بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
در جنگ اُحد سپاه مسلمین تلفات فراوان داد. علاوه بر اینکه هفتاد نفر شهید شدند، عده بسیارى نیز جراحت یافتند. مشرکین وقتى مقدارى راه به طرف مکه پیمودند، از برگشتن خود پشیمان شدند. ابوسفیان گفت: مردى کردیم و مردان دلیرِ محمد را از پاى درآوردیم ولى به مقصود نرسیده بازگشتیم، بهتر این است که قبل از فرصت یافتن مسلمین براى تهیه لشگر برگردیم و کار آنها را یکسره نمائیم.
از طرف دیگر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نیز به این فکر شدند که مبادا قریش برگردند و به مدینه بتازند. روز دوم که ششم شوال بود، صبحگاه فرمان داد بلال فریاد زند که: به امر خدا، مسلمانان در پى دشمنان بیرون روند، در ضمن دستور داد که جز آنهایی که در احد حضور داشتند، کس دیگرى همراه سپاه نشود.
فرمان انتشار یافت، هر یک از بزرگان قبائل در میان قبیله خود رفتند و آنها را به آماده شدن براى حرکت اعلام نمودند. سعد بن معاذ میان قبیله بنى عبد الاشهل رفت و با اینکه آنها از همه بیشتر مجروح داشتند، اسید بن حضیر که هفت زخمِ سخت در بدن داشت از معالجه دست کشید و سلاح جنگ بر تن نمود.
از بنى سلمه چهل تن مجروح آماده جنگ شدند. طفیل بن نعمان سیزده زخم داشت، خراش انصارى ده زخم و کعب بن مالک بیش از ده جراحت یافته بود.
عبدالله بن سهل و رافع بن سهل زخمهاى گرانى داشتند. رافع که از برادر خود عبدالله بیشتر جراحت داشت به او گفت: «و الله إن ترکنا غزاة مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لغبنا و الله ما عندنا دابة نرکبها و لا ندری کیف نصنع.»
به خدا سوگند در این جنگ اگر به همراه پیغمبر نرویم زیان بزرگى کردهایم، از طرف دیگر نیز به خدا که وسیله سوارى نداریم و نمیدانیم چه بکنیم! عبدالله در پاسخ او گفت: اکنون حرکت کنیم تا از این نعمت بزرگ بى بهره نمانیم. هر دو به راه افتادند. در بین راه رافع به واسطه شدت ناراحتى که از جراحت ها داشت از پاى افتاد و بیهوش شد. عبدالله او را بر پشت خود گرفت و بدین وسیله خود را خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندند.
پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) جراحت یافتگان را مشاهده نموده و فرمودند: «اللهم ارحم بنى سلمه»
سپس تمام مجروحین دست از معالجه برداشتند و با سپاهیان در تعقیب دشمن رهسپار شدند.[1]
على (علیه السلام) با اینکه نود زخم کارى داشت باز به همراه پیغمبر حرکت نمود.[2] سپاه اسلام تا محلى به نام حمراء الاسد از پى مشرکین رفتند. ولى وقتی ابوسفیان هم شنید که مسلمین به تعقیب آنها مىآیند، صلاح را در بازگشت ندیده و دو مرتبه به طرف مکه حرکت کردند.[3]
اقناع اندیشه
بصیرت در لغت به معنای دارا بودن علم و خبرگی[4] و یا دارا بودن حجت و عقیده قلبی و فهم[5] میباشد و در اصطلاح روایی و به تعبیر امیرمومنان علی (علیه السلام) بصیر کسی است که بشنود پس تفکر کند، و نگاه کند پس ببیند و از عبرتها منتفع شود.[6]
در آیات قرآن و روایات اهل بیت عصمت (علیهم السلام) بارها بر لزوم وجود بصیرت در انسان تأکید شده است. آنچنان که در سوره مبارکه جاثیه وارد شده:
«هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»[7]
همچنانکه در روایت شریفی از حضرت علی (علیه السلام) چنین آمده است:
«لَا عَلِمَ لِمَنْ لَا بَصِیرَةٍ لَهُ»[8]
پس وجود بصیرت آنچنان برای انسان لازم است که حتی خداوند متعال معجزه پیامبر خاتم را به جهت ایجاد بصیرت نازل کرده است.
تذکر این نکته لازم است که عدم وجود بصیرت نه تنها باعث عدم هدایت انسان میگردد، بلکه در این صورت تلاش انسان برای تکامل باعث سرعت سقوط او در پرتگاه ضلالت نیز میشود؛ همانطور که در حدیث شریفی از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است که: «الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً»[9]
فلذا آدمی هیچ چارهای جز داشتن بصیرت و افزودن بیش از پیش آن ندارد، در غیر این صورت سقوط او عمیقتر و شدیدتر خواهد بود.
البته باید گفت که بصیرت تنها باعث عبور موفقیتآمیز از فتنه ها نمیگردد، بلکه در این رهگذر، استقامت نیز عنصری موثر و بسیار مهم است. همانطور که امیرمومنان علی (علیه السلام) در کوران فتنه ها و در زمانی که معاویه و طلحه و زبیر حاضر به همکاری با آن حضرت نشدند فرمود:
«وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ»[10]
آری اینگونه است که فرد میتواند از فتنهها و آزمونهای الهی سربلند بیرون بیاید.
پرورش احساس
یکی از افرادی که از صدر اسلام تا زمان خلافت حضرت علی (علیه السلام) همواره با بصیرتی مثال زدنی در جبهههای مختلف از حق حمایت کرد، جناب عمار بن یاسر بوده است.
عمار کسی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ»[11] و او با شهادتش نیز منافقین و کفار را رسوا کرد.
در جنگ صفین زمانی که او با حرارت خاصی روانه میدان جنگ شد، یارانش نیز همراه او به میدان رفتند و چون نزدیک عمرو بن عاص رسید گفت: اى عمرو، دینت را به (حکومت بر) مصر فروختى! نکبت و نابودى نصیبت باد که همواره در اسلام انحرافى مىخواستهاى. سپس عمّار به سمت دشمن حمله کرد.
آنگاه عمّار عبید الله بن عمر را مخاطب ساخت- و این (اندکى) پیش از کشته شدن عبید الله بود- و گفت: اى پسر عُمر، خدا تو را بر خاک هلاکت اندازد! همانا تو دینت را در برابر دنیا به دشمن خدا و خصم اسلام فروختى. عبید الله گفت: هرگز، لیکن من به خون خواهى عثمان شهید مظلوم برخاستهام. عمار پاسخ گفت: هرگز چنین نیست زیرا من، با شناختى که از تو دارم، به عیان مىبینم چنان شدهاى که هیچ کارت براى رضاى خدا نیست، و اگر امروز کشته نشوى فردا بىگمان خواهى مرد. بنگر آنگاه که خداوند مردم را به نیّاتشان پاداش و جزا دهد، تو را چه نیّت در دل است؟
سپس عمّار گفت: بار الها، تو خود دانى که اگر بدانم رضاى تو در آن باشد که من خویشتن را بدین شطّ ژرف در افکنم، چنان کنم. بار الها، تو خود دانى که اگر بدانم رضاى تو در آن باشد که سر شمشیرم را بر شکم خویش نهم و بر آن خم شوم تا از پشتم در آید، چنان کنم.
بار الها، من از آنچه خود به من آموختى نیک مىدانم که امروز هیچ کارى که (باید) آن را به انجام رسانم بیش از جهاد با این فاسقان مورد رضایت تو نباشد، و اگر مىدانستم امروز کارى دیگر بیش از این تو را خرسند مىسازد چنان مىکردم.
رفتار سازی
با این تفاصیل انسان مؤمن باید هر روز به دنبال افزودن بصیرت خود و سعی در استقامت بر مواضع حق خویش باشد. لذا در اینجا مواردی را که باعث افزایش بصیرت میگردد بیان مینماییم:
اولین عاملی که در روایات به عنوان کلید بصیرت از آن یاد شده است، فهم عمیق دین و یا همان فقه دین است. چنانچه امام رضا (علیه السلام) میفرمایند:
«تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَّهُ أَرْوِی مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِهِ مَا یُخْطِئُ أَکْثَرُ مِمَّا یُصِیبُ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِیرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ»[12]
عامل دیگری که طبق فرموده امام علی (علیه السلام) باعث زیاد شدن بصیرت انسان میگردد، تفکر است. چنانکه حضرت میفرمایند: «من طالت فکرته حسنت بصیرته»[13]
سومین عاملی که به فرموده امام باقر (علیه السلام) باعث افزایش بصیرت میگردد، توبه از گناهان و خشیت از خداوند متعال است. چنانچه حضرت میفرمایند:
«إِنَّ الْمُؤْمِن.... یَفْزَعُ إِلَى التَّوْبَةِ وَ الْمَخَافَةِ فَیَزْدَادُ بَصِیرَةً وَ مَعْرِفَةً لِمَا زِیدَ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ- إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»[14]
در این مجال همانطور که بیان شد، استقامت برای ماندن در صراط مستقیم و عمل بر طبق بصیرت بسیار حیاتی به نظر میرسد، فلذا به نظر میرسد باید عوامل استقامت در مسیر حق را نیز مرور نمود.
از این عوامل میتوان به مقابله با نفس اشاره کرد. همانطور که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
«بِمَوْتِ النَّفْسِ یَکُونُ حَیَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَیَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ»[15]
و عامل دیگر استقامت ایمان به وعده خداوند عز و جل است که میفرماید:
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[16]
و در نتیجه بصیرتی همراه با استقامت شکل میگیرد که باعث یاری حق و مقابله با باطل و نجات از فتنهها میگردد. همانطور که نمونه زنده آن در جریانات و مراحل مختلف انقلاب اسلامی ایران به وضوح دیده شد. بصیرتی که باعث شد عموم مردمِ مسلمان با حمایت از امام خمینی (قدس سره) و تبعیت از دستورات ایشان، نظام اسلامی را برپا کنند و سپس با استقامت در دوران سخت جنگ و تحریمها آن را بیمه نمایند و در ادامه با تبعیت از امام خامنهای (حفظه الله) به رشد و بالندگی کشور سرعت ببخشند و در هنگامه فتنه و حیرانی، با شناخت درست و به موقعِ وظیفهی دینی خود، حماسهای را در روز نهم دی ماه سال 88 ایجاد کنند، آنچنان که رهبر انقلاب درباره این روز فرمودند: «مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد.»[17]
روضه
انسان با بصیرت همیشه خیرخواه مسلمین است، فلذا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که دارای بصیرتی الهی بودند، در طول زمان حیات پر برکتشان پس از پیامبر اسلام تلاش فراوانی در جلوگیری از انحرافات و ایجاد بصیرت در جامعه مسلمین نمودند. به همین جهت بود که شبانهروز به گریه و زاری بر فقدان پیامبر اکرم و غصب خلافت پرداختند تا آنجا که طبق احادیث، جزء پنج گریه کن اول عالم شدند.[18]
مردم بیبصیرت که تحمل این رسوا شدن را نداشتند، به حضرت علی (علیه السلام) گفتند: به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز و به همین دلیل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برای آن بانوی با بصیرت اتاقکی در بقیع بنا کردند تا ایشان در آنجا روزها را به گریه بپردازند.[19] و این گریهها فقط یکبار تبدیل به لبخند شد. لبخندی که دل فرزندان زهرا (سلام الله علیهم) و امیرمؤمنان را بسیار سوزاند و آن زمانی بود که آن حضرت تابوتی را که اسماء به عنوان نمونه ساخته بود دیدند. به گواه تاریخ فقط اینجا بود که لبخندی بر لبهای فاطمه (سلام الله علیها) نقش بست.[20]
اگر چه هر شب و هر روز گریه شد کارم
خدا گواست علی بر تو اشک می بارم
هزار بار اگر بشکنند دست مرا
دمی ز یاری تو دست بر نمی دارم
حدیث سینه و مسمار اگر چه مخفی ماند
هزار زخم نگفته به سینه ام دارم
به ناله های شب و اشک غربتم سوگند
من آن نِیَم که علی را غریب بگذارم
علی به چاه بَرَد درد خویش و من هر شب
کنم نگاه به ماه و سرشک می بارم
حقیقتی است که چون می روم به نزد پدر
بُوَد نشانه غصب فدک به رخسارم
مرا نه داغ پسر، غصه های مولا کشت
اگرچه بر در خانه زدند بسیارم
[1] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 55
[2] بحار الانوار، ج 20، ص 54
[3] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 60
[4] مصباح المنیر، ج 2، ص 50
[5] لسان العرب، ج 4، ص 65
[6] غرر الحکم و درر الکلم ص 274
[10] خطبه 173 نهج البلاغه
[12] الفقه المنسوب الی الامام الرضا (علیه السلام)، ص 337
[14] سفینة البحار، ج 8، ص 601
[15] مصباح الشریعة، ص: 180
[17] بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه، 19/10/88
[19] بحارالانوار ج43 ص 177