنی، تفاوت بین عرفان اسلامی که عرفانی حقیقی و مفید برای رشد و تعالی اجتماع و اشخاص است را با عرفانهای کاذب درک نمود. زیرا عرفانهای کاذب غالباً تشویق به جمعهای خصوصی و مراسمات عجیب و بیثمر مینمایند، درحالی که اسلام عزیز عرفان حقیقی را در پرتو حضور در جمع مؤمنین و یاری ایشان میداند و به آن تشویق مینماید. البته همانطور که قبلاً مطرح شد داشتن خلوت با معبود منافاتی با این حضور اجتماعی و عبادات متعدد اجتماعی از قبیل نماز جماعت و حج و ... نخواهد داشت و مجموعه آن خلوت با معبود و این حضورِ مؤثر و یاریِ دیگران است که انسان را به سعادت و عرفان واقعی میرساند.
رفتارسازی
ابن عباس میگوید: من و حسن بن على7 در مسجد الحرام بودیم و او در حال اعتکاف بود و خانه خدا را طواف مىکرد. یکى از شیعیان به خدمتش رسید. عرضه داشت: یابن رسول الله: من به فلانى قرضى دارم. اگر مىشود آن را ادا کن. حضرت فرمود: به خداى این خانه سوگند که هیچ چیزى ندارم. عرضه داشت: اگر مىشود از او مهلت بخواه! زیرا مرا به حبس تهدید کرده.
ابن عباس گفت: دیدم حضرت طواف را قطع کرد و با او روانه شد. عرضه داشتم: یابن رسول الله، آیا فراموش کردى که معتکف هستى؟ فرمود: خیر! ولى از پدرم شنیدم که مىفرمود: از رسول خدا6 شنیدم که فرمودند: هر کس حاجت مؤمنى را برآورد، همانند کسى است که نُه هزار سال، هر روز روزه دار باشد و هر شب براى عبادت قیام کند.[7]
این ماجرا از میمون بن مهران نیز روایت شده است.[8]
آری! کمک به مؤمنین اینقدر مهم است که فرد حتی میتواند از اعتکاف خویش خارج شده و بعد از رفع احتیاج ایشان بازگردد و بدین وسیله در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار گیرد.
البته این کار همانطور که گفته شد از ثمرات انس با مؤمنین است و این انس نیز در مراسمات اجتماعی مثل نماز جماعت و حضور در مسجد و اعتکاف صورت میپذیرد.
پرورش احساس
روزى حضرت امیرالمؤمنین7 به حضرت فاطمه3 فرمود: آیا نزد تو طعامى هست که با آن صبحانه بخورم؟
فاطمه3 گفت: به حق آن خداوندى که پدرم را گرامى داشته است به پیغمبرى، و تو را گرامى داشته است به وصایت، که در این بامداد نزد من هیچ طعامى نیست تا براى تو حاضر کنم. دو روز بود که طعامى نداشتم به غیر از آنچه نزد تو مىآوردم، از خود و فرزندان خود باز مىگرفتم و تو را بر خود و ایشان مقدّم مىکردم.
حضرت علی7 فرمود: اى فاطمه! چرا در این دو روز مرا با خبر نمىکردى که طعام در خانه نیست تا براى شما طعامى طلب کنم.
فاطمه3 گفت: اى ابوالحسن! من شرم مىکنم از خداى خود که تو را تکلیف کنم بر چیزى که قادر بر آن نیستى. حضرت علی7 از خانه بیرون آمد با اهتمام تمام و وثوق عظیم به خداوند خود، یک دینار قرض کرد. خواست از براى عیال خود طعامى بگیرد. ناگاه در بین راه مقداد را ملاقات کرد، در روز بسیار گرمى که حرارت آفتاب از بالاى سر و از زیر پا او را فرو گرفته بود و حالش را متغیر گردانیده بود.
چون حضرت او را در آن وقت با آن حال مشاهده کرد، گفت: اى مقداد! در این ساعت گرم براى چه از خانه بیرون آمدهاى؟
مقداد گفت: اى ابوالحسن! از من درگذر و از حال من سؤال مکن. حضرت فرمود: اى برادر! مرا جایز نیست که از تو درگذرم، مادامى که بر حال تو مطلع نگردم.
باز مقداد مضایقه کرد. حضرت اصرار فرمود، پس مقداد گفت: به حق آن خداوندى که گرامى داشته است محمد6 را به پیغمبرى و تو را وصى او گردانیده است که از خانه بیرون نیامدهام، مگر براى شدت گرسنگى و عیال خود را در خانه گرسنه گذاشتهام، چون صداى گریه ایشان را شنیدم تاب نیاوردم، و با این حال از خانه بیرون آمدم.
چون حضرت بر حال مقداد مطلع گردید، اشک از دیدههاى مبارکش فرو ریخت و آن قدر گریست که محاسن مبارکش تر شد و فرمود: سوگند یاد مىکنم به آن خداوندى که تو به او سوگند یاد کردى که من نیز از براى این کار از خانه بیرون آمدهام و یک دینار قرض به هم رسانیدهام. اکنون تو را ایثار مىکنم بر نفس خود. پس دینار را به مقداد داد و از شرم به خانه نرفت و به مسجد آمد و نماز ظهر و عصر و مغرب را با رسول خدا6 ادا کرد.
چون حضرت رسول6 از نماز مغرب فارغ شد، به امیرالمؤمنین7 گذشت که در صف اول نشسته بود، پس به پاى مبارک خود اشاره کرد که برخیز! پس حضرت برخاست و از پى حضرت رسول خدا6 روان شد، و بر در مسجد به آن حضرت رسید و سلام کرد. حضرت رد سلام او کرد و فرمود: یا على! آیا طعامى دارى که ما امشب تناول کنیم؟
پس امیرالمؤمنین7 از شرم ساکت شد و جواب نفرمود.
حضرت رسول6 به وحى الهى دانسته بود آنچه بر آن حضرت در آن روز گذشته، و حق تعالى او را امر کرد تا در آن شب نزد على بن ابى طالب7 افطار کند. چون رسول خدا6 او را ساکت یافت فرمود: ای ابوالحسن! چرا جواب نمىگویى؟ یا بگو نه، تا من برگردم؛ یا بگو آرى، تا بیایم.
پس على7 از روی شرم و برای تکریم رسول خدا، گفت: تشریف بیاورید.
سپس پیامبر اکرم دست او را گرفت و با یکدیگر روانه شدند تا به خانه فاطمه3 رسیدند.
فاطمه3 در جاى نماز خود نشسته بود، از نماز فارغ شده و در پشت سرش کاسهاى گذاشته بود که بخار از آن برمىخاست.
چون صداى حضرت رسول6 را شنید، از جاى نماز خود بیرون آمده و بر آن حضرت سلام کرد، و فاطمه عزیزترین مردم نزد آن حضرت بود. پس حضرت جواب سلام او گفت و دست مبارک خود را بر سر او کشید و گفت: اى دختر! خدا تو را رحمت کند، امشب را چگونه گذراندی؟
فاطمه3 گفت: به خیر و خوبى گذراندم.
رسول خدا6 فرمود: طعامى براى ما بیاور که تناول کنیم تا خدا تو را رحمت کند و کرده است. پس فاطمه3 آن کاسه را برداشت و نزد رسول خدا6 و امیرالمؤمنین7 گذاشت.
چون امیر مؤمنان على7 آن طعام را مشاهده نموده و بوی آن را استشمام کرد، از روى تعجب به فاطمه3 نظر نمود. فاطمه3 گفت: سبحان الله! چه بسیار از روى تعجب و شدت به من نظر مىکنى. آیا بدى کردهام که مستوجب سخط و غضب تو گردیدهام؟
حضرت علی7 فرمود: از آن تعجب مىکنم که امروز سوگند یاد کردى که دو روز است طعام تناول نکردهای و هیچ طعام در خانه نداری و اکنون چنین طعامى نزد من آوردهاى.
پس حضرت فاطمه3 به سوى آسمان نظر کرد و گفت: پروردگار آسمان و زمین مىداند سوگندى که یاد کردم حق بود.
حضرت علی7 گفت: اى فاطمه! از کجا آوردهاى این طعام را، که مانند این طعام در رنگ و در بو ندیدهام، و از این نیکوتر طعامى نخوردهام.
پس حضرت رسول اکرم6 دست مبارک خود را در میان دو کتف على7 گذاشت و از روى لطف فشرد و فرمود: یا على! این بدل دینار تو است که به مقداد دادى و این طعام، جزاى دینار تو است از جانب خدا، و خدا روزى مىدهد هر که را مىخواهد، بدون حساب.
پس رسول خدا6 گریان شد و گفت: حمد و سپاس خداوندى را که شما را از دنیا بیرون نبرد تا آن که تو را به منزله زکریا گردانید و فاطمه را به منزله مریم دختر عمران.[9]
آری! اهل بیت عصمت: اینگونه در خلوت و جلوت در فکر یاری دیگران بودند و از حق خود به مؤمنین ایثار مینمودند و خداوند متعال نیز پاداش بینهایت به ایشان کرامت فرموده است. حال ما به عنوان شیعیان ایشان وظیفه داریم تا در پیروی از آن انوار مقدسه در انصاف و مواسات با مؤمنین کمال تلاش خویش را نموده و باعث زینت اهل بیت: باشیم.
[1] محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج3، ص: 266
[2] محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی ، النص، ص: 697
[3] محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی ؛ النص ؛ ص462
[4] حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 173
[5] حسن بن علی ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 7
[6] محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص194
[7] احمد بن محمد بن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 192
[8] محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص189
[9] محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی، النص، ص616