پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتی أربعینَ حدیثاً یَنْتَفِعُونَ بها فی اَمْرِ دینِهِمْ، بَعَثَهُ یَوْمَ القیامَةِ فقیهاً عالماً. «بحارالانوار، ج 2، ص 156»
فاطمه! اى گلواژه آفرینش!
کجا زبان ما را رسد که وصف تو گوییم و کجا به اندیشه ما آید که ذکر تو آریم، و کجا توان قلم بود که نقش حُسن تو نویسد و کدام آینه است که درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتی أربعینَ حدیثاً یَنْتَفِعُونَ بها فی اَمْرِ دینِهِمْ، بَعَثَهُ یَوْمَ القیامَةِ فقیهاً عالماً. «بحارالانوار، ج 2، ص 156»
فاطمه! اى گلواژه آفرینش!
کجا زبان ما را رسد که وصف تو گوییم و کجا به اندیشه ما آید که ذکر تو آریم، و کجا توان قلم بود که نقش حُسن تو نویسد و کدام آینه است که درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع کمالاتت که گویاى عصمتِ آتشسوز توست. اى آن که دامنت، رسالت سردار توحید را پرورد. اى آن که مهر رُخَت، خورشید فروزان مریم و آسیه و خدیجه را فزونتر است؛ چرا که جهان بانوان را تو سرورى. اى آن که شهد شهادت سوزانت را از چشمه صداقت و اخلاص چشیدهاى. اى آن که بر گرده گیتى، دو ریحانه مصطفى(صلی الله علیه و آله و سلم) را مادرى، پس نقشآفرین کربلاى 61 تویى؛ آرى تویى. اى آنکه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم خدایى، تو جلوهگاه رضاى حقّى.
و تو اى نامت، زینتآراى آستانه بهشت، تو چه دیدى؟ چه کشیدى که جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته که تسلیتبخش دل آزرده و به غمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسلیتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: این دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو یادگار همسرت را از گردنت باز مىکنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا که مایه مسرّت قلب پیامبر است.
فاطمه! اى زایر قبر شهیدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتیان را جلودارى. تو مظهر حیایى. چه کسى را رسد که فرداى قیامت در مسیرت سر بر آرد. اى خلایق! سر فرود آرید! چشم فرو بندید که حیا مىآید. پس چگونه بود که همین دیروز، آرى آن روز که در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه کسى درِ خانه توحید را پاس نداشت؟ چه کسى جمع بهشتیان را پریشان کرد؟ تو را پدر، «شافعه» خواند چرا که بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت خانه گزینند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشیدى. تو توحید را خانهدارى کردى. دستى که چرخ هدایت را مىگرداند، همو آسیاى کوچک خانه خویش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پینهبسته و تاولزده است. همو که در کنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، و همو که شمشیر مجاهد مردى چون على مرتضى(علیه السلام) را مىشوید، و همو که در دفاع از ولایت و فدک که مظهر افشاى دوزخیان و دشمنان سامرىنسب بود، به خطابه مىنشیند، آرى، همو غنچه دامن خویش را به سینه مىچسباند تا از گریه باز ایستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امّابیها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسید و تو نیز مىبوسیدى. مىبویید، به جاى خویش مىنشاند، آخرین وداعش با تو بود و اولین خیر مقدم از تو. چرا تو عزیزترین مردم برایش بودى؟ آیا چون فقط دخترش بودى! او که دختران دیگر نیز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت جایگاه شکوفههاى سرخ ولایت کبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى بودى که دیگران مانده بودند. بازو و پهلویت، نشان از مرزبانى حریم ولایت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در کنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟ خودتگفتى:
«نانى است که براى فرزندم پختهام؛ تکهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه کرد؟
«اى دخترم! بدان که این اولین غذایى است که بعد از سه روز در کام پدرت جاى مىگیرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولایت!
تا تو مىخروشیدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، کسى را یاراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «امابیها»ى پدر و همچون او، رکن همسر بودى، و چه زود این دو استوانه ولىّ(علیه السلام) فرو ریخت. خواندهایم که تو بعد از پدر، تبسم را از میان بردى. تو دیگر نخندیدى؛ خنده که هیچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز یک تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه که شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را دیدى، کدام آرزویت را جامه عملیافته مىدیدى؟
شاید پیکرت را در آن، مصون از دیده بیگانه مىدیدى که بر این حُسْن قضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشایعت بدن پاکت مىآمدند؟ و شاید هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقشبسته مىدیدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى که بر آن لبخند مىزدى. نیک مىدانیم که تو پایان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مىدیدى.
تو از پیراهن پدر چه مىبوییدى که مدهوش مىافتادى. تو یاد صداى مؤذن پدر کردى؛ مگر آن صدا یادآور چه خاطراتى بود؟ بلال که دیگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه کند که پاره تن مصطفى(صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته است. پس چرا این صدا در گوش مؤذن پیچید که: بلال! ادامه نده، که فاطمه(علیه السلام) جانداد!
فاطمه! اى راز سر به مُهر!
تو مگر یگانه یادگار اشرف کاینات نبودى؟ چرا کسى نباید از درد تو آگاه باشد؟ گویا تو با این سکوت، با عالمى سخن دارى؛ سخن از ظلم نفاقپیشگان؛ سخنى در سکوت؛ سکوت شبهاى على(علیه السلام) که پرستاریت مىکرد؛ سکوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(علیه السلام) که سُرور سینهاش بودى، چه رازى، چه سرّى، چه عهدى داشتى که با گونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(صلی الله علیه و آله و سلم) از قلّت شکیبایى خود، در غم فراقت سخن مىگوید؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز که نشان قهرمانى را به بازویت گرفتى، به على(علیه السلام) نگفتى که چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى که استخوان پهلو، ضربه دیده است؟ هاى! خلایقى که در قیامت، در معبر عبور فاطمه(علیه السلام) سر به زیر و چشم بر هم مىنهید، آیا مىنگرید که سامرىمسلکان، بر بازوى فرزند «وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ، وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» چه فرود مىآورند؟ آیا مىشنوید ناله جانسوز فرزند «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إنْ هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحى» را که چه سان میان در و دیوار کمک مىطلبد؟
فاطمه! اى کوثر حیات!
حیات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتان است.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، که امامشان آنان را فرزندان معنوى کوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نیک مىدانیم که حضور تو در صحنه محشر، محشر دیگر است. آنگاه که قایمه عرش را به دست مىگیرى و داورى خون گل کربلایت را خواهانى.
به خداى کعبه سوگند که حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت. آنکه دلمان به حضور تو خوش است؛ ما را دریاب.
نامگذارى
1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
اِنّى سَمَّیْتُ اِبْنَتی «فاطِمَةَ» لأَنَّ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّار؛(1)
من دخترم را «فاطمه» نامیدم زیرا خداى عز و جل او و کسى را که دوستدار او باشد از آتش جدا و دور کرده است.
2. امام صادق(علیه السلام):
کانَتْ کُنْیَةُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) اُمَّ أَبیها؛(2)
کنیه فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «ام ابیها» بود.
در میان عرب رسم است که علاوه بر نام و لقب، از «کُنیه» نیز براى تکریم و احترام به شخص استفاده مىشود و این کار بیشتر با اضافه نمودن کلمه «اب» یا «ام» به نام نخستین فرزند، صورت مىگیرد، ولى در اینجا فاطمه(سلام الله علیها) با کنیه «مادر پدر» که نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است خطاب مىشود.
برترین بانو
3. مُفَضَّلُ بْنُعُمَرَ:
قْلتُ لأَبىعَبْدِاللَّهِ(علیه السلام): اَخْبِرْنی عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) فی فاطِمَةَ «إِنَّها سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِینَ» أَ هِىَ سَیِّدَةُ نِساءِ عالَمِها؟
فَقالَ: ذاکَ لِمَرْیَمَ، کانَتْ سَیِّدَةَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمةُ سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرِینَ؛(3)
در باره این گفته رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم است» به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا او بانوى بانوان عصر خود است؟
فرمود: این براى مریم است که بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
4. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامى که در بیمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(علیه السلام) را مشاهده کرد فرمود:
یا فاطمةُ! أَلا تَرْضَیْنَ اَنْ تَکُونی سَیِّدَةَ نِساء الْعالَمِین و سیِّدةَ نساءِ هذه الاُمَّةِ وَ سیِّدَةَ نساءِ الْمؤمِنینَ»؛؟(4)
اى فاطمه! آیا خشنود نیستى که تو برترین بانوى جهان، و برترین بانوى این امت، و برترین بانو در میان مؤمنان باشى؟
در این زمینه روایات بسیارى از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده است. آنچه به زهراى مرضیه(علیه السلام) این مقام و جایگاه را مىدهد اتصاف به ملکات فاضله و علم و ایمان و تقوا و در یک کلمه، معرفت به خداوند تعالى و مقام عصمت است.
سرفصل صداقت و شهادت
5. امام کاظم(علیه السلام):
اِنَّ فاطمةَ(علیه السلام) صدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ؛(5)
همانا فاطمه(علیه السلام)، صدیقهاى شهید است.
پنجه آفرینش و برگزیدگان توحید
6. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ اَهْلِ الاَرْضِ بَعْدی وَ بَعْدَ أبیهِما و اُمُّهُما اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الأرْضِ؛(6)
حسن و حسین بعد از من و پدرشان، بهترین مردم روى زمین هستند و مادرشان فاطمه، برترین زنان اهل زمین است.
7. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
لَیْلَةً عُرِجَ بی إلَى السّماءِ رَأَیْتُ عَلَى بابِ الْجَنَّةِ مَکْتُوباً «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسولُ اللَّه، علىٌّ حِبُّ اللَّهِ و الحسنُ و الحسینُ صَفْوَةُ اللَّهِ، فاطِمَةُ خِیَرَةُ اللَّه، عَلى باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(7)
شبى که به آسمان عروج داده شدم دیدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسین برگزیده خدا، و فاطمه انتخاب شده خداوند است و لعنت خداوند بر آن کس باد که بغض آنان را داشته باشد.
محور خشم و خشنودى خداوند
8. على(علیه السلام): رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه فرمود:
اِنَّ اللَّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضى لِرِضاکِ؛(8)
همانا خداوند به خشم تو خشم مىکند و به خشنودى تو خشنود مىشود.
روایات در زمینه محوریت خشم و خشنودى حضرت فاطمه(علیه السلام) از طریق منابع شیعى و سنّى بسیار است(9)
. روشن است کسى که جز خدا را در عالم نمىبیند و در برابر او تسلیم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوند ندارد، قهراً رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان کاملى است که رفتار و کردار او، امام و اسوه و حجت خلق خدا خواهدگشت.
سبزى زهرا(سلام الله علیها) و دشمنى بنىامیه
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(صلی الله علیه و آله و سلم) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبیت(علیه السلام) حتى از اینکه «خرفه» که نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود و به نام آن بزرگوار شهرت یافته بود، یادآور نام و خاطره حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد نگران بودند و از سر دشمنى و کینه، تلاش کردند نام آن را برگردانند تا همین اندک نیز نام و شخصیت اهلبیت(علیه السلام) بویژه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را در خاطرهها زنده نکند، و این کارى بود که بنىامیه کردند و از تغییر نام یک سبزى نیز فروگذارى ننمودند. این واقعیت دردآورى است که در روایت بعدى آمده است.
9. فرات بناحنف: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم مىفرماید:
لَیْسَ عَلى وَجْهِ الأرضِ بَقْلَةٌ أشْرفُ وَ لا أنْفَعُ مِنَ الفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَةُ فاطمةَ(علیه السلام). ثم قال: لَعَنَ اللَّهُ بَنیاُمیَّةَ، هُمْ سَمَّوْها بَقْلَةَ الْحَمْقاءِ بُغْضاً لَنا و عداوةً لفاطمة(علیه السلام)؛(10)
بر روى زمین، سبزىاى شریفتر و سودمندتر از خُرفه نیست، و این سبزى فاطمه(علیه السلام) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت کند بنىامیه را! آنها از سر کینه با ما و به خاطر دشمنى با فاطمه(علیه السلام) آن را «سبزى نادان» نامیدند.
هدیه مادر
10. حَمّادُ بنُعُثْمانَ: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم مىفرماید:
تَظْهَرُ زَنادِقَةُ سَنَةَ ثمانیةٍ و عِشرینَ و مِائةٍ وَ ذلکَ لأنّی نَظَرْتُ فی مُصْحَفِ فاطمةَ.
قال: فَقُلْتُ: وَ ما مُصْحَفُ فاطِمةَ؟
فقالَ: اِنَّ اللَّهَ تبارَکَ و تعالى لَمّا قَبَضَ نَبِیَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ مِنْ وَفاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ ما لا یَعْلَمُهُ إلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَرْسَلَ إلَیْها مَلَکاً یُسَلِّی عَنْها غَمَّها و یُحَدِّثُها، فَشَکَتْ ذلک إلَى امیرالمؤمنینَ(علیه السلام) فقال لَها: إذا أَحْسَسْتِ بِذلِکَ و سَمِعْتِ الصَّوْتَ، قُولی لی. فَأَعْلَمَتْهُ فَجَعَلَ یَکْتُبُ کُلَّ ما سَمِعَ حَتَّى أَثْبتَ مِنْ ذلِکَ مُصْحَفاً.
قال: ثم قال: أَما اِنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ، و لکنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَکُونُ؛(11)
در سال 128 عدهاى ملحد آشکار خواهند شد و این پیشبینى را در مصحف فاطمه دیدم.
حمّاد مىگوید: گفتم: مصحف فاطمه چیست؟
فرمود: هنگامى که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت حزن فاطمه به قدرى بود که جز خدا کسى از آن آگاه نیست، لذا خداى متعال فرشتهاى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو کند؛ فاطمه(علیه السلام) جریان را براى امیرالمؤمنین(علیه السلام) اظهار کرد؛ حضرت(علیه السلام) به او فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس کردى و صدایى شنیدى، به من بگو. فاطمه(علیه السلام) نیز او را باخبر ساخت و على(علیه السلام) اقدام به نوشتن آنچه مىشنید نمود تا اینکه به این طریق مصحفى را پدید آورد.
حمّاد بنعثمان مىگوید: سپس حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: آگاه باش که در این مصحف مسایل حلال و حرام وجود ندارد بلکه در آن اخبار آینده است.
در روایات زیادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(علیه السلام) مطرح شده است و امامان(علیه السلام) در موارد متعددى، مستند فرمایشهاى خود را همین مصحف شمردهاند، و ظاهراً این کتاب شریف، دست به دست در خانواده اهلبیت(علیه السلام) مىگشته و تنها در اختیار آن بزرگواران بوده است.
سوداى فاطمه(علیه السلام)
11. امام رضا(علیه السلام) به واسطه پدران بزرگوار خویش از امام سجاد(علیه السلام) نقل مىکند:
حَدَّثَتْنی أَسْماءُ بِنْتُعُمَیْس، قالَتْ: کنتُ عِنْدَ فاطِمَةَ جَدَّتِکَ اِذْ دَخَلَ رَسُولُاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ فی عُنُقِها قَلادَةٌ مِنْ ذَهَبٍ کانَ عَلیّ بْنُأبیطالبٍ(علیه السلام) اِشْتَراها لَهُ (12)
مِنْ فَىْءٍ لَهُ؛ فقال النّبیُ(صلی الله علیه و آله و سلم): لا یَغُرَّنَّکِ النّاسُ أَنْ یَقُولُوا «بِنْتَ محمّدٍ» وَ عَلَیْکِ لباسُ الجبابِرَة! فَقَطَعَتْها وَ باعَتْها و اشْتَرَتْ بها رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْها فَسُرَّ رَسولُاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) بِذلکَ؛(13)
اسماء بنت عمیس برایم نقل کرد که در حضور جدّهات فاطمه(علیه السلام) بودم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داخل شد؛ در حالى که گردنبندى طلایى که على ابنابىطالب(علیه السلام) از سهمیه خود براى فاطمه(علیه السلام) خریده بود، در گردنش بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: مبادا مردم با این گفته که «دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. از اینرو فاطمه(علیه السلام) آن را از گردنش جدا کرد و فروخت و با آن، بندهاى را خریده و آزاد کرد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به خاطر این کار شادمان گشت.
گلواژه در گلزار شهیدان
12. امام صادق(علیه السلام):
اِنَّ فاطِمةَ(علیه السلام) کانَتْ تَأتی قبُورَ الشهداءِ فی کُلِّ غَداةِ سَبْتٍ فَتَأْتی قَبْرَ حَمْزَةَ و تَتَرَحَّمُ عَلَیْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ له؛(14)
فاطمه(علیه السلام) هر صبح شنبه، به زیارت قبور شهدا [در احد] مىآمد و کنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مىنمود.
نکته قابل توجه اینکه، حضرت(سلام الله علیها) ضمن اینکه اداى احترام به شهدا و حضور در کنار قبرشان و یادآورى جانفشانى آنان را هیچ گاه فراموش نمىکند و در کنار قبر حمزه سیدالشهدا به دعا مىنشیند، ولى در عین حال، زمان مناسبى را انتخاب مىکند که مىتوان آن را جزء خلوتترین روزهاى هفته دانست چرا که در روزهایى چون پنجشنبه یا جمعه، دیگران نیز در کنار قبور شهدا حضور مىیابند. ناگفته پیداست این درسى براى همه بانوان پیرو او است که در عین ایفاى وظایف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى تلاش کنند.
جلودار بهشتیان
13. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
أَوَّلُ شَخْصٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فاطِمَةُ(سلام الله علیها)؛(15)
نخستین فردى که داخل بهشت مىشود فاطمه(سلام الله علیها) است.
سر فرود آرید که «او» مىگذرد
14. عایشه از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت مىکند:
اِذا کانَ یَوم القیامةِ نادى منادٍ یا مَعْشَرَ الخلائقِ! طَأْطِؤوا رُؤُوسَکُمْ حَتّى تَجُوزَ فاطمةُ بنتُمحمدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم)؛(16)
در هنگامه قیامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهایتان را به زیر اندازید تا فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بگذرد.
همین موضوع را در روایت بعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانیم:
15. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
اِذا کان یومُ القیامةِ نادى منادٍ مِنْ بَطْنانِ الْعَرْشِ: یا اَهْلَ الْجَمْعِ! نَکِّسُوا رُؤُوْسَکُمْ وَ غُضُّوا أبْصارَکُمْ حتى تَمُرَّ فاطمةُ بنتُمحمدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى الصِّراطِ. فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِینَ اَلْفِ جاریةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ کَمَرِّ الْبَرْقِ؛(17)
به هنگامه قیامت، منادىاى از میان عرش صدا مىزند که اى اجتماعکنندگان! سرهایتان را به زیر اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از صراط عبور کند.
آنگاه حضرت(سلام الله علیها) به همراه هفتاد هزار کنیز از حوریان بهشتى، به سرعت برق مىگذرد.
فرداى محشر نیز به حرمت عبور صدیقه کبرا(علیه السلام) سرهاى خلایق به زیر مىافتد و پلکها بر هم؛ ولى چگونه بود که جمعى حرمت او را پاس نداشتند و به جاى تعزیت و تسلیت سوگ پدر، بر سینه و پهلویش نشانههایى از در سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبّت یدا ابىلهب و تبّ!»
بانوى بانوان و شفاعت زنان
16. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن روایتى:
... فاَیُّما امْرَأَةٍ صَلَّتْ فی الیومِ و اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَواتٍ وَ صامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ وَ حجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الحَرامَ، وَ زَکَّتْ مالَها و أَطاعَتْ زَوْجَها، و والَتْ عَلِیّاً بَعْدی، دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفاعَةِ إِبْنَتی فاطِمةَ، وَ اِنَّها لَسَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِینَ...؛(18)
«هر زنى که در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماه رمضان را روزه بدارد، حج خانه خدا را [اگر توانایى داشت] گزارد، زکات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت کند، و بعد از من، ولایت و حکومت على را بپذیرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت خواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه که در روایات متعدد دیگر نیز آمده، ارزش اداى نماز و روزه و حج و سایر واجبات عملى، مبتنى بر پذیرش ولایت اهلبیت(علیه السلام) است و شفاعت نیز بر اساس اداى این وظایف است اما با ولایت که در حقیقت، روح و جان اعمال است؛ همان که حضرت فاطمه(علیه السلام) نیز به خاطر آن به شهادت رسید، چرا که مدافع حریم و حرمت آن بود. او که محور خشم و خشنودى خداوند است و او که پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و او که «سیّده» زنان عالم است، فرداى قیامت نیز اعمال صالح به شفاعت او است که راهگشاى بهشتیان خواهد بود.
فقط علی (علیه السلام) همسان فاطمه (سلام الله علیها) بود
17. امام صادق(علیه السلام):
لَوْلا اِنَّ اللَّهَ تَبارکَ و تعالى خَلَقَ اَمیرَالمؤمنینَ(علیه السلام) لِفاطِمَةَ ما کانَ لَها کُفْوٌ عَلى ظَهْرِ الارْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُوْنَهُ؛(19)
اگر خداى تبارک و تعالى امیرالمؤمنین(علیه السلام) را براى فاطمه خلق نکرده بود، براى او بر روى زمین، از آدم گرفته تا دیگران، همتایى وجود نداشت.
فاطمه(سلام الله علیها) که سلاله توحیدمدارانى چون ابراهیم خلیل(علیه السلام) است، و او که دامنش جایگاه پرورش اولیاى دین و ضامن بقاى رسالت پدرِ بزرگوارش است، همسر و همتایى جز شیر بیشه توحید، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نخواهد داشت و این چنین است که ازدواجش نیز به امر حقتعالى است؛ چنان که در روایت بعدى آمده است.
مأموریت الهى
18. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
ما زَوَّجْتُ فاطمةَ اِلاّ [بعد] ما اَمَرَنِىَ اللَّهُ عزّ و جلَّ بِتَزْوِیجِها؛(20)
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنکه خداى عز و جل مرا مأمور شوهر دادن او کرد.
و این چنین بود که خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرى على(علیه السلام) در آورد و آنگاه در زمین تحقق یافت.
پیوند در عرش
19. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
أتانی مَلَکٌ فَقالَ یا مُحمَّدُ! اِنَّ اللَّه یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلامَ و یَقُولُ لَکَ: اِنّی قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَکَ مِنْ عَلی بنِأبیطالبٍ فی الْمَلأِ الأَعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ فی الاَرْضِ»؛(21)
فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد و مىگوید: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى على ابنابىطالب در آوردم؛ تو نیز در زمین او را به همسرى او در آور.
گلواژه خوشبختى
20. روزى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از ازدواج على(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) به خانه آنان رفت و از على(علیه السلام) پرسید:
کَیْفَ وَجَدْتَ اَهْلَکَ؟
قال: نِعْمَ الْعَوْنُ على طاعَةِ اللَّهِ؛
همسرت را چگونه یافتى؟
عرض کرد: بهترین یاور براى اطاعت خداوند.
سپس همین پرسش را از فاطمه(سلام الله علیها) کرد. فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد:
خَیْرَ بَعْلٍ؛(22)
آن را بهترین شوهر یافتم.
چه زیباست که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ به پرسش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همه خوبیها و مکارم همسرش را در این جمله کوتاه، ولى بسیار گویا بیان مىکند و او را بهترین یار و یاور در اداى وظیفه و اطاعت خداى تبارک و تعالى معرفى مىکند. زیرا ملاکى که به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد و آنان ازدواج خود را در سایه آن، موفق مىدانند، همکارى و همراهى در طاعت الهى است و بس.
خانهدارى خانه توحید
21. زُهْری، از راویان و عالمان اهل سنّت:
لَقَدْ طَحَنَتْ فاطمةُ بِنْتُرَسُولِاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) حَتّى مَجَلَتْ یَدُها وَ رَبى و أَثَرُ قُطْبِ الرَّحى فی یَدِها؛(23)
فاطمه، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر دستاس کرد که دستش تاول زد و جاى چوب آسیاب در دستش بالا آمد و پینه بست.
غنچه مىپرورد
22. انس بنمالک: بلال در نماز صبح تأخیر کرد و از آن باز ماند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود:
ما حَبَسَکَ؟
فَقالَ: مَرَرْتُ بفاطمةَجعج وَ هِىَ تَطْحَنُ و الصَّبِىُّ یَبْکی، فَقُلْتُ لَها: إنْ شِئْتِ کَفَیْتُکِ الرَّحى وَ کَفَیْتِنی الصَّبِىَّ، و انْ شِئْتِ کَفَیْتُکِ الصَّبیَّ وَ کَفَیْتِنىِ الرَّحى.
فقالتْ: «أنَا أرْفَقُ بِابْنی مِنْکَ». فَذاکَ حَبَسَنی.
قال: فَرَحِمْتَها رَحِمَکَ اللَّهُ؛(24)
چه چیز مانع آمدنت شد؟
عرض کرد: به فاطمه(علیه السلام) برخوردم که در حال دستاس کردن بود و پسربچهاش گریه مىکرد. به او گفتم: اگر بخواهى من به جاى شما عهدهدار دستاس کردن مىشوم و شما عهدهدار بچه، و اگر هم بخواهى من بچه را نگه مىدارم و شما دستاس کن.
فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربانتر و مناسبترم». این کار، مرا از نماز اول وقت باز داشت.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پس تو به فاطمه(علیه السلام) مهربانى کردى، خداوند تو را رحمت کند.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) همه سعى خویش را در فراهم نمودن محیط طاعت و بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به کار مىبندد و در تقسیم کارى که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) براى آن دو بزرگوار کرده و کارهاى داخل خانه را به او، و کارهاى بیرون را به على(علیه السلام) واگذار کرده بود، به خوبى در انجام دادن آن تلاش مىکرد و آن را مغایر مقام معنوى و علمى و موقعیت اجتماعى خود نمىدانست؛ بلکه آن را یکى از زمینههاى تحقق رضایت حق تعالى مىشمرد و تاول زدن دستهاى مبارکش نیز، مانعى براى تلاش داخل خانه نبود. او به بچهدارى و تربیت فرزندانش عشق مىورزید. لذا حتى براى چند لحظه نیز راضى به ترک آن نیست و در آن چند لحظه نیز، کار آسیاب کردن را به بلال وا مىگذارد و خود به آرام کردن فرزند و رسیدگى به او مىپردازد.
کنار باغبان توحید
23. عایشه نقل مىکند:
وَ کانَتْ (فاطمة) إذا دَخَلَتْ عَلَى النبیّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قامَ اِلَیْها فَقَبَّلَها وَ أَجْلَسَها فی مَجْلِسِهِ، وَ کانَ النبىُّ(صلی الله علیه و آله و سلم) اِذا دَخَلَ عَلَیْها قامَتْ مِنْ مَجْلِسِها فَقَبَّلَتْهُ وَ اَجْلَسَتْهُ فی مَجْلِسِها؛(25)
زمانى که فاطمه(علیه السلام) بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مىشد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به سوى او مىرفت و او را مىبوسید و در جاى خود مىنشاند، و آنگاه که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد بر او مىشد، از جایش برمىخاست و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را مىبوسید و در جاى خویش مىنشاند.
24. ثوبان، بنده آزاد شده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):
کانَ رسُولُاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) اِذا سافَرَ کانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسانٍ مِنْ اَهْلِهِ فاطمةَ(علیه السلام) و اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهِ اِذا قَدِمَ فاطمةُ(علیه السلام)؛(26)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه که به مسافرت مىرفت، آخرین شخصى را که از خانوادهاش مىدید و وداع مىکرد فاطمه(علیه السلام) بود، و آنگاه که برمىگشت، بر اولین کسى که وارد مىشد فاطمه(علیه السلام) بود.
سُرور سینه سردار توحید
25. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّی. مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّنی وَ مَنْ ساءَها فَقَدْ ساءَنی. فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ؛(27)
فاطمه پاره وجود من است. هر کس او را شاد کند مرا شاد کرده و هر کس به او بدى کند به من بدى کرده است. فاطمه عزیزترینِ مردم براى من است.
روشن است محبتى که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه(علیه السلام) داشت و احترام خاصى که براى او قایل بود تنها بدان جهت نبود که او دختر اوست چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دختران دیگرى هم داشت؛ بلکه به جهت ویژگیهایى بود که زهرا(علیه السلام) را از سایر زنان عالم ممتاز مىکرد. از روایات متعددى که در این باره در کتابهاى شیعه و سنى وجود دارد استفاده مىشود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدد، حقیقت مذکور را بیان مىفرموده است. روایت بعدى یکى دیگر از این موارد است.
پاره وجود مصطفى(صلی الله علیه و آله و سلم)
26. انس بنمالک:
قالَ رسُولُاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): ما خَیْرٌ لِلنِّساءِ؟ فَلَمْ نَدْرِ ما نَقُولُ؟ فَسارَ عَلىٌّ(علیه السلام) إلى فاطمةَ فَأَخْبَرَها بِذلِک. فقالتْ: فَهَلاّ قُلْتَ لَهُ: خَیْرٌ لَهُنَّ أَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَرَوْنَهُنَّ!
فَرَجَعَ فَأَخْبَرَهُ بِذلِکِ.
فقالَ لَهُ: مَنْ عَلَّمَکَ هذا؟
قالَ: فاطمةُ.
قالَ: اِنَّها بَضْعَةٌ مِنّى؛(28)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستیم چه بگوییم. على پیش فاطمه رفت و او را از این جریان باخبر کرد.
فاطمه گفت: پس چرا به پیامبر نگفتى: براى آنان این بهتر است که نه آنها مردان بیگانه را ببینند و نه مردان بیگانه آنها را!
على بازگشت و این پاسخ را به عرض پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رساند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کسى این پاسخ را به تو یاد داد؟
عرض کرد: فاطمه.
فرمود: او پاره وجود من است.
شنیدن جواب پرسش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از زبان مبارک حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، به عنوان اینکه یکى از زنان است تأثیر خاصى در بانوان خواهد داشت و بدیهى است که منظور، دست کشیدن از وظایف و مسؤولیتهاى اجتماعى نیست بلکه بیان یک واقعیت است که هر چه حدّ و مرز بین زن و مرد در زندگى و جامعه رعایت شود بیشتر به مصلحت بانوان است.
عشق در کنار خندق
27. على(علیه السلام):
کُنّا مَعَ النَّبِیّ(صلی الله علیه و آله و سلم) فی حَفْرِ الْخَنْدَقِ، اِذْ جاءَتْهُ فاطِمَةُ(سلام الله علیها) بِکَسْرَةٍ مِنْ خُبْزٍ فَرَفَعَتْها اِلَیْهِ، فقالَ: ما هذِهِ یا فاطمةُ؟
قالتْ: مِنْ قُرْصٍ اخْتَبَزْتُهُ؛ جِئْتُکَ مِنْهُ بِهذِهِ الْکَسْرَةِ.
فَقالَ: یا بُنَیَّةُ! أَما اِنَّها لأوَّلُ طَعامٍ دَخَلَ فَمَ أَبیکِ مُنْذ ثَلاثٍ؛(29)
ما به همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان حفر خندق بودیم که فاطمه(سلام الله علیها) با تکهنانى پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و آن را به خدمت او برد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این چیست، فاطمه؟
عرض کرد: از گرده نانى است که براى دو فرزندم پختم؛ این تکه آن را براى شما آوردم.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دختر عزیزم! همانا، این اولین غذایى است که بعد از سه روز وارد دهان پدرت مىشود.
این جریان در حالى که شدت علاقه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مىرساند، گویاى اوج فداکارى و تحمل دشواریها در صدر اسلام، توسط مسلمانان بویژه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) براى دستیابى به اهداف الهى و حفظ حکومت اسلامى است. آنان در شرایط دشوار جنگ خندق، با شکمهاى گرسنه، قسمتهاى قابل نفوذ مدینه را حفر مىکنند تا مرکز رسالت و امامت از تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(علیه السلام) نیز توشه آن قدر کم است که تنها امکان پختن یک نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار، توانسته بخشى از آن را تقدیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کند، در حالى که آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در سه روز گذشته غذایى نخورده است.
همین علاقه است که زهرا(علیه السلام) را حتى قبل از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در غم فراق آینده به گریه مىاندازد. روایت بعدى گویاى همین واقعیت است.
اشک در انتظار فراق
28. عبدُاللَّهِ بْنُعبّاس:
لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) الْوَفاةُ حَتّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ، فَقِیلَ لَهُ: یا رِسُولَ اللَّهِ! ما یُبْکیکَ؟
فَقالَ: أَبْکی لِذُرِّیَّتی وَ ما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ اُمَّتی مِنْ بَعْدی، کَأَنّى بِفاطِمَةَ بِنْتى وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدى وَ هِىَ تُنادى یا أَبَتاهُ! فَلا یُعِینُها اَحَدٌ مِنْ اُمَّتى.
فَسَمِعَتْ ذلِکَ فاطمةُ(علیه السلام) فَبَکَتْ.
فقالَ رسولُ اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): لا تَبْکِیَنَّ یا بُنیَّةُ!
فقالتْ: لَسْتُ أَبْکى لِما یُصْنَعُ بى مِنْ بَعْدِکَ، و لکِنِّى أَبْکى لِفِراقِکَ یا رسولَ اللَّهِ!
فقالَ لها: اَبْشِرى یا بِنْتَ محمدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحاقِ بى، فَإنَّکِ اَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بى مِنْ أهْلِ بَیْتى؛(30)
زمانى که رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شد، آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر گریه کرد که اشکهایش محاسن او را تر کرد. به آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض شد: اى رسول خدا! چه چیز مایه گریه شماست؟
فرمود: براى فرزندانم و آنچه که اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روا مىدارند گریه مىکنم. گویا دخترم فاطمه را مىبینم که بعد از من بر او ستم مىشود و او صدا مىزند: «پدرجان»! ولى هیچ کس از امّتم او را کمک نمىکند.
فاطمه(علیه السلام) این را شنید، و شروع به گریه کرد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دخترم! گریه نکن.
عرض کرد: من به خاطر رفتارى که بعد از شما با من مىشود گریه نمىکنم، بلکه به علت غم فراق شما اى رسول خدا گریه مىکنم.
حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد که بزودى به من ملحق خواهى شد، چرا که تو اولین کسى از اهلبیتم هستى که به من مىپیوندى.
پرهیز از نفرین
29. امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام):
إنَّ فاطمةَ(علیه السلام) لمّا کانَ مِنْ أمْرِهِمْ ما کانَ، أَخَذَتْ بِتلابیبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إلَیْها ثُمَّ قالَتْ:
أما وَاللَّهِ یا ابْنَالخَطَّابِ! لولا انّی أکْرَهُ أَنْ یُصیبَ البلاءُ مَنْ لاذَنْبَ له لَعَلِمْتَ أنّی سَأُقْسِمُ عَلى اللَّهِ ثُمّ أجِدُهُ سَریعَ الإجابة؛(31)
وقتى شد آنچه شد، فاطمه گریبان عمر را گرفت و کشید و فرمود: هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من کراهت نمىداشتم که افراد بىگناه دچار بلا شوند مىفهمیدى که من خداى را سوگند مىدادم، آن گاه او را در اجابت دعایم، پرشتاب مىیافتم.
آنچه بر اساس این روایت، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از نفرین کردن در باره آنان که به او ستم کردند باز مىدارد این است که با نزول بلا، افراد بىگناه نیز گرفتار آیند. از اینرو در روایت دیگرى که شرح آمدن حضرت(سلام الله علیها) به مسجد، پس از کشاندن على(علیه السلام) به آنجا را بیان مىکند آمده است که فاطمه(سلام الله علیها) در حالى که پیراهن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر سر گرفته بود و کودکانش را به همراه داشت، تهدید کرد که اگر على(علیه السلام) را رها نکنند موهاى خویش را پریشان خواهد ساخت.(32)
و در سخن دیگرى از امام باقر(علیه السلام) آمده است:
وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَها ماتُوا طُرّاً؛(33)
به خدا سوگند، اگر موهاى خویش را آشکار و پریشان مىساخت همه آنان مىمردند.
استوانه ولایت
30. امام صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارش، امام باقر(علیه السلام) و آن حضرت(علیه السلام) از جابر بنعبداللَّه انصارى نقل مىکند:
سَمِعْتُ رسولَاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولُ لِعَلیّ بْنِابیطالبٍ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: «سَلامٌ علیک یا أَبا الرَّیْحانَتَیْنِ! اُوصِیکَ بِرَیْحانَتَیَّ مِنَ الدنیا، فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْناکَ وَ اللَّه خَلِیفَتی عَلَیْکَ.» فَلمّا قُبِضَ رَسُولُاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) قال عَلیٌ(علیه السلام): هذا اَحَدُ رُکْنَیَّ الّذی قالَ لى رسولُاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم). فَلَمّا ماتَتْ فاطِمةُ(علیه السلام) قال علیٌ(علیه السلام): هذا الرُّکنُ الثّانی الّذی قال رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم)؛(34)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سه روز پیش از رحلتش، شنیدم به على ابنابىطالب مىفرماید: «سلام بر تو باد اى پدر دو گل خوشبو! تو را به دو گل خوشبویم از دنیا (امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)) سفارش مىکنم؛ چرا که بزودى هر دو رکن تو فرو خواهد ریخت و خداوند عوض دهنده تو است.»
پس از آن، موقعى که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد على(علیه السلام) فرمود: این یکى از دو رکن من بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود. و وقتى فاطمه(علیه السلام) رحلت کرد، على(علیه السلام) فرمود: این، رکن دومى بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود.
در سوگ پدر
32. امام صادق(علیه السلام):
عاشَتْ فاطِمةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) خَمْسَةً و سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ تُرَ کاشِرَةً وَ لا ضاحِکَةً؛ تأتی قُبُورَ الشُّهداءِ فی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَیْنِ: الإثْنَیْنَ وَ الْخَمیسَ فَتَقُولُ(علیه السلام): هاهنا کانَ رسولُ اللَّهِ و ههُنا کانَ المشرِکون؛(35)
فاطمه(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هفتاد و پنج روز زندگى کرد؛ در حالى که در حال لبخند یا خنده دیده نشد. هفتهاى دو بار، یکى دوشنبه و دیگرى پنجشنبه، به زیارت قبور شهدا [در احُد] مىآمد و مىگفت: اینجا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و آنجا مشرکان قرار داشتند.
چنان که یادآور شدیم در تاریخ شهادت حضرت فاطمه(علیه السلام) اختلاف است، ولى آنچه بیشتر شهرت دارد همان 75 یا 95 روز است که در برخى روایات نیز آمده است. (36)
نکته دیگر آنکه، در روایت سى و پنجم خواهد آمد که صدیقه طاهره(علیه السلام) بعد از رحلت پدر بزرگوار خود تنها یک بار لبخند زد. دیگر آنکه، در این روایت، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه نام برده شده است که حضرت(علیه السلام) به زیارت قبور شهدا مىرفت و این با آنچه در روایت سیزدهم گذشت، منافاتى ندارد چرا که آن حدیث مىتواند ناظر به قبل از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ در حالى که ظاهر این حدیث، مربوط به بعد از رحلت آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
اذان ناتمام
33. شیخصدوق:
رُوِىَ [أنّه] لَمَّا قُبِضَ النَّبِىُّ(صلی الله علیه و آله و سلم) اِمْتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأذانِ، قال: لا اُؤَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رسولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم). و إنَّ فاطمةَ(علیه السلام) قالتْ ذاتَ یومٍ: إنّی أَشْتَهی أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أبی(صلی الله علیه و آله و سلم) بِاْلأَذانِ، فَبَلَغَ ذلکَ بلالاً؛ فأَخَذَ فی الاَذانِ. فَلَمَّا قالَ: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر» ذَکَرَتْ أَباها علیهالسلام و أیّامَهُ، فَلَمْ تَتَمالَکْ مِنَ البُکاءِ. فلمّا بَلَغَ الى قولِهِ: «أشهد أنّ محمداً رسولُاللَّه» شَهِقَتْ فاطمةُ(علیه السلام) و سَقَطَتْ لِوَجْهِها و غُشِیَ علَیْها. فقال النّاسُ لِبِلالٍ: أَمْسِکْ یا بلالُ! فَقَدْ فارَقَتْ ابْنَةُ رسولِ اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) الدنیا و ظَنُّوا أنّها قَدْ ماتَتْ. فَقَطَعَ اَذانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَأَفاقَتْ فاطمةُ(علیه السلام) و سََأَلَتْه أَنْ یُتِمَّ الأذانَ، فَلَمْ یَفْعَلْ و قال لها: یا سیّدةَ النِّسْوانِ! إنّی أَخْشى عَلَیْکِ مِمّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إذا سَمِعْتِ صَوتی بِالأَذانِ. فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذلِکَ؛(37)
نقل شده است وقتى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد، بلال از اذان گفتن امتناع جست و گفت: بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) براى هیچ کس اذان نمىگویم. ولى یک روز فاطمه(علیه السلام) فرمود: علاقه دارم صداى مؤذن پدرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در اذان بشنوم. این خبر به بلال رسید. لذا شروع به اذان گفتن کرد، ولى هنگامى که گفت: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر»، فاطمه(علیه السلام) به یاد پدر و دوران او افتاد، و نتوانست از گریه خوددارى کند. و زمانى که به جمله: «أشهد أنّ محمداً رسول اللَّه» رسید، فاطمه (علیه السلام) فریادى زد و به روى افتاد و بیهوش شد. مردم به بلال گفتند: اى بلال! دست نگهدار چرا که دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت. و گمان کردند که فاطمه(علیه السلام) رحلت کرده است. لذا بلال اذانش را قطع کرده و ناتمام گذاشت؛ تا اینکه فاطمه(علیه السلام) به هوش آمد و از بلال خواست که اذان را کامل کند، اما بلال ادامه نداد و به حضرت(علیه السلام) عرض کرد: اى سرور بانوان! من از آنچه شما با شنیدن صداى اذان من بر خود مىآورى، بر شما مىترسم. لذا حضرت(علیه السلام) او را معاف داشت.
پیراهن یوسف
34. على(علیه السلام):
غَسَّلْتُ النبیَّ(صلی الله علیه و آله و سلم) فی قَمِیصِهِ: فَکانَتْ فاطمةُ تَقُولُ: أَرِنی الْقَمِیصَ. فَإذا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْها، فَلّما رَأَیْتُ ذلِکَ غَیَّبْتُهُ؛(38)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در پیراهنش غسل دادم. به همین جهت فاطمه مىگفت: پیراهن را به من نشان بده، و هنگامى که آن را مىبویید بیهوش مىشد. من هم وقتى این را دیدم آن را پنهان کردم.
دیگر خنده، هرگز! جز یک تبسّم
35. ام جعفر بنتمحمد بنجعفر:
إنَّ فاطمةَ بنت رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) قالَتْ: یا أسماءُ! إنّی قَد اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ. أن یُطْرَحُ عَلَى المرأةِ الثَّوْبُ فَیَصِفُها، فقالَتْ أسماءٌ: یا ابْنَةَ رسولِ اللَّه! ألا اُرِیکِ شَیئاً رأیتُهُ بالحَبشة؟ فَدَعَتْ بِجرائِدَ رَطْبَةٍ فَحَنَتْها ثُمَّ طَرَحَتْ عَلَیْها ثَوْباً. فقالتْ فاطمةُ: ما اَحْسَنَ هذا و اَجْمَلَهُ! تُعْرَفُ بِهِ المرأةُ مِنَ الرَّجُلِ. فإذا مِتُّ أنا فَاغْسِلِینی اَنْتِ وَ عَلىٌّ و لا یَدْخُلْ عَلىَّ اَحَدٌ. فلمّا تُوُفِّیتْ غَسَلَها علیّ و أسماء رضىاللَّه تعالى عنهم؛(39)
فاطمه به اسماء بنت عمیس فرمود: اى اسماء! من این را که نسبت به بانوان انجام مىشود و (در مراسم بعد از مرگ تنها) پارچهاى روى جنازه زن مىاندازند و در نتیجه پوشش لازم را ندارد و جسد نمایان است، ناروا شمرده و نمىپسندم. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا! آیا چیزى را که در سرزمین حبشه دیدم به شما نشان دهم؟ پس از آن، اسماء چوبهاىترى را فراهم ساخت، آنها را خم کرد، سپس پارچهاى روى آنها انداخت (و تابوتى ساخت). فاطمه فرمود: چقدر این خوب و زیباست! چرا که به واسطه آن، زن از مرد باز شناخته مىشود (در نتیجه، نسبت به شؤون جنازه زن رعایت لازم صورت خواهد گرفت). پس آنگاه که من جان سپردم، تو و على مرا غسل دهید و هیچ کس دیگر بر من وارد نشود. زمانى که رحلت کرد، على و اسماء او را غسل دادند.
همین مضمون را دولابى، از محدثان اهل سنّت، ذکر نموده و سپس افزوده است:
وَ ما رُئِیَتْ مُتَبَسِّمَةً - یَعْنىِ بَعْدَ النبى(صلی الله علیه و آله و سلم) - إلاّ یَوْمَئِذٍ؛(40)
بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه با تبسم دیده نشد مگر آن روز که اسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد.»
چه بسیار غمانگیز و دلخراش است که یگانه دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، تنها لبخندى که بعد از رحلت پدر خود مىزند هنگامى است که نگاهش به شبه تابوت خویش مىافتد! گویا به یاد نزدیکى آن روز موعود مىافتد. از طرف دیگر، خیالش آسوده مىگردد که بعد از رحلتش، نگاه بیگانهاى بر او، هر چند از روى پارچه، نخواهد افتاد، با اینکه طبق وصیتش مراسم خاک سپارى، مخفیانه انجام خواهد شد و تعداد انگشتشمارى چون على(علیه السلام) و سلمان و مقداد شرکت خواهند کرد؛ با این همه، نگران نحوه تشییع جنازه و حفظ حرمت شؤون اسلامى خویش است و تنها با دیدن نمونه تابوتى که امکان محافظت کامل او را دارد آرامش مىگیرد. در روایت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که أسماء تختى را آورد، آن را وارونه کرد و ترکههایى از درخت خرما را به پایههاى آن بست و پارچهاى روى آن افکند و به حضرت(سلام الله علیها) نشان داد. (41)
گلواژه پرپر مىشود
36. امام سجاد(علیه السلام) از پدر بزرگوار خویش، سیدالشهدا(علیه السلام):
لَمَّا مَرِضَتْ فاطمةُ بنتُ رسولِاللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَصَّتْ إلى علىِ ابنِأبیطالبٍ(علیه السلام) أَنْ یَکْتُمَ أَمْرَها و یُخْفِیَ خَبَرَها و لا یُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِها. فَفَعَلَ ذلکَ و کانَ یُمَرِّضُها بِنَفْسِهِ و تُعِینُهُ على ذلکَ أسماءُ بنتُعُمَیْسٍ رِحِمَها اللَّهُ، عَلَى اسْتِسْرارٍ بذلکَ کَما وَصَّتْ بِهِ. فَلَمّا حَضَرَتْها الوفاةُ وَصَّتْ أمیرَالمؤمنین(علیه السلام) أنْ یَتَوَلّى أَمْرَها، و یَدْفِنَها لَیْلاً و یُعَفّیِ قَبْرَها، فَتَوَلّى ذلکَ امیرُالمؤمنین(علیه السلام) و دَفَنَها و عَفّى مَوْضِعَ قَبْرِها. فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُراب القبرِ، هاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلى خَدَّیْهِ وَ حَوّلَ وَجْهَهُ إلى قبرِ رسولِ اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) فقال: السلامُ علیکَ یا رسولَاللَّهِ، السلامُ علیکَ مِن ابْنَتِکَ وَ حَبیبَتِکَ، وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ وَ زائرَتِکَ، وَالْبائتةِ فی الثرى بِبَقیعِکَ، المختارِاللَّهِ لَها سُرْعَةَ اللِّحاقِ بِکَ، قَلَّ یا رسولَاللَّهِ عَنْ صَفیّتِکَ صَبْری، وَ ضَعُفَ عَنْ سیّدةِالنساءِ تَجَلُّدی، إلاّ أنّ فی التأسّی لی بِسُنَّتِکَ، وَ الحزن الّذی حَلَّ فیَّ لِفراقِکَ، مَوْضِعَ التَعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فی مَلْحُودِ قَبْرِکَ، بَعْدَ أنْ فاضَتْ نَفْسُکَ على صَدْری، وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسی.
نَعَمْ وَ فی کتابِ اللَّهِ أَنْعَمُ القبولِ، إنّا للَّهِ وَ إنّا إلیهِ راجِعُونَ، قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الودیعةُ، و اُخِذَتِ الرَّهینةُ، و اخْتُلِسَتِ الزَّهراءُ، فَمْا أَقْبَحَ الخَضْراءَ و الغَبْراءَ!
یا رسولَاللَّه! أمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ، و أمّا لَیْلی فَمُسَهَّدٌ، لا یَبْرَحُ الحُزْنُ مِنْ قلبی أوْ یَخْتارَاللَّهُ لی دارَکَ الّتی فیها أنتَ مُقیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ همٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعانَ ما فَرَّقَ (اللَّهُ) بَیْنَنا، وَ إلى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظاهُرِ اُمَّتِکَ عَلیَّ، وَ عَلى هَضْمِها حَقَّها فاسْتَخْبِرْها الحالَ، فَکَمْ مِنْ غَلیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ إلى بَثِّهِ سَبیلاً، وَ سَتَقُولُ، وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکمینَ.
سَلامٌ علیکَ یا رسولَاللَّهِ سلامَ مُوَدِّع لاسَئِمَ وَ لا قالَ، فَاِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالةٍ، و إنْ اُقِمْ فلا عَنْ سُوءِ ظَنّی بِما وَعَدَ اللَّهُ الصابرینَ. الصبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلینَ عَلَیْنا، لَجَعَلْتُ الْمُقامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إعْوالَ الثَّکْلى على جَلیلِ الرّزیّةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقُّها قَهْراً وَ یُمْنَعُ إرْثَها جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ العَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَاِلَى اللَّهِ یا رَسُولَاللَّهِ الْمُشْتَکى، وَ فیکَ أَجْمَلُ العزاءِ، فَصَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْها وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ؛(42)
-
موقعى که فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار شد به على ابنأبىطالب(علیه السلام) وصیت کرد که موضوع را سربسته بدارد و خبر آن را پنهان کند و هیچ کس را از بیمارى او مطلع نسازد. حضرت(علیه السلام) این کار را کرد و خودش پرستارى فاطمه(علیه السلام) مىنمود و اسماء بنت عمیس - که خدا رحمتش کند - نیز او را مخفیانه همان گونه که فاطمه(علیه السلام) وصیت کرده بود کمک مىکرد.
هنگامى که رحلتش نزدیک شد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) سفارش کرد که عهدهدار مراسم غسل و کفن و دفن شود و او را شبانه به خاک سپارد و قبر او را پوشیده بدارد، لذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) عهدهدار آن شد و او را به خاک سپرد و آثار محل قبرش را محو کرد. موقعى که دستش را از خاک قبر تکاند، حزن و اندوه به او فشار آورد و پریشان کرده و به جوشش آورد و اشکهایش را بر گونههایش جارى ساخت و چهرهاش را به طرف قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو از جانب دخترت و محبوبت، و نور چشمت و دیدارکنندهات، آن کسى که در بقیع تو(43)، در خاک خفته است، و خداوند پیوستن سریع به تو را براى او برگزیده است. اى رسول خدا! صبرم در غم فقدان دختر برگزیدهات کم شد، و طاقتم به خاطر سرور زنان، ضعیف گشت. منتها آنچه موجب تسلیت خاطر است، تأسّى من از سنت تو و بار اندوهى است که در غم فراق تو وجودم را در بر گرفت. چرا که من خود، تو را در شکاف قبر نهادم، پس از آنکه جانت بر سینهام روان شد و چشمانت را با دست خویش بستم و خودم عهدهدار کار به خاکسپارىات شدم.
آرى، دلنشینترین پذیرش، در کتاب خدا آمده است: انا لله و انا الیه راجعون. [اینک] امانت باز گردانده شد و گرو، پس گرفته شد، و شکوفه یکباره ربوده شد و چه زشت است سبزه و زمین.
اى رسول خدا! اندوهم بىپایان است، و شبم در بیدارى است؛ اندوه از قلبم نخواهد رفت تا اینکه خداوند همان خانهاى را که تو در آن ساکنى براى من برگزیند. دلشستگىاى چرکآور، و اندوهى خشمآور و آتشافروز. در میان ما چه زود جدایى افتاد! شکایت به خدا مىبرم، و دخترت از همداستانى امتت علیه من و براى ضایع کردن حق او، تو را خبر خواهد داد؛ حال و وضعیت را از او بپرس. چه بسیار عقدههایى؛ در سینهاش به تلاطم آمد اما راهى براى گشودن آن نیافت که خواهد گفت. و خداوند داورى مىکند و او بهترین داور است.
سلام بر تو اى رسول خدا! سلام وداعکنندهاى که نه خسته شده است و نه روىگردان. پس، اگر برمىگردم نه به خاطر خستگى است، و اگر بمانم نه به خاطر بدگمانى به وعدهاى که خداوند به صابران داده است. صبر بهتر و زیباتر است. و اگر نبود تسلط آنان که بر ما چیره شدهاند، خود را ملازم قبر تو مىداشتم و ماندن کنار آن را پیشه خود مىساختم و چون مادرى که داغ مصیبتى بزرگ دیده، شیون مىکردم. در برابر چشم خدا، دخترت پنهانى به خاک سپرده مىشود، و حق او به زور ضایع مىشود، و آشکارا از ارثش باز داشته مىشود؛ در حالى که هنوز چیزى نگذشته و یاد تو فراموش نشده است. پس شکوه را به خدا مىبرم اى رسول خدا، و تویى مایه زیباترین تسلیت خاطر. درود خدا، و رحمت و برکاتش بر فاطمه و بر تو باد.
همین مضمون را مرحوم کلینى با اندکى تفاوت از همین راوى ولى از امام حسین(علیه السلام) نقل کرده است.(44)
صدّیقه را صدّیق غسل مىدهد
37. مفضّل بنعمر:
قلتُ لأبیعبداللَّه(علیه السلام): جُعِلْتُ فداکَ، مَنْ غَسَّلَ فاطمةَ؟
قال: ذاکَ أمیرُالمؤمنین. و کانّیِ اِسْتَعْظَمْتُ ذلکَ مِن قولِهِ.
فقال: کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِما أَخْبَرْتُکَ به؟
قلتُ: قد کانَ ذاک جُعِلْتُ فداکَ.
قال: فقال: لا تَضِیقَنَّ فانَّها صِدّیقةٌ وَ لَمْ یَکُنْ یُغَسِّلُها إلاّ صدّیقٌ؛ أَما عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یُغَسِّلْها إلاّ عِیسى؛(45)
به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم، چه کسى فاطمه را غسل داد؟
فرمود: غسل دهنده، امیرالمؤمنین بود.
مفضل مىگوید: گویا من این امر را دشوار یافتم و برایم سنگین آمد، لذا حضرت فرمود: گویا از آنچه که خبر دادم بر تو گران آمد؟
عرض کردم: بله چنین بود، فدایت شوم.
فرمود: هرگز دچار کمظرفیتى نشو، چرا که فاطمه صدّیقهاى بود که تنها «انسانى صدّیق» او را غسل مىدهد. آیا ندانستى که مریم را کسى جز عیسى غسل نداد؟
ظاهراً منشأ تعجب مفضّل، این مسأله مورد بحث در فقه است که آیا مرد را زن و زن را مرد، اختیاراً و یا اضطراراً مىتواند غسل دهد یا نه؟
ظهور خشم و قهر مقدس
38. اَصْبَغُ بنُ نباته:
سُئِلَ امیرُالمؤمنین علیُ بنُابیطالبٍ(علیه السلام) عن عِلَّةِ دَفْنِهِ لفاطمةَ بِنْتِ رسولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) لیلاً؛ فقالَ: إنّها کانتْ ساخِطَةً على قومٍ کَرِهَتْ حُضُورَهُم جِنازَتَها و حرامٌ عَلى مَنْ یَتَوَلاّهُمْ أَنْ یُصَلِّیَ عَلى أَحَدٍ مِنْ وُلْدِها؛(46)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در باره علت دفن شبانه فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دست او سؤال شد، فرمود: [به خاطر اینکه فاطمه(سلام الله علیها)] از دست گروهى ناراضى و خشمناک بود و از حضور آنها در تشییع جنازهاش رضایت نداشت. و بر هر کس که ولایت و دوستى آن گروه را داشته باشد حرام است که بر احدى از فرزندان فاطمه(علیه السلام) نماز بگزارد.
در محکمه عدل با نقش خون
39. امام رضا(علیه السلام) از پدران خویش(علیه السلام):
قال رسولُ اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): تُحْشَرُ ابْنَتی فاطمةُ(علیه السلام) یومَ القیامةِ وَ مَعَها ثِیابٌ مَصْبُوغَةٌ بالدَّمِ، تَتَعَلَّقُ بِقائمَةٍ مِنْ قَوائمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ: یا عَدْلُ! احکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَ قاتِلِ وَلَدی (وُلْدی).
قالَ رسولُاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): فَیَحْکُمُ لاِبْنَتی وَ رَبِّ الکعبةِ و إنَّ اللَّهَ عزَّ و جلَّ یَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطمةَ و یَرْضى لِرِضاها؛(47)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دخترم فاطمه در روز قیامت با لباسهایى رنگین به خون، محشور مىگردد و به پایهاى از پایههاى عرش دست مىگیرد و مىگوید: اى خداى عادل! میان من و قاتل فرزندم (فرزندانم) داورى کن.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سپس فرمود: به خداى کعبه سوگند که خداوند به نفع دخترم داورى مىکند، و همانا خداى عز و جل به خاطر غضب فاطمه خشم مىگیرد و به خشنودى او خشنود مىگردد.
و بهشت به انتظار است
40. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
اشْتاقَتِ الجَّنةُ إلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ: مَرْیَمُ بِنْتُ عِمرانَ، و آسِیةُ بِنْتُ مُزاحِم، زوجة فرعونَ وَ هی زوجة النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) فی الجنّةِ و خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد زَوْجةُ النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) فی الدنیا وَ الآخرةِ و فاطمةُ بِنْتُ محمدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم).(48)
بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون که در بهشت همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، خدیجه دختر خویلد همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
----------------------
منابع:
-
بحارالانوار، ج43، ص12.
-
الاستیعاب، ج2، ص752.
-
معانى الاخبار، ص107.
-
مستدرک الصحیحین، ج2، ص498.
-
کافى، ج1، ص458.
-
بحارالانوار، ج43، ص19.
-
تاریخ بغداد، ج1، ص259.
-
کنزالعمّال، ج7، ص111.
-
آنچه نقل شد به نقل از یکى از منابع حدیثى اهل سنت است. در منابع شیعى مىتوان به این سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره کرد: انّ اللَّه لیغضِبُ لغضب فاطمة و یرضى لرضاها. «بحارالانوار، ج43، ص19.»
-
کافى، ج6، ص367.
-
کافى، ج1، ص240؛ بحارالانوار، ج43، ص80.
-
ظاهراً «لها» صحیح است، هر چند به شکل «له» نیز مىتوان توجیه نمود.
-
بحارالانوار، ج43، ص26.
-
همان، ص90، به نقل از تهذیبالاحکام.
-
میزان الاعتدال، ج2، ص131.
-
تاریخ بغداد، ج8، ص141.
-
الصواعق المحرقة، ص 190.
-
بحارالانوار، ج43، ص24.
-
کافى، ج1، ص461.
-
بحارالانوار، ج43، ص104.
-
ذخائر العقبى، ص31.
-
بحارالانوار، ج43، ص117.
-
حلیةالاولیاء و طبقات الأصفیاء، ج2، ص41.
-
مسند احمد، ج3، ص150.
-
صحیح ترمذى، ج2، ص319.
-
مسند احمد، ج5، ص275.
-
بحارالانوار، ج43، ص23.
-
حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، ج2، ص40.
-
ذخائر العقبى، ص47.
-
بحارالانوار، ج43، ص156.
-
کافى، ج 1، ص 460.
-
مرآة العقول، ج5، ص343 و نیز همین مضمون: کافى، ج8، ص238.
-
کافى، ج8، ص238.
-
بحارالانوار، ج43، ص173
-
همان، ص195، به نقل از کافى.
-
از جمله نک: کافى، ج1، صص57 - 58، و بحارالانوار، ج43، صص6 - 9 و 212-217. و نیز ضمیمه کتاب با عنوان «تاریخ ولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها).
-
من لا یحضره الفقیه، ج1، ص297؛ و بحارالانوار، ج43، ص157.
-
بحارالانوار، ج43، ص157.
-
حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، ج2، ص43.
-
ذخائرالعقبى، ص53.
-
بحارالانوار، ج43، ص213.
-
همان، و نیز نک: کافى، ج1، صص458 - 459.
-
در روایت مرحوم کلینى به جاى کلمه «بقیع» «بقعه» آمده است که به معناى آرامگاه و مرقد خواهدبود.
-
کافى، ج1، ص458 - 459.
-
کافى، ج1، ص459، و نیز بحارالانوار، ج43، ص206.
-
بحارالانوار، ج43، ص209.
-
همان، ص220.
-
همان، ص53.
-------------------------